جدول جو
جدول جو

معنی هائیشت - جستجوی لغت در جدول جو

هائیشت
دانه ی گندم یا برنج برشته شده، تفت داده ی گوشت و پیاز چرخ
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مائیت
تصویر مائیت
آبکی بودن
فرهنگ فارسی عمید
فرقه ای که پایه گذار آن میرزا حسین علی نوری به بهاءالله است و مهم ترین کتاب این فرقه کتاب اقدس است
فرهنگ فارسی عمید
(بَ هََ زَ دَ)
ماهیت. (ناظم الاطباء). سؤال از حقیقت شی ٔ. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به ماهیت شود
لغت نامه دهخدا
نام محلی است در هند که در ’بشن پران’ ذکر آن آمده است. (ماللهند ص 63 ص 15)
لغت نامه دهخدا
(وُ)
رجوع به هاوش شود. در پهلوی hawisht به معنی مغ (روحانی زرتشتی) ، موبد. شاگرد. روحانی جوان (زرتشتی) که در مراسم دینی به قربانی کننده، یاری کند. در اوستا havishta آمده که در فرهنگهای فارسی جزو لغات زند و پازند ضبطشده و به معنی امت گرفته اند. (پورداود، خرده اوستا حاشیۀ صص 238- 239) (از حاشیۀ برهان چ معین ص 2312)
لغت نامه دهخدا
(جُ تَ)
مرکّب از: ’لا’ + ’ئیت’ مصدری، به معنی هیچ بودن:
هویتی لک فی لائیتی ابداً
کل علی الکل تلبیس بوجهین.
(منسوب به حلاج)
لغت نامه دهخدا
(بَ تَ)
مائیه. روانی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و ازش (از انگور پرنیان و کلنجری) بسیار بتوان خورد بسبب مائیتی که در اوست. (چهارمقالۀ نظامی عروضی)، در صفت احجار کریمه بمعنی رونق. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : حجر یراد به عندالاطلاق جوهر کل جسم جماد سواء کانت فیه مائیه کالیاقوت او لا. (تذکرۀ داود ضریر انطاکی)
لغت نامه دهخدا
(شِ)
ژان لسنه. قهرمان فرانسوی. وی در حدود سال 1454 میلادی در بوه متولد شد. شهرت هاشت از آنجاست که زادگاه خود را که در سال 1472 میلادی در محاصرۀ شارل لو ته مرر قرار گرفته بود بگشود
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ هافیه، رجوع به هافیه شود
لغت نامه دهخدا
یکی از کشورهای آنتیل بزرگ به مشرق کوبا بین 17 درجه و 39 دقیقه و 19 درجه و 57 دقیقه و 30 ثانیۀ عرض شمالی و 70 درجه و 40دقیقه و 76 درجه و 39 دقیقۀ طول غربی واقع شده، کشوری کوهستانی است که بدو دولت مستقل تقسیم میشود: 1-جمهوری هائیتی در مغرب 27750 کیلومتر مربع وسعت و 3112000 جمعیت دارد که از نژاد سیاه و دورگه (اختلاط نژاد سیاه با نژاد اروپائی، یعنی فرانسوی و اسپانیایی) میباشند و به زبان فرانسه تکلم میکنند، پایتخت آن پرتو پرنس و شهرهای عمده آن پرنک کاپ هائی تین، گونائیو و له کای است، قسمت ساحلی خیلی بریده بریده و دارای برآمدگی های ناموزون است، بین سلسله های جبال و تپه های پوشیده از جنگل زمینهای پست حاصلخیزی جا گرفته که بوسیلۀ رودخانه ها آبیاری میشود، محصولات عمده آن، قهوه، کاکائو، پنبه و قند است و دارای میوه های نواحی استوایی میباشد، بلندترین رشتۀ کوههای آنتیل در این جزیره جا گرفته، در سراسر جزیره از طرف مغرب به مشرق چهار رشته کوه کشیده شده که ارتفاع بلندترین آنها به 2715 متر میرسد، رشته ای که به موازات ساحل شمالی امتداد یافته از جریان رودخانه هایی که به آن سو شیب دارد جلوگیری میکند، هوای آن در نقاط مرتفع معتدل است و حرارت از 24 درجه تجاوز نمی کند، و گاهی تا زیر صفر پایین می آید، درنقاط پست درجۀ حرارت از 37 درجه تجاوز میکند، در این جزیره دو فصل خشک وجود دارد که یکی از کانون ثانی تا مارت و دیگری از حزیران تا ایلول ادامه می یابد، دو فصل بارانی نیز دارد، از این رو سالی دو بار محصول برداشته میشود، بارش بارانها خیلی مرتب است، چنانکه در موسمش هر روزه یکی دو ساعت باران می بارد و گاه همراه طوفانهای شدید است، 2- قسمت دیگر جمهوری دمینیکن در سال 1492 میلادی بوسیلۀ کریستف کلمب کشف شد و کریستف کلمب آن را اسپانیا نام گذاشت، در سال 1697 اسپانیا قسمت غربی جزیره را به موجب پیمان ریسویک به فرانسه واگذار کرد، و نیمۀ دیگر را به موجب پیمان بال در سال 1795 رها کرد،
بعد از شورش توسن لوورتور که با سپاهیان اعزامی ژنرال لکلرک جنگید و در نتیجه در سال 1804 میلادی جمهوری آزاد شد، این طرز حکومت با اقدامات دسالین (1806-1804 میلادی) و سولوک برچیده شد، قسمت شرقی جزیره در سال 1809 دوباره به دست اسپانیا افتاد و در 1844 جمهوری دمینیکن را تشکیل داد
لغت نامه دهخدا
(ءِ)
ویدشت. پسر نیازم یا ایازم نام جد دهم زرتشت است بدین ترتیب که زرتشت پسر پوروشاسپ پسر پتیرگتراسپ یاپی تراسپ پسر اروگذسپ یا اورودسپ پسر هئچتسپ پسر چیخش موش یا کخشموش پسر پئترسپ یاپائیت رسپ پسر ارجذرشم یا هردرشم پسر هرذار یا خرذر پسر سپیتام یا سپیتامان. (مزدیسنا تألیف دکتر معین برابر ص 69)
لغت نامه دهخدا
تصویری از هادیات
تصویر هادیات
جمع هادیه، پیشروان رمه پیشروان گله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هائیتی
تصویر هائیتی
هرفصل ارکتاب (یسنا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مائیت
تصویر مائیت
ماهیت، حقیقت شیئی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هاوشت
تصویر هاوشت
طلبه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از هایش
تصویر هایش
تصدیق، تایید
فرهنگ واژه فارسی سره
گرفته شده، خریده شده
فرهنگ گویش مازندرانی
سر خورده، لیز خورده
فرهنگ گویش مازندرانی
تفت داده شده، برشته شده، گندم یا برنج برشته و خشک شده
فرهنگ گویش مازندرانی
گندم بو داده
فرهنگ گویش مازندرانی
برشته، سرخ شده
فرهنگ گویش مازندرانی
پاییدن
فرهنگ گویش مازندرانی
آب برداشته شده، ظرف پر از آب
فرهنگ گویش مازندرانی
عملی در پخت برنجدر پختن پلوی آب کشی مقداری از آب جوشیده را
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع بالا تجن قائم شهر
فرهنگ گویش مازندرانی
آویزان، روان شدن مایعات
فرهنگ گویش مازندرانی