جدول جو
جدول جو

معنی نیشابوری - جستجوی لغت در جدول جو

نیشابوری
(نَ)
جعفر بن محمد بن مظفر علوی امامی نیشابوری، مکنی به ابوابراهیم. از احفاد امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب و از اکابر علما و محدثان قرن پنجم است. وی به سال 440 هجری قمری از نیشابور به بغداد رفت و به سال 448 در نیشابور درگذشت. رجوع به ریحانه الادب ج 6 ص 287 و کنی و القاب ج 6 ص 187 شود
ابوجعفر نیشابوری. از عرفای قرن هشتم و از مشایخ قطب راوندی متوفی 573 ه. ق. رجوع به ریحانه الادب ج 6 ص 277 و روضات الجنات ص 266 شود
لغت نامه دهخدا
نیشابوری
منسوب به نیشابور: از مردم نیشابور
تصویری از نیشابوری
تصویر نیشابوری
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نیشابورک
تصویر نیشابورک
نشابورک، گوشه ای در دستگاه های ماهور و نوا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نشابورک
تصویر نشابورک
گوشه ای در دستگاه های ماهور و نوا
فرهنگ فارسی عمید
ابن عمر نیشابوری جمیلی. شاعری طرفه گوی است
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ نَ)
ابن عبدالله بن احمد نیشابوری. مشهور به ابن ابی الطیب و مکنی به ابوالحسن. مفسر و شاعر بود و در نیشابور متولد شد و به قصبۀ سبزوار رفت و در ماه شوال سال 458 هجری قمری در آنجا درگذشت. او راست: 1- التفسیر الاوسط، در 11 جلد. 2- التفسیر الصغیر، در 3 جلد. 3- التفسیر الکبیر، در 30 جلد. و نیز دیوان شعری دارد. (از معجم المؤلفین از سیرالنبلاء ذهبی ج 11 ص 186 و الوافی صفدی ج 12 ص 91 و معجم الادباء ج 13 ص 273 و طبقات المفسرین سیوطی ص 23)
لغت نامه دهخدا
(اَ نِ نِ)
میرمحمد امین خان موسوی نیشابوری، ملقب به برهان الملک. شاعر و صوبه دار ملک اودۀ هند بود و در هنگام ورود نادرشاه بدهلی در این شهر به سال 1151 ه. ق. درگذشت. از اوست:
ز کدام ره بیایم که بچشم تو درآیم
که بدور چشم مستت همه نیزۀ سپاه است.
(از تذکرۀ روز روشن چ تهران ص 76)
لغت نامه دهخدا
(اَ بِ نَ)
شیخ عبدالجواد بن ملاعباس نیشابوری. متولد به سال 1281 هجری قمری یک چشم وی به چهارسالگی از آبله کور شد و از چشم دیگر بقول خود او جز ربعی نماند. پدرش که از دهقانان متوسطالحال نیشابور بود بسبب کوری فرزند را از تحصیل بازمیداشت ولی چون قوت حافظه و شوق او بدانش معلوم گردید او را بمکتب سپرد. ادیب تا 16سالگی درنیشابور به خواندن مقدمات مشغول بود آنگاه به مشهد رهسپار شد. در 1297 هجری قمری در مدرسه خیرات خانی و بعد در مدرسه فاضل خان و مدرسه نواب منزل اختیار کرد. فنون ادبی را چنانکه در سابق معمول بود فراگرفت و با وجود ضعف چشم، بیشتر اوقات را در مطالعۀ کتب ادبی عرب چون مقامات حریری و بدیع الزمان و معلقات سبع وکتب تاریخ صرف میکرد. حافظۀ او بحدی بود که در هر موضوع ادبی هزاران شعر و مثل از عربی و فارسی میخواند علاوه بر فنون ادبی در معقول نیز صاحب نظر بود و فنون ریاضی را مانند نجوم و هندسه و هیئت و جبر و مقابله میدانست از طب و فقه و اصول و رجال بهره داشت. ازآثار او چیزی بطبع نرسیده است. رساله ای در جمع بین عروض فارسی و عربی و رساله ای در شرح معلقات سبع و چند جزوه در تلخیص شرح خطیب تبریزی بر حماسۀ ابی تمام نوشته است. ادیب دارای اخلاق فاضله و شرافت ذاتی و قناعت و مناعت طبع بود و تا پایان عمر مجرد زیست و جز بجمع نوادر و ذخایر ادبی بفراهم آوردن مالی همت نگماشت عشق و میل بسیار بتعلیم داشت غالباً محضر او از جوانان دانش طلب پر بود اکثر جوانان فاضل خراسان بواسطه یا بیواسطه در ادب، شاگرد این ادیب بوده اند. مدت عمرش 63 وفاتش در 12 ذیقعده 1344 هجری قمری اتفاق افتاده است. در آغاز به روش قاآنی سخن میگفت ولی بعد شیوۀ خراسانی را اختیار کرد و در شعر فارسی و عربی از استادان مسلم زمان است. دیوانش قریب 6000 بیت جمع شده ولی بطبع نرسیده است.
