جدول جو
جدول جو

معنی نیسبه - جستجوی لغت در جدول جو

نیسبه
(بَ / بِ)
هر مرتبه و رسته و چینۀ دیوار گلین که بر روی هم گذارند. (از برهان) (از آنندراج) (از انجمن آرا) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نیسته
تصویر نیسته
نابود، معدوم، برای مثال آس شدم زیر آسیای زمانه / نیسته خواهم شدن همی به کرانه (کسائی - ۵۸)
فرهنگ فارسی عمید
(کَ سَ بَ)
گرگ. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(نَ بَ)
بنت کعب بن عوف المازنیه الانصاریه، معروف به ام عماره. از زنان شجاع و نامبردار عرب است. وی به گاه ظهور اسلام به پیغمبر ایمان آورد و در سلک صحابۀ وی درآمد و در جنگها شرکت جست و مردانه دوشادوش مسلمانان پیکار کرد. در جنگ احد با آنکه دوازده زخم سنان و شمشیر بر تن داشت پیغمبر را تنها نگذاشت. در آن روز شجاعانه می جنگید و مادرش همراه وی بود و زخمهایش را می بست. در جنگ یمامه نیز شرکت جست و رشادت ها نمود و در این جنگ زخم های بسیار خورد و دستش نیز قطع گشت و چون به مدینه بازگشت ابوبکر که منصب خلافت داشت به عیادت وی رفت. وی در سال 13 هجرت درگذشت. (از الاعلام زرکلی ص 1098). و رجوع به طبقات ابن سعد ج 8 ص 301 و الاصابه ج 4 ص 418 و 479 و قاموس الاعلام ج 6 شود
لغت نامه دهخدا
(تَ / تِ)
نیست. (لغت فرس اسدی) (اوبهی) (برهان قاطع) (رشیدی) (انجمن آرا) (آنندراج). معدوم. ناچیز. (آنندراج). نابود. (یادداشت مؤلف). رجوع به نیست شود:
آس شدم زیر آسیای زمانه
نیسته خواهم شدن همی به کرانه.
کسائی (از لغت فرس)
لغت نامه دهخدا
(بَ / بِ)
نوبت. (لغت فرس اسدی) (صحاح الفرس) (ناظم الاطباء). بار. کرت. دفعه. مرتبه. رجوع به نیابت و نیابه شود:
آن به که نیابه را نگه داری
کردار تن خویش را کنی فربه.
بوشکور (لغت فرس اسدی، از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(نِ / نُ بَ)
نژاد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). نسبت. رجوع به نسبت شود، خویشی. خویشی پدری خاصهً. (منتهی الارب) (از آنندراج). خویشی پدری یا خویشی پدری و مادری هر دو. (ناظم الاطباء). رجوع به نسبت شود، علاقه. پیوستگی. (از ناظم الاطباء). ج، نسب، نسب، برقرار شدن رابطه میان دو چیز. ایقاع التعلق بین الشیئین. (تعریفات)
لغت نامه دهخدا
(غَ)
نسب. رجوع به نسب شود
لغت نامه دهخدا
(نَ سَ)
راه راست. (مهذب الاسماء). راه راست و روشن. (از منتهی الارب). طریق واضح مستقیم. (اقرب الموارد) (از متن اللغه). نیسبان. (منتهی الارب) (متن اللغه) (اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، نشان راه. (منتهی الارب). ما وجد من اثر الطریق. (متن اللغه) (اقرب الموارد) ، راه مور. (منتهی الارب). راه مستدق چون راه مار و مور. (از متن اللغه). راه مور به هم آمیخته. (مهذب الاسماء) ، صف مورچه و مور که در پی یکدیگر آیند. (منتهی الارب). مورچگان چون یکی از پی دیگری به راه افتند. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نیسته
تصویر نیسته
نابود، معدوم: (آس شدم زیر آسیای زمانه نیسته خواهم شدن همی بکرانه) (کسائی. لفا اق. 451) (در رشیدی: نیسته گشتم ز بس جفای زمانه)
فرهنگ لغت هوشیار
نیابت در فارسی جانشینی، ستوانی، نمایندگی گزینستان در تازی نوین در یکی از فرهنگ های فارسی واژه نیابه (بنگرید به نوبه) برابر با نیابه تازی دانسته شده که برداشتی نادرست است نیابه به آرش نیابه یا (نوبت) در تازی پیشینه ندارد. نوبت بار پاس: (آن به که نیابه را نگه داری کردار تن خویش را کنی فربه) (ابو شکور. لفا اق. 488)، (نیابت)
فرهنگ لغت هوشیار
نسبت در فارسی هارفت همگر، خویشی خویشاوندی، پیوستگی پیوند، وابستگی به سنجش تااندازه ای نسبت بدیگران (دیگرها) : فلان نسبه آدم خوبی است، تاحدی. توضیح صحیح صورت فوق است و} نسبتا {غلط است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیسته
تصویر نیسته
((تِ))
ناپدید، معدوم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نیابه
تصویر نیابه
((بِ یا بَ))
نوبت، بار
فرهنگ فارسی معین