هنگام ظهر، میان روز، وسط روز، ظهر، نیمه ای از روز، کنایه از جنوب، در موسیقی از الحان سی گانه باربد، برای مثال چو گفتی نیمروز مجلس افروز / خرد بیخود بدی تا نیمۀ روز (نظامی۱۴ - ۱۰۸)
هنگام ظهر، میان روز، وسط روز، ظهر، نیمه ای از روز، کنایه از جنوب، در موسیقی از الحان سی گانه باربد، برای مِثال چو گفتی نیمروز مجلس افروز / خِرَد بیخود بُدی تا نیمۀ روز (نظامی۱۴ - ۱۰۸)
نوروز. (مهذب الاسماء) (دستورالاخوان) (منتهی الارب) (جهانگیری). معرب نوروز است. رجوع به نوروز در این لغت نامه و نیز رجوع به المعرب جوالیقی ج 1 ص 340 و الجماهر ص 53 و دزی ج 6 ص 742 شود: روز نیروز ساعت دوم... از ابرشتجان بیرون آمد. (تاریخ قم ص 243)
نوروز. (مهذب الاسماء) (دستورالاخوان) (منتهی الارب) (جهانگیری). معرب نوروز است. رجوع به نوروز در این لغت نامه و نیز رجوع به المعرب جوالیقی ج 1 ص 340 و الجماهر ص 53 و دزی ج 6 ص 742 شود: روز نیروز ساعت دوم... از ابرشتجان بیرون آمد. (تاریخ قم ص 243)
منسوب به نوروز: مربوط به جشن نوروز یا ایام نوروز باد نوروزی. یا پادشاه نوروزی (میر نوروزی)، یا مرغ نوروزی. مرغ قهقهه (کاکی)، یا میر نوروزی