غزل
کاشکی دلبر من با دل من داد کند
گاهگاهی بنگاهی دل من شاد کند
’آن سیه زلف بر آن عارض گوئی که همی
بپر زاغ کسی آتش را باد کند’
بادۀ تلخ دهد بوسۀ شیرین ندهد
داوری کو که میان من و او داد کند.
###
تا چند خو بخلوت و خاموشی
چندی بباغ چم بقدح نوشی
ساقی کجاست کزمی پیراری
از من برد خمار پرندوشی
آهوی مشک موئی و با آهو
همواره بینمت بخطا کوشی
مشک اندرون نافه بود و اینک
مشک تو دوشی است و بناگوشی.
###
پریرخی که جز او آفریدگار پری
نیافرید پری را به پیکر بشری
چو آفتابم گاه پگاه تافت بکاخ
به پیکر بشری با نهاد و خوی پری
فکنده بر مه روشن کمند غالیه سای
نهفته در دل جوشن پرند شوشتری
شکن بمویش از پنجه طرازش طبع
نشان برویش از چشم مردم گذری.
(از ادبیات معاصر تألیف رشید یاسمی صص 14- 15) ، ناحیه ای به شمال شرقی میسوری که نهر شاریتون از آن گذرد، مساحت آن 570 میل مربع و سکنۀ آن قریب 11448 تن که 142 تن آن سیاهان باشند و این سرزمین دارای آب فراوان و گیاهان و بقول بسیار است، و نیز ناحیه ایست در جنوب غربی ایوا، مساحت آن 576 میل مربع و عدد سکنۀ آن 3982تن و نهر مدل از آن گذرد. (ضمیمۀ معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
ابن اسماعیل نیشابوری. شیخ طوسی در کتاب رجال وی را از اصحاب امام عسکری (ع) شمرده و گوید وی ثقه است و علامه در خلاصه گوید از اصحاب ابومحمد حسن عسکری (ع) است. او پس از وفات عسکری (ع) با سفراء امام دوازدهم (ابواب اربعه) مکاتبت داشته است. نامه ای از امام حسن عسکری (ع) خطاب بوی در کتب رجال ثبت است که در آن نامه حضرت وی را با ابراهیم بن عبده نیشابوری وکیل خود تعیین کرده و بأهل نیشابور سلام رسانیده است. چون این نامۀ منسوب به امام حسن عسکری مشتمل بر مطالبی است که ذکرآن خالی از فایدتی نیست در این جا نقل میکنیم. کشی گوید: یکی از ثقات روایت کرده که توقیعی از ابومحمد حسن عسکری (ع) برای اسحاق بن اسماعیل نیشابوری صادر شد، بدین عبارت: یا اسحاق بن اسماعیل سترنا اﷲ و ایاک بستره و تولاّک فی جمیع امورک بصنعه قد فهمت کتابک رحمک اﷲ، و نحن بحمداﷲ و نعمته أهل بیت نرق علی موالینا و نسر بتتابع احسان اﷲ الیهم و فضله لدیهم، و نعتد بکل نعمه انعمها اﷲ عز و جل علیهم فاتم اﷲ علیکم بالحق و من کان مثلک ممن قد رحمه اﷲ و بصره بصیرتک و نزع عن الباطل و لم یقم فی طغیانه نعمه فان ّ تمام النعمه دخولک الجنه و لیس من نعمه و ان جل ّ امرها و عظم خطرها الا و الحمد ﷲ تقدست اسماؤه علیها مؤدی شکرها و انا اقول الحمد ﷲ مثل ما حمد اﷲ به حامد الی ابدالابد بما من ّ علیک من نعمه و نجاک به من الهلکه و سهل سبیلک علی العقبه وایم اﷲ انها لعقبه کؤد شدید أمرها صعب مسلکها عظیم بلائها طویل عذابها قدیم فی الزبر الأولی ذکرها، و لقد کانت منکم أمور فی ایام الماضی علیه السلام الی أن مضی لسبیله صلی اﷲ علی روحه و فی ایامی هذه کنتم بها غیر محمودی الرأی ولا مسددی التوفیق و اعلم یقیناً یا اسحاق: ان من خرج من هذه الحیاه الدنیا اعمی فهو فی الاّخره اعمی و اضل سبیلاً.
