جدول جو
جدول جو

معنی هابورتی - جستجوی لغت در جدول جو

هابورتی
خودنما، لاف زن
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هاروتی
تصویر هاروتی
ساحر، ساحری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سابوری
تصویر سابوری
سابری، از مردم سابور، مربوط به سابور، نوعی جامۀ ابریشمی لطیف، زره محکم ریزبافت، نوعی خرمای لطیف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هادوری
تصویر هادوری
گدای سمج که با اصرار چیزی می خواهد، برای مثال معیشتی نه که با عزت قناعت آن / به هر دری نروم چون گدای هادوری (اثیرالدین اخسیکتی - مجمع الفرس - هادوری)، مردم بی سر و پا و فرومایه
فرهنگ فارسی عمید
(بَ)
قریه ای از اعمال دجیل بغداد است. (از معجم البلدان). و مصحف آن در مراصد الاطلاع ’باب برتی’ است. رجوع به همین نام شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
محمد بن محمد بن محمودمعروف به اکمل الدین بابرتی حنفی دمشقی 710- 786 هجری قمری) شیخ خانقاه شیخونیه. ابن حجر در ’انباءالغمربابناء العمر’ گوید: در هفتصدو ده واندی بزاده و پس از تعلم ابتدائی به حلب آمد و پس از اخذ علم از دانشمندان در 740 هجری قمری به قاهره شد و نزد شمس اصفهانی و ابوحیان اندلسی تلمذ کرد، و شیخون امور خانقاه رابدو سپرد و وی را شیخ نامید اما او امتناع کرد. او راست: ’شرح مشارق’ و ’شرح اصول بزودی’ و ’شرح مختصر ابن الحاجب’ و ’شرح مختصر المناره’ و غیره. گویند سلطان ملک الظاهر برقوق، نخستین از ملوک چرکسی مصر بدرب خانقاه وی بانتظار او می ایستاد تا بدرآید و سوار شود. و اشرف شعبان وقتی از پائین خانقاه میگذشت بسلام شیخ می ایستاد در حالی که شیخ نزدیک پنجره نشسته بود. امیرشیخون او را تعظیم بسیار میکرد، پس خانقاهی برای وی بساخت و تدریس در جامع آن را به وی واگذاشت. ابن ایاس در تاریخ مصر گوید: وی در شب جمعۀ سال 786 هجری قمری درگذشت و سلطان به تشییع او آمد. کتاب ’العنایه بشرح الهدایه’ (در فقه حنفی) از اوست و آن شرح هدایه برهان الدین فرغانی برغینانی است که در کلکته بسال 1813 میلادی چاپ شده است و نیز در بولاق در حاشیۀ فتح القدیر للعاجز الفقیر تألیف کمال الدین بن الهمام بسال 1318 هجری قمری طبع شده است. (معجم المطبوعات العربیه ج 1 ستون 503 و 504) (زرکلی ج 1 ص 137 ج 3 ص 977)
لغت نامه دهخدا
نوعی از گدایان باشند در نهایت سماجت، (برهان)، نوعی از گدای مبرم که به در خانه ها می رفتند و به اصرار چیزی می خواستند، حکیم سنایی گفته:
دعوی ّ ده کنند ولیکن چو بنگری
هادوریان کوی و گدایان برزنند،
اثیر اخسیکتی گفته:
معیشتی نه که با عزت و قناعت آن
بهر دری نروم چون گدای هادوری،
(انجمن آرای ناصری) (آنندراج) (فرهنگ جهانگیری) (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا
سحر، جادو، افسون، (از ناظم الاطباء)، ساحری، (آنندراج) (غیاث) :
به هاروتی از زهره دل برده بود
چو هاروت صد پیش او مرده بود،
نظامی،
،
ساحر، (آنندراج) (غیاث)، ساحر و مانند هاروت، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
نوعی جامه است، نظام قاری گوید:
حبری خوش و صابوری خواهم ببر آوردن
خواهم ببر آوردن حبری خوش و صابوری،
(دیوان ص 115)
لغت نامه دهخدا
(وِ)
میجر راورتی. از خاورشناسان نامی انگلستان بوده و طبقات ناصری را از پارسی بانگلیسی ترجمه کرده است و این کتاب در لندن بسال 1873 و 1881 میلادی چاپ شده است. وی یکی از گرانبهاترین نسخ مجمل التواریخ و القصص را داشت که پس از مرگش امناء اوقاف گیب آن نسخه را از زن بیوۀ او خریداری کردند. (از تاریخ ادبی ایران تألیف براون ج 3 ص 248 و 477) (چهار مقاله تعلیقات دکتر معین ص 231 و232). و رجوع به احوال و اشعار رودکی ج 3ص 953 شود
لغت نامه دهخدا
محمد بن شعیب بن شابور النیسابوری از اهل دمشق است، عده ای از محدثان شام از وی حدیث شنیده اند، رحیم و عباس بن ولیدبن مربد و دیگران از او روایت کرده اند، (انساب سمعانی)
ابوسلیمان داود بن سابورالمکی، از مجاهد و عطاء سماع کرد، ابن عیینه و داود بن عبدالرحمان از او روایت کرده اند، (انساب سمعانی از الاسماء)
عثمان بن شابور، از ابووایل شقیق بن سلمه روایت کرده است، (انساب سمعانی از الاسماء)
لغت نامه دهخدا
نسبت است به سابور و آن شهری است از شهرهای فارس نزدیک بکازرون، (سمعانی)، همان مؤلف اضافه میکند که گمان میکنم همان جندیسابور باشد، (سمعانی)، میوه های منسوب به بلدۀ جندیسابور، (الذریعه ج 6)، ذراع سابوری، رجوع به سابوریه شود
لغت نامه دهخدا
منسوب است به تابوت معروف، (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(اَ رُحْ حا)
احمد بن خنبش. محدث است. محدثان در جهان اسلام نه تنها در حفظ سنت های نبوی نقش اساسی داشتند، بلکه با تحلیل علمی و آگاهی عمیق از منابع حدیثی، به ایجاد قواعد علمی برای بررسی صحت روایت ها پرداختند. تلاش های محدثان سبب شد تا احادیث معتبر از غیرمعتبر جدا شوند و منابع حدیثی معتبر در قالب کتاب های مشهور همچون ’صحیح مسلم’ و ’صحیح بخاری’ به نسل های بعدی منتقل شود.
