جدول جو
جدول جو

معنی هامانه - جستجوی لغت در جدول جو

هامانه
(مِ)
دهی است از دهستان کذاب بخش خضرآباد شهرستان یزد، واقع در 6 هزارگزی جنوب خضرآباد متصل به راه خضرآباد به هامانه. ناحیه ای است کوهستانی ومعتدل مالاریائی. سکنۀ آن 381 تن فارسی زبانند. از قنات مشروب میشود و محصول آن غلات است. اهالی به زراعت گذران میکنند و صنایع دستی زنان کرباس بافی است. راه آن فرعی میباشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شادانه
تصویر شادانه
(دخترانه)
شاهدانه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شادمانه
تصویر شادمانه
(دخترانه)
خشنود، شاد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رامینه
تصویر رامینه
(دخترانه)
رامین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جانانه
تصویر جانانه
(دخترانه)
محبوب، معشوق
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هامان
تصویر هامان
(پسرانه)
معرب از یونانی، مشهور، نام وزیر اخشویروش
فرهنگ نامهای ایرانی
قسمت جنوبی یا یکی از قله های پشت لبنان که در نزدیکی شمال حرمون است و رود امانا یا ابانااز آنجا به دمشق جاری است. (از قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
نام وزیرفرعون بود، و این لغت عجمی است، (برهان) (ناظم الاطباء)، نام کافری که وزیر فرعون بود، (کشف اللغات) (لطایف) (غیاث)، وزیر اول اخشویروش (خشایارشا که او را با اردشیر خلط کرده اند) بود که بر مردخای یهودی غضبناک شد، زیرا که وی را تعظیم ننموده بود، بدین لحاظ پادشاه را بر آن داشت که فرمانی صادر فرمود که یهود را در تمام ممالک فارس به قتل رسانند، اما استر زن یهودی خشایارشا شاهنشاه هخامنشی، این فرمان را باطل نمود و هامان را بر همان داری که از برای مردخای حاضر نموده بود دار کشیدند وروز چهاردهم و پانزدهم آن ماه را محض خلاصی یهود از دشمنانشان عید قرار دادند و عید فور یا فوریم خوانده شد، و در این دو روز در وقت ذکر اسم هامان، یهود صفیر استهزا میزنند، (قاموس کتاب مقدس)، ولی چنانکه دیدیم در روایات اسلامی هامان را وزیر فرعون معرفی کرده اند، (حاشیۀ برهان قاطع چ معین ص 2310) :
ای از دل تو خدای ایمان برده
کفرت سبق از ثمود و هامان برده،
فخرالدین محمد سرخسی،
هارون زمانه را ندیدی
ای غره شده به مکر هامان،
ناصرخسرو،
علی هارون امت بود دشمن زآن همی دارد
مر او را کش چنین آموخت ره فرعون و هامانش،
ناصرخسرو،
تو نبیرۀ پسر موسی و هارونی
زین قبل من عدوی لشکر هامانم،
ناصرخسرو،
دست هامان ستمکاره ز تو کوته شود
گر تو اندر شهر ایمان خطبه بر هارون کنی،
ناصرخسرو،
اگر هارون ز موسی ترجمان بود
که حجت گفت بر فرعون وهامان،
ناصرخسرو،
تو ای جاهل برو با اهل هامان
مرا بگذار با اولاد هارون،
ناصرخسرو،
لیکن ننماییمت راه هارون
تا بازنگردی ز راه هامان،
ناصرخسرو،
ز یار زشت نامت زشت شد اما سزاواری
چنان کز بخت فرعون لعین بدبخت شد هامان،
ناصرخسرو،
برز گران را نگر چگونه ز مستی
بهرۀ هارون همی دهند به هامان،
ناصرخسرو،
چون باز بگردی بسوی موسی و هارون
یکره بشوی سیر ز فرعون وز هامان،
ناصرخسرو،
تخم بد را چه بود بار مگر هم بد
مکر فرعون که پذرفت مگر هامان،
ناصرخسرو،
گفت: ای برادر! شکر نعمت باری عز اسمه همچنان بر من افزونتر است که میراث پیغمبران یافتم، یعنی علم و ترا میراث فرعون و هامان رسید یعنی ملک مصر، (گلستان)،
به چه خرمی و نازان گرو ازتو برد هامان
اگرت شرف همین است که مال و جاه داری،
سعدی،
اگر گویندش اندر نار جاوید
بخواهی ماند با فرعون و هامان،
سعدی،
گفت یکچند مرا داشت جنیبه فرعون
گفت یکچند مرا داشت بر آخور هامان،
محمود جوهری هروی،
برای اطلاع بیشتر رجوع به عهد عتیق، کتاب استر باب 1-10 شود
نام برادر حضرت ابراهیم بوده و در وقت سوزانیدن اصنام و بتها سوخته شد، (برهان) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
دهی است از دهستان رباطات بخش فرائق شهرستان یزد، واقع در 13 هزارگزی باختر فرانق، کنار راه فرعی فرانق به اردکان. ناحیه ای است جلگه ای، معتدل، مالاریائی و دارای 449 تن سکنۀ فارسی زبان. آب آن از چشمه و قنات و محصولش غلات میباشد. اهالی به زراعت گذران میکنند. راه آن فرعی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
سنگی سفید است به زردی زند، به خراسان می باشد، شکسته را مفید است، (نزهه القلوب)
لغت نامه دهخدا
او راست شرح اقلیدس، (کشف الظنون)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خصمانه
تصویر خصمانه
دشمنانه، دشمن وار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دالانه
تصویر دالانه
راهرو سر پوشیده، کوچه سر پوشیده، دهلیز خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رایانه
تصویر رایانه
ماشین هوشمند، کامپیوتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تازانه
تصویر تازانه
شلاق قمچی تازیانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تادانه
تصویر تادانه
تاقوت
فرهنگ لغت هوشیار
یکی از گیاهان تیره پروانه واران و یکی از گونه های شبدر است عوینه شبدرک از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جانانه
تصویر جانانه
محبوب، معشوق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جامخانه
تصویر جامخانه
آئینه خانه
فرهنگ لغت هوشیار
مربوط به سال آنچه که در هر یک سال یک بار منعقد میشود:) جشن سالانه دبستان... . (، مجلس تذکری که در روز وفات عزیزی منعقد کنند، بهر سال در هر سال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سامانی
تصویر سامانی
منسوب به سامان (خدات) از خاندان سامانیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رسمانه
تصویر رسمانه
آیینی درباری بطور رسمی: (رسمانه رفتار میکند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاوانه
تصویر تاوانه
تاب خانه گرم خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بارانه
تصویر بارانه
شاه تیر چوب بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آسمانه
تصویر آسمانه
سقف، عرش، آسمانخانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امانه
تصویر امانه
نهادک زینهاری دستمردی سپردگانی درستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هرمانه
تصویر هرمانه
آز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سالانه
تصویر سالانه
آنوال
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خصمانه
تصویر خصمانه
دشمن گونه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دالانه
تصویر دالانه
تونل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سامانه
تصویر سامانه
سیستم، نظام
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آسمانه
تصویر آسمانه
سقف
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رایانه
تصویر رایانه
کامپیوتر
فرهنگ واژه فارسی سره
جهاز، دستگاه، نظام، سیستم، الگو
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بالا زدن شلوار تا بالای زانو برای رفتن داخل آب یا گل
فرهنگ گویش مازندرانی