ثم کتب: یا ابن اسماعیل لیس تعمی الابصار و لکن تعمی القلوب التی فی الصدور و ذلک قول اﷲ عز و جل فی محکم کتابه للظّالم: رب لم حشرتنی اعمی و قد کنت بصیراً (قرآن 125/20). قال اﷲ عزّ و جل: کذلک اتتک آیاتنا فنسیتها و کذلک الیوم تنسی. (قرآن 126/20). و أی ّ آیه یا اسحاق اعظم من حجهاﷲ (عج) علی خلقه و امینه فی بلاده و شاهده علی عباده من بعد من سلف من آبائه الأولین من النبیین و آبائه الاّخرین من الوصیین علیهم اجمعین رحمه اﷲ و برکاته. فأین یتابکم (؟) و أین تذهبون ؟ کالانعام علی وجوهکم عن الحق تصدفون، و بالباطل تؤمنون و بنعمه اﷲ تکفرون او تکذبون فمن یؤمن ببعض الکتاب و یکفر ببعض فما جزاء من یفعل ذلک منکم و من غیرکم الا خزی فی الحیاه الدنیا الفانیه و طول عذاب فی الاّخره الباقیه و ذلک واﷲ الخزی العظیم. ان اﷲ بمنه و فضله لما فرض علیکم الفرائض لم یفرض ذلک علیکم لحاجه منه الیکم بل برحمه منه لااله الاّ هو علیکم، لیمیز اﷲ الخبیث من الطیب و لیبتلی ما فی صدورکم و لیمحص ما فی قلوبکم و لتسابقون الی رحمته، و لتفاضل منازلکم جنته، ففرض علیکم الحج و العمره و اقامه الصلاه وایتاء الزکاه و الصوم و الولایه و کفاهم لکم باباً لتفتحوا ابواب الفرائض و مفتاحاً الی سبیله، و لولا محمد (ص) و الاوصیاء من بعده لکنتم حیاری کالبهائم لاتعرفون فرضاً من الفرائض. و هل یدخل قریه الا من بابها؟ فلما من ّ علیکم باقامه الاولیاء بعد نبیه (ص) قال اﷲ لنبیه: الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی، و رضیت لکم الاسلام دیناً (قرآن 3/5). و فرض علیکم لاولیائه حقوقاً أمرکم بأدائها الیهم لیحل لکم ماوراء ظهورکم من ازواجکم و اموالکم و مآکلکم و مشاربکم و معرفتکم بذلک النماء و البرکه و الثروه، و لیعلم من یطیعه منکم بالغیب. قال اﷲ: قل لااسئلکم علیه أجراً الا الموده فی القربی. (قرآن 23/42). و اعلموا ان من یبخل فانما یبخل علی نفسه و ان اﷲ هو الغنی و انتم الفقراء الیه لا اله الا هو! ثم کتب: و لقد طالت المخاطبهفیما بیننا و بینکم فیما هو لکم و علیکم و لولا مایجب من تمام النعمه من اﷲ لما اتاکم منی خط ولا سمعتم منی حرفاً من بعد الماضی علیه السلام انتم فی غفله عماالیه معادکم، و من بعد الثانی رسولی و ما ناله منکم حین اکرمه اﷲ بمصیره الیکم و من بعد اقامتی لکم ابراهیم بن عبده وفقه اﷲ لمرضاته و اعانه علی طاعته و کتابی الذی حمله محمد بن موسی النیشابوری واﷲ المستعان علی کل حال.
