جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با نیابه

نیابه

نیابه
نیابت در فارسی جانشینی، ستوانی، نمایندگی گزینستان در تازی نوین در یکی از فرهنگ های فارسی واژه نیابه (بنگرید به نوبه) برابر با نیابه تازی دانسته شده که برداشتی نادرست است نیابه به آرش نیابه یا (نوبت) در تازی پیشینه ندارد. نوبت بار پاس: (آن به که نیابه را نگه داری کردار تن خویش را کنی فربه) (ابو شکور. لفا اق. 488)، (نیابت)
فرهنگ لغت هوشیار

نیابه

نیابه
نوبت. (لغت فرس اسدی) (صحاح الفرس) (ناظم الاطباء). بار. کرت. دفعه. مرتبه. رجوع به نیابت و نیابه شود:
آن به که نیابه را نگه داری
کردار تن خویش را کنی فربه.
بوشکور (لغت فرس اسدی، از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

نیابت

نیابت
جانشینی، قائم مقامی، جانشین شدن، به جای کسی نشستن، به جای کسی امری را انجام دادن
نیابت
فرهنگ فارسی عمید

نسابه

نسابه
کسی که دارای علم انساب است و نسب مردم را می داند، نسب شناس، عالِم به انساب
نسابه
فرهنگ فارسی عمید

غیابه

غیابه
پوشنه پوشاننده، اوناکیدن، تک چون تک چاه سایبان، سایه دار، تک چاه، پرتو
فرهنگ لغت هوشیار

نسابه

نسابه
تبار شناس تبار دان پروز شناس آنکه نسب مردمان وقبایل راداند نسب شناس: ای سیدبارگاه کونین، نسابه شهرقاب قوسین، (نظامی گنجینه گنجوی. ص 358) توضیح} ه {آخرکلمه برای مبالغه است
فرهنگ لغت هوشیار

نجابه

نجابه
نجابت در فارسی آزادگی آزاد مردی پاک نژادی نژادگی ریشه دار
نجابه
فرهنگ لغت هوشیار