لغت نامه دهخدا
شریح بن رمان بن شریح خابوری مکنی به ابی الرمان. سمعانی گوید: پیری نیکوکار از اهل عرابان است (که در ساحل نهر خابور واقع است اندکی از وی حدیث نقل کرده ام و در اواخر سال 534 هجری قمری درحالیکه هنوز حیات داشت وی را ترک گفتم. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
نسبت است بخابور، رجوع به انساب سمعانی شود
لغت نامه دهخدا
(بِ)
منسوب به بابرت
لغت نامه دهخدا
(بَ)
منسوب به بابرتی ̍. (معجم البلدان) (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
هربرت (هامیلتون) (1879-1941 میلادی)، آهنگساز و رهبر ارکستر ایرلندی ’هاله ارکستر’ در طی سالهای 1920-1933 میلادی و مصنف سمفونی به نام ایرلند ویک ویولون کنسرتو، کانتات و مقدار زیادی آواز و ... و همچنین پیانیست و ارگ نواز بود و نیز چند قطعه معروف از آثار هندل را به صورت کاملاً تازه و بدیع برای ارکستر تنظیم نموده است
ژرژلویی، عالم کشاورزی آلمان که به سال 1764 میلادی در گلادنباخ نزدیک ماربورگ متولد شد و در سال 1837 در برلن درگذشت، آثار عمده اش عبارتند از: دستور نگهداری جنگلها (1781) و آزمایش های طبیعی درباره بازده بین نیروی مولد حرارت و وزن چوب جنگلهای آلمان (1814)
لغت نامه دهخدا
(وُ)
لفظ ارمنی و دشنام است، ظرفی با سوراخی چند در اطراف، محتوی آب که حقه بازان دارند و هرگاه خواهند از او آب ریزد و چون منع کنند باز ایستد. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
ابوهریره سالم بن احرر. شیخی از اهالی قریۀ شابورتزه بود. (انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(تَ ی / ی ی)
نسبت به شابورتزه است که قریه ای از قرای مرو است. (انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
اصطلاح حقه بازی، شخص موهومی که حقه باز بدو دستور دهد تا عملیات محیر العقول کند مثلا بتوسط او آب از سوراخ های ریز اطراف سماور مخصوص جاری کند و چون دستور دهد آب قطع شود، (حقه بازی) حقه مخصوصی که حقه بازان با آن عملیات محقر العقول انجام دهند
فرهنگ لغت هوشیار
آرامی گدا گدای پرور فردی از گروهی از گدایان سمج که بدرخانه های میرفتند و باصرار چیزی طلب میکردند: (معیشتی نه که باعزت و قناعت آن بهردری نروم چون گدای هادوری)
فرهنگ لغت هوشیار
مانند هاروت بودن ساحری جادوگری (بهاروتی اززهره دل برده بود چوهاروت صد پیش اومرده بود) (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صابوری
تصویر صابوری
نادرست نویسی سابوری شاپوری گونه ای جامه نوعی جامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تابوتی
تصویر تابوتی
منسوب به تابوت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هادوری
تصویر هادوری
گدای دوره گرد سمج
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شامورتی
تصویر شامورتی
جعبه مخصوص شعبده بازان و معرکه گیران، حقه بازی
فرهنگ فارسی معین
در مقام نفرین، مایه ی عبرت، بی حساب و کتاب، زشت
فرهنگ گویش مازندرانی
بی اراده، بدقول
فرهنگ گویش مازندرانی
خوپسند، پر مدعا
فرهنگ گویش مازندرانی