ثم قال: و انی اراکم مفرطین فی جنب اﷲ فتکونون من الخاسرین، فبعداً و سحقاًلمن رغب عن طاعه اﷲ و لم یقبل مواعظ اولیائه. ثم قال: و قد امرکم اﷲ جل و علا بطاعته لا اله الا هو و طاعه رسوله
{{صفت}} و بطاعه اولی الامر علیهم السلام، فرحم اﷲ ضعفکم و قله صبرکم عما امامکم، فماغرّ الانسان بربه الکریم، و استجاب اﷲ دعائی فیکم و اصلح امورکم علی یدی، فقد قال اﷲ تعالی: یوم ندعوا کل اناس بامامهم (قرآن 71/17). و قال تعالی: جعلناکم امه وسطاً لتکونوا شهداء علی الناس و یکون الرسول علیکم شهیداً (قرآن 143/2). و قال تعالی: کنتم خیر أمه اخرجت للناس تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنکر (قرآن 110/3). فمااحب أن یدعو اﷲ بی ولا بمن هو فی ایامی الا حسب رقتی علیکم و ما انطوی لکم علیه من حب بلوغ الأمل فی الدارین جمیعاً و الکینونه معنا فی الدنیا و الاّخره. یا اسحاق یرحمک اﷲ و یرحم من هو ورائک بینت لکم بیاناً و فسرت لکم تفسیراً و فعلت بکم فعل من لم یفهم هذا الامر قط و لم یدخل فیه طرفه عین، و لو فهمت الصم الصلاب فی هذا الکتاب لتصدعت طمعاً (ن ل: قلقاً) و خوفاً من خشیه اﷲ، و رجوعاً الی طاعه اﷲ. فاعملوا من بعده ماشئتم فسیری اﷲ عملکم و رسوله و المؤمنون ثم تردون الی عالم الغیب و الشهاده فینبئکم بما کنتم تعملون، و العاقبه للمتقین. و الحمد ﷲ کثیراً رب العالمین. الخ.
ثم کتب: و انت رسولی یا اسحاق الی ابراهیم بن عبده وفقه اﷲ أن یعمل بما ورد علیه فی کتابی مع محمد بن موسی النیسابوری ان شاء اﷲ تعالی، و رسولی الی نفسک و الی کل من خلفت ببلدک ان یعملوا بما ورد علیکم فی کتابی مع محمد بن موسی ان شاء اﷲ تعالی و یقراء ابراهیم بن عبده کتابی هذا علی من خلفه ببلده حتی لایسئلون و بطاعه اﷲ یعتصمون، و الشیطان باﷲ عن انفسهم یجتنبون و لایطیعون. و علی ابراهیم بن عبده سلام اﷲ و رحمته. علیک یا اسحاق و علی جمیع موالی السلام کثیراً، سدّدکم اﷲ جمیعاً بتوفیقه و کل من قراء کتابنا هذا من موالی من أهل بلدک و من هو بناحیتکم و نزع عما هو علیه من الانحراف عن الحق فلیؤد حقوقنا الی ابراهیم بن عبده ولیحمل ذلک ابراهیم بن عبده الی الرازی (رضی) او الی من یسمی له الرازی فان ذلک عن امری و رأیی ان شاء اﷲ.
یا اسحاق: اقراء کتابنا علی البلالی (رضی) فانه الثقه المأمون العارف بما یجب علیه، واقرئه علی المحمودی عافاه اﷲ، فما احمد ناله لطاعته فاذا وردت بغداد فاقرأه علی الدهقان وکیلنا و ثقتنا و الذی یقبض من موالینا، و کل من امکنک من موالینافاقرأهم هذا الکتاب، و ینسخه من اراد منهم نسخه ان شاء اﷲ تعالی، و لایکتم امر هذا عمن شاهده من موالینا الا من شیطان یخالف لکم فلاتنثرن ّ الدرّ بین اظلاف الخنازیر لاکرامه لهم، و قد وقعنا فی کتابنا (کتابک) بالوصول و الدعاء لک و لمن شئت و قد اجبنا شیعتنا عن مسئله، و الحمد ﷲ فما بعد الحق الا الضلال، و لاتخرجن من البلده حتی تلقی العمری رضی اﷲ عنه برضای فتسلم علیه فتعرفه و یعرفک، فانه الطاهر الامین العفیف القریب منا و الینا فکل ما یحمل الینا من شی ٔ من النواحی فالیه یصیر آخر امره لیوصل ذلک الینا و الحمد ﷲ کثیراً. سترنا اﷲ و ایاکم یا اسحاق بستره و تولاک فی جمیع امورک بصنعه و السلام علیک و علی جمیع موالی و رحمه اﷲ و برکاته و صلی اﷲ علی سیدنا محمد النبی و آله و سلم کثیراً - انتهی. این است آنچه کشی در رجال خود نقل کرده است. (تنقیح المقال ج 1 ص 24 و 25 و 111)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ حَجْ جا)
