منسوب به هارون و هارون قریه ای است در اسفل واسط عراق. (انساب سمعانی). منسوب است به هارونیه، که قریه ای است از سواد عراق. (اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 283). - قلیۀ هارونی، نام قسمی از قلیه باشد: از حلق چون گذشت شود یکسان با نان خشک قلیۀ هارونی. ناصرخسرو. رجوع به قلیه شود. - کر هارونی. رجوع به کر شود
منسوب به هارون و هارون قریه ای است در اسفل واسط عراق. (انساب سمعانی). منسوب است به هارونیه، که قریه ای است از سواد عراق. (اللباب فی تهذیب الانساب ج 2 ص 283). - قلیۀ هارونی، نام قسمی از قلیه باشد: از حلق چون گذشت شود یکسان با نان خشک قلیۀ هارونی. ناصرخسرو. رجوع به قلیه شود. - کُر هارونی. رجوع به کر شود
قصری است در نزدیکی سامرا که به هارون واثق باﷲ خلیفۀ عباسی منسوب است و بر ساحل دجله بنا شده و تا سامرا یک میل فاصله دارد و معشوق برابر آن در جانب غربی رود واقع است، (از معجم البلدان) شهرکی است (به شام) بر کوه، هارون الرشید کرده است، (حدود العالم)، یاقوت در معجم البلدان آن را هارونیه ضبط کرده است، رجوع به هارونیه شود قریه ای است واقع در یک و نیم فرسنگی میانۀ شمال و مغرب کوشک (فیروزآباد)، در جنوب شیراز، (فارسنامۀ ناصری)
قصری است در نزدیکی سامرا که به هارون واثق باﷲ خلیفۀ عباسی منسوب است و بر ساحل دجله بنا شده و تا سامرا یک میل فاصله دارد و معشوق برابر آن در جانب غربی رود واقع است، (از معجم البلدان) شهرکی است (به شام) بر کوه، هارون الرشید کرده است، (حدود العالم)، یاقوت در معجم البلدان آن را هارونیه ضبط کرده است، رجوع به هارونیه شود قریه ای است واقع در یک و نیم فرسنگی میانۀ شمال و مغرب کوشک (فیروزآباد)، در جنوب شیراز، (فارسنامۀ ناصری)
عمل هارون، قاصدی، نقیبی، پاسبانی، (غیاث اللغات) : در درس دعوت از پی هارونی درش پیرانه سر فلک به دبستان نو نشست، خاقانی، روح شیدا شد ز هول موکبش بهر هارونی میان بست آسمان، خاقانی، فلک به پیش رکاب وزیر هارون رای نطاق بسته به هارونی آید اینت عجاب، خاقانی، برآویخت هندوی چرخ از کمر به هارونی شب کمرهای زر، نظامی، ، ساحری، (ازفرهنگ اسکندرنامۀ بری) (آنندراج)
عمل هارون، قاصدی، نقیبی، پاسبانی، (غیاث اللغات) : در درس دعوت از پی هارونی درش پیرانه سر فلک به دبستان نو نشست، خاقانی، روح شیدا شد ز هول موکبش بهر هارونی میان بست آسمان، خاقانی، فلک به پیش رکاب وزیر هارون رای نطاق بسته به هارونی آید اینت عجاب، خاقانی، برآویخت هندوی چرخ از کمر به هارونی شب کمرهای زر، نظامی، ، ساحری، (ازفرهنگ اسکندرنامۀ بری) (آنندراج)
دهی است از دهستان صوفیان بخش شبستر شهرستان تبریز، واقع در 23 هزارگزی شمال خاوری شبستر و سه هزارگزی شوسۀ جلفا به تبریز. ناحیه ای است واقع در جلگه، معتدل و دارای 331 تن سکنۀ شیعۀ ترک زبان است. آب آن از چشمه و محصولات آنجا غلات، حبوبات، بادام و زردآلو است و اهالی به کشاورزی و گله داری گذران می کنند. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان صوفیان بخش شبستر شهرستان تبریز، واقع در 23 هزارگزی شمال خاوری شبستر و سه هزارگزی شوسۀ جلفا به تبریز. ناحیه ای است واقع در جلگه، معتدل و دارای 331 تن سکنۀ شیعۀ ترک زبان است. آب آن از چشمه و محصولات آنجا غلات، حبوبات، بادام و زردآلو است و اهالی به کشاورزی و گله داری گذران می کنند. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
شهرکی است نزدیک مرعش، در ثغور شامی بر گوشۀ کوه لکام این شهر را هارون الرشید در سال 183 هجری قمری بنا کرده و دارای دو سور و دروازه های آهنین بوده است. رومیان این شهر را خراب کردند وبعدها سیف الدوله غلام خود غرقویه را به آنجا فرستاد و آن را دوباره تعمیر کرد و آبادان ساخت. (از معجم البلدان). در حدود العالم هارونی ضبط شده است. رجوع به هارونی شود. در شام بر گوشۀ کوه لکام، هارون الرشید کرد. و شهری کوچک است. (مجمل التواریخ و القصص)
شهرکی است نزدیک مرعش، در ثغور شامی بر گوشۀ کوه لُکام این شهر را هارون الرشید در سال 183 هجری قمری بنا کرده و دارای دو سور و دروازه های آهنین بوده است. رومیان این شهر را خراب کردند وبعدها سیف الدوله غلام خود غرقویه را به آنجا فرستاد و آن را دوباره تعمیر کرد و آبادان ساخت. (از معجم البلدان). در حدود العالم هارونی ضبط شده است. رجوع به هارونی شود. در شام بر گوشۀ کوه لکام، هارون الرشید کرد. و شهری کوچک است. (مجمل التواریخ و القصص)
تاراندن. پراکندن. فراری ساختن. دور کردن. با حرکتی یا عملی یا گفتاری کسی یا حیوانی را ترساندن و به رفتن واداشتن. چیزی را از هم پاشیدن. رجوع به تاراندن شود
تاراندن. پراکندن. فراری ساختن. دور کردن. با حرکتی یا عملی یا گفتاری کسی یا حیوانی را ترساندن و به رفتن واداشتن. چیزی را از هم پاشیدن. رجوع به تاراندن شود
خاراندن. صاحب فرهنگ آنندراج آن را مصدر دو مفعولی گرفته و چنین معنی کرده است: خاریدن فرمودن کسی را. ناظم الاطباء نیز چنین معنی کرده است: خاریدن کنانیدن و فرمودن. این دومعنی بهیچوجه در زبان فارسی کنونی استعمال ندارد
خاراندن. صاحب فرهنگ آنندراج آن را مصدر دو مفعولی گرفته و چنین معنی کرده است: خاریدن فرمودن کسی را. ناظم الاطباء نیز چنین معنی کرده است: خاریدن کنانیدن و فرمودن. این دومعنی بهیچوجه در زبان فارسی کنونی استعمال ندارد
چین خوردگی سرتاسری زمین دردوران ماقبل دوران اول (پرکامبرین) است. این چین خوردگی از دریاچه هورون واقع در آمریکای شمالی کشیده شده و تا اروپای شمالی امتداد داشته است
چین خوردگی سرتاسری زمین دردوران ماقبل دوران اول (پرکامبرین) است. این چین خوردگی از دریاچه هورون واقع در آمریکای شمالی کشیده شده و تا اروپای شمالی امتداد داشته است