معنی هبائب - فرهنگ فارسی معین
معنی هبائب
- هبائب((هَ ئِ))
- پاره پاره شده (ثوب)، دریده شده
تصویر هبائب
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با هبائب
هبائب
- هبائب
- هبایب در فارسی پاره پاره دریده: جامه پاره پاره شده دریده شده
فرهنگ لغت هوشیار
هبائب
- هبائب
- ثوب هبائب، جامۀ پاره پاره شده. (ناظم الاطباء). جامۀ کهنۀ دریده شده. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
ربائب
- ربائب
- جمع ربیبه، دایگان پرورندگان دختر زوجه شخص از شوهر سابق وی دختر زن دختراندر، دختر شوهر از زوجه دیگر دختر اندر، دایه پرستار کودک جمع ربائب (ربایب)
فرهنگ لغت هوشیار
خبائب
- خبائب
- پاره پاره. قطعه قطعه. تکه تکه. منه: ثوب خبائب، ای ثوب مقطع. (از اقرب الموارد) (از تاج العروس) (از متن اللغه) (از معجم الوسیط)
لغت نامه دهخدا
سبائب
- سبائب
- جَمعِ واژۀ سبیبه. رجوع به سبیبه شود. (ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
ربائب
- ربائب
- جَمعِ واژۀ ربیبه. (منتهی الارب) (متن اللغه) (اقرب الموارد) (ترجمان علامۀ جرجانی) (دهار). رجوع به ربیبه شود
لغت نامه دهخدا
زبائب
- زبائب
- جَمعِ واژۀ زبیبه (واحد زبیب: مویز). (دهار). رجوع به زبیب و زبیبه شود
لغت نامه دهخدا