ابوالحسین مسلم بن حجاج بن مسلم قشیری نیشابوری. صاحب صحیح معروف به صحیح مسلم. او بحجاز و شام و مصر رحلت کرده و از یحیی بن یحیی نیشابوری و احمد بن حنبل و اسحاق بن راهویه و جز آنان حدیث شنود و چندین کرت به بغداد رفت و روات بغداد و ترمدی از او روایت دارند. و ابوعلی نیشابوری گوید در عالم کتابی در حدیث بصحت صحیح مسلم نیست. وفات او261 ه. ق. در نیشابور بود و مدفن او در نصرآباد بیرون نیشابور است
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ)
ابومحمد فضل بن شاذان بن جلیل یا خلیل نیشابوری. وفات 260 ه. ق. محدث و فقیه شیعی. پدر او شاذان نیز از فقهای شیعه است. ابن شاذان بیشتر در نشابور میزیسته. عبدالله بن طاهر امیر خراسان بجرم تشیع او را نفی کرده و در سال 260 به بیهق بوده، وقتی که خوارج در خراسان طغیان کردند فضل از بیم آنان از آنجا بیرون رفت و از رنج راه بیمار شده درگذشت. بیش از صدوهشتاد کتاب داشته، و عمده آنها در رجال نجاشی مذکور است. در خاندان ابن شاذان بسیاری از علما و محدثین بوده اند، و چون نزد فقها ابن شاذان مطلق گفته شود مراد فضل بن شاذان است
لغت نامه دهخدا
(اَ هََ)
شاپور نیشابوری. شاعری شیرین زبان بزمان سلطان محمد بن شمس بود و در دولت سلطان محمد ببعض مناصب دولتی نائل آمد. از شاگردان ظهیر فاریابی (متوفی 598 هجری قمری) و از اولاد حکیم عمر خیام بود. دیوانی مرتب وکتابی بنام رسالۀ شاپوری از آثار اوست. او راست:
عقیق را ز لبت آب در دهان آمد
خدنگ را ز قدت تاب در میان آمد.
(از قاموس الاعلام ترکی) (ریحانه الادب).
و رجوع به مجمع الفصحا ج 1 ص 88 و آتشکده ص 135 و تذکرۀ دولتشاه (ذیل شاهفور) شود
لغت نامه دهخدا
(صَرْ را)
ابوحامداحمد بن اسماعیل بن جبرئیل نیشابوری مقری صرام از قراء بزرگ و مجتهد و عبادت شعار بود و در مسجد مربعۀ نیشابور قرائت داشت و چون ضعیف گشت در خانه او بر وی قرائت می کردند. وی از احمد بن نصر و حسن بن فضل روایت دارد. و ابراهیم بن محمد بن یحیی از وی روایت کند. او به سال 332 هجری قمری در 82 سالگی درگذشت. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
ابن یاسین، ابوالقاسم نیشابوری. بگفتۀ مستوفی در سال 388 هجری قمری درگذشت. از سخنان اوست: حقیقه العلم، کشف علی السرائر. و دیگران نوشته اند که وی از مشایخ بزرگ عرفای اواخر قرن چهارم هجری است. در مولد خود مهنۀ نیشابور به ارشاد مردم پرداخت و ابوسعید ابوالخیر از صحبت او به مقامات عالی رسید و اشعاری در توحید دارد که از آنجمله است:
من بی تودمی قرار نتوانم کرد
احسان ترا شمار نتوانم کرد
گر بر تن من زبان شود هر مویی
یک شکر تو از هزار نتوانم کرد.
بشر در سال 380 هجری قمری در نیشابور درگذشت. و رجوع به ریحانه الادب: ابوالقاسم بشر یاسین و نامۀ دانشوران چ 1 ص 269 و لغت نامه ذیل ابوالقاسم بشر یاسین شود
لغت نامه دهخدا
ابن ابی الحسین عبدالغافربن محمد فارسی نیشابوری. متوفی 504 هجری قمری از معاصرین غزالی. وی پدر امام عبدالغافر نویسندۀ ترجمه احوال غزالی (بنقل از خود او) میباشد. (غزالی نامه تألیف همایی ص 274)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
حسن بن مظفر اعمی، مکنی به ابوعلی و مشهور به نیشابوری. از علمای عامه و از مشایخ زمخشری است. در قرن پنجم می زیسته و به سال 442 یا 443 هجری قمری درگذشته است. او راست: تهذیب اصلاح المنطق ابن السکیت، تهذیب دیوان الادب اسحاق بن ابراهیم فاریابی، ذیل تتمه الیتیمۀ عبدالملک ثعالبی، و دیوان شعر. رجوع به ریحانهالادب ج 6 ص 279 و کشف الظنون و روضات الجنات ص 26 شود
لغت نامه دهخدا
(اِ مِ نِ لِ مِ)
از محدثین، و احمد بن حفص بن عبدالله از او روایت کند. در قرون نخست اسلام، محدث بودن نشانه ای از علم، دیانت، و تعهد علمی بود. این افراد با طی کردن سفرهای طولانی برای شنیدن یک حدیث از راوی معتبر، نشان دادند که حفظ و انتقال سنت پیامبر برایشان امری حیاتی است. به همین دلیل است که کتب معتبر حدیثی با وسواس علمی فراوان تدوین شده اند و محدثان در این مسیر، سنگ بنای این علوم را بنا نهادند.
لغت نامه دهخدا
(اِ مِ)
یکی از محدثین. وفات به سال 380 ه. ق. در تاریخ اسلام، عنوان محدث جایگاهی رفیع دارد. محدثان کسانی بودند که با تکیه بر حافظه قوی، دقت علمی و تقوای فردی، روایات پیامبر اسلام را از طریق زنجیره ای از راویان نقل می کردند. آنان نه تنها روایت گر، بلکه نقاد حدیث نیز بودند و با طبقه بندی راویان، به اعتبارسنجی احادیث کمک شایانی کردند. آثار بزرگ حدیثی نتیجه تلاش محدثان است.
لغت نامه دهخدا
(اَ صَمْ مِ نَ)
از فقهای شافعی بود واز ربیع بن سلیمان مرادی روایت کرد. و نیز کتاب المختصر الصغیر مزنی را او روایت کرد. (از ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
علی بن عبدالله بن احمد نیشابوری سبزاواری، مشهور به ابن ابی الطیب. از مفسران و اکابر علمای عامۀ قرن پنجم و از معاصران سلطان محمود غزنوی است. سه تفسیر به نامهای تفسیر اصغر و تفسیر اوسط و تفسیر کبیر نوشته است وبه دربار سلطان محمود اهدا کرده است. وی به سال 458هجری قمری در سبزوار درگذشته است. (از ریحانه الادب ج 6ص 279) (روضات الجنات ص 225) (معجم الادباء ج 13 ص 273)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
نشاپور. نیشابور. نسابور. نیسابور. نیشاپور. شهری است در استان خراسان. رجوع به نیشابور شود:
در راه نشابور دهی دیدم بس خوب
انگشبۀ او را نه عدد بودو نه مرّه.
رودکی.
نشابور بزرگترین شهری است اندر خراسان و بسیارخواسته تر، یک فرسنگ اندر یک فرسنگ است و بسیارمردم است و جای بازرگانان است و مستقر سپاه سالاران است، و او را قهندز است و ربض است و شهرستان است و بیشتر آب این شهر از چشمه هاست که اندر زمین بیاورده اند، و از وی جامه های گوناگون خیزد و ابریشم و پنبه، و او را ناحیتی است جدا و آن سیزده روستاست و چهار خان. (حدود العالم).
شهر گرگان نماند با گرگین
نه نشابور ماند با شاپور.
ناصرخسرو.
حبذا شهر نشابور که در ملک خدای
گر بهشت است همین است وگرنه خود نیست.
انوری.
زآن بوحنیفه مرتبت و شافعی مقام
چون مصر و کوفه بود نشابور ز احترام.
خاقانی.
من که خاقانیم ار آب نشابور به چشم
بنگرم صورت سحبان به خراسان یابم.
خاقانی.
از جنس کارگاه نشابور و کار روم
بر من خراج روم و نشابور خوار کرد.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(نِ)
نام نوائی است از موسیقی و نام شعبه ای است از نوا که به نواشابور مشهور است. (انجمن آرا). مقامی باشد از موسیقی. (جهانگیری). رجوع به نشاپور و نشابورک و نیشابورک شود
لغت نامه دهخدا
محمد بن شعیب بن شابور النیسابوری از اهل دمشق است، عده ای از محدثان شام از وی حدیث شنیده اند، رحیم و عباس بن ولیدبن مربد و دیگران از او روایت کرده اند، (انساب سمعانی)
ابوسلیمان داود بن سابورالمکی، از مجاهد و عطاء سماع کرد، ابن عیینه و داود بن عبدالرحمان از او روایت کرده اند، (انساب سمعانی از الاسماء)
عثمان بن شابور، از ابووایل شقیق بن سلمه روایت کرده است، (انساب سمعانی از الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
نیشابور. ابوعبید در غریب المصنف آورده است که عرب ’شین’ را به ’سین’ تعریب کنند چنانکه در نیشابور، نیسابور و در دشت، دست گویند. (یادداشت مؤلف) (از المزهر سیوطی). رجوع به نیشابور شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
نشابور. نشاپور. نیشاپور. نیسابور. پهلوی: نیوشاهپور. نام اصلی آن نیوک شاهپوهر. بنای این شهر را از شاهپور اول دانسته اند و آن را یکی از چهار شهر بزرگ خراسان قدیم گفته اند. در دورۀ یزدگرد دوم (438- 457 میلادی) نیشابور مدتی محل اقامت او بوده است. در دورۀ آخر حکومت ساسانیان ظاهراً نیشابور اهمیت اولین را از دست داده است، زیرا نام آن شهر به ندرت دیده می شود. مسلمانان در حکومت عثمان بن عفان (26-35 ه. ق.) به صلح بدانجا درآمدند. در دورۀ طاهریان و سامانیان نیشابور از نو موقعیت دیرین خود را به دست آورد. در اواخر حکومت مسعود غزنوی که سلجوقیان به مشرق ایران هجوم آوردند طغرل این شهر را مقر خود ساخت. در دورۀ حکومت سنجر نیشابور مورد هجوم غزان واقع شد (548 ه. ق). یاقوت نویسد غزان هر که را در این شهر یافتند کشتند و مال او را گرفتند و شهر را آتش زدند. سپس یکی از غلامان سنجر به نام مؤید به نیشابور درآمد و مدرم را در یکی از محلات آن که شادیاخ نام داشت سکونت داد و شهر را آبادان کرد و باروئی بر گرد آن برآورد. اندک اندک نیشابور آبادان می شد که دیگر بار با هجوم مغولان (618 ه. ق.) ویران گردید. یاقوت که خود معاصر با مغولان بوده است چنین آرد: در حملۀ مغول مردمی که از شهرهای خراسان گریخته بودند در نیشابور گرد آمدند و این شهر را برای سکونت خود استوار ساختند. مغولان شهر را محاصره کردند. یکی از مردم نیشابور تیری افکند و داماد چنگیزخان را بکشت. چنگیزخان خود عازم تسخیر نیشابور شد و این شهر را بگرفت و مغولان هر موجود زنده که یافتند بکشتند و شهر را با خاک یکسان کردند. درباره جمعیت نیشابور در این عهد سخن را به مبالغت کشانده اند چنانکه عده ای مردم شهر را دوهزارهزار نوشته اند که پیداست بر اساسی نیست ولی هرگاه شمار مردم مقیم آن را در عصر پس از غزان با مردمی که از شهرهای مختلف خراسان بدانجا گریخته بودند در نظر گیریم عددی بزرگ خواهد شد. پس از حملۀ مغول دیگر هیچ گاه نیشابور نتوانست مقام گذشتۀ خود را به دست آورد. گذشته از قبر خیام و شیخ عطار که در نزدیکی این شهر واقع است، بنای امامزاده محروق را باید نام برد. این بنا از آثار قرن هشتم هجری است و گنبدی عالی و کاشی کاری های بسیار زیبا دارد.
موقعیت امروزین. نیشابور یکی از شهرستانهای استان نهم کشور ایران است و محدود است از طرف شمال به کوه بینالود، ازغرب به شهرستان سبزوار، از شرق به بخش فریمان از شهرستان مشهد و بخش کدکن از شهرستان تربت حیدریه و از جنوب به شهرستان کاشمر. آب و هوای شهرستان نیشابور نسبت به پستی و بلندی در شمال و جنوب آن متفاوت است، به این ترتیب که هوای بخشهای سرولایت، قدمگاه، فدیشه وحومه معتدل و هوای قراء و قصباتی که در کوه و دره های بینالود واقع شده اند سرد است، لیکن دهستان عشق آبادو طاغنکوه که در جنوب این شهرستان قرار دارند شوره زار و گرمسیر است به خصوص در فصل بهار و پائیز بادهای شدیدی در این محل می وزد، در بعض سالها بر اثر شدت وزش باد قسمتی از زراعت اهالی زیر شن مستور می شود.
در شمال شهرستان رشته ارتفاعاتی به نام بینالود از شمال غربی سرولایت تا جلگه رخ امتداد دارد که حد طبیعی بین شهرستان مشهد و نیشابور است و مهمترین قلل آن به بلندی 3300 گز است. ارتفاعات دیگری در قسمت جنوب غربی شهرستان است به نام طاغنکوه و کوه جسته که حد فاصل بین شهرستان سبزوار و نیشابور است ومرتفعترین قلل آن 2100 گز می باشد، در منطقۀ نیشابور رود خانه مهمی که دائماً جریان داشته باشد وجود ندارد چند رشته رودهای محلی که در موقع بهار از کوه بینالود سرچشمه گرفته و قراء و قصباتی را که در مسیر آنها واقع است مشروب می نمایند عبارتند از رود خانه فاروب رمان، رود خانه دررود، فرزدق، شمس آباد، بوژآباد، نیردباد بالا و پائین. راه آهن تهران به مشهد در جنوب شهر و به موازات جادۀ تهران - مشهد عبور می کند. شهرستان نیشابور از چهار دهستان به نام حومه، سرولایت، فدیشه و قدمگاه تشکیل شده و دارای 634 آبادی است و مجموع نفوس آن در حدود 180000 نفر می باشد.
شهر نیشابور. شهر زیبا و خوش آب و هوای نیشابور بر سر راه تهران به مشهد واقع شده است و فاصله آن نسبت به شهرهای اطراف به شرح زیر است: تا تهران 776، تا مشهد 137 و تا سبزوار 176 کیلومتر است. شهر نیشابور در 58 درجه و 48 دقیقۀ طول شرقی و 36 درجه و 14 دقیقۀ عرض جغرافیایی واقع است و ارتفاع آن از سطح دریا 1193 گز است، بنابراین 182 گز از مشهد مرتفعتر می باشد. این شهر یکی از شهرهای تاریخی و آباد و پرجمعیت ترین شهرهای ایران بوده که در ف تنه مغول ویران و نفوس آن قتل عام شده اند. به طوری که تاریخ نشان می دهد نیشابور در ازمنۀ قدیم در حدود یک میلیون جمعیت و 12هزار قنات داشته که در شهر و قراء و قصبات آن جاری بوده. آثار و علائمی که در اطراف شهر کشف شده نشان می دهد که وسعت شهر چند برابر وسعت فعلی بوده است. شهر نیشابور مطابق آخرین صورت ادارۀ آمار دارای 24270 نفر جمعیت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(نی / نَ)
گوشه ای است در دستگاه شور. نشابور. نشابورک. نشاپورک. نیشابورک. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به نیشابورک شود
لغت نامه دهخدا
(نی / نَ)
بخش حومه شهرستان نیشابور شامل سه دهستان به نام ریوند، مازول و دربقاضی و دارای 280 آبادی بزرگ و کوچک است و مجموع نفوس آن در حدود 42000 نفر می باشد. محصول عمده بخش غلات، پنبه، انواع میوه ها و شغل اهالی زراعت و کسب است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
منسوب به نشابور. که اهل نشابور است. رجوع به نیشابوری شود.
- زرّ نشابوری. رجوع به همین ترکیب در ذیل مدخل زر شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
منسوب است به نیسابور که زیباترین و با خیر و برکت ترین شهرهای خراسان است. (از الانساب سمعانی). رجوع به نیشابوری شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از نیشاپور
تصویر نیشاپور
گوشه ایست در دستگاه شور نشاببورک نیشاپورک نشاپورک نشابور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نشابورک
تصویر نشابورک
گوشه ای ازدستگاه نواوماهوروشور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیشاپورک
تصویر نیشاپورک
گوشه ایست در دستگاه شور نشاببورک نیشاپورک نشاپورک نشابور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیشابور
تصویر نیشابور
گوشه ایست در دستگاه شور نشاببورک نیشاپورک نشاپورک نشابور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نشابوری
تصویر نشابوری
منسوب به نشابورنیشابوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیشابورک
تصویر نیشابورک
گوشه ایست در دستگاه شور نشاببورک نیشاپورک نشاپورک نشابور
فرهنگ لغت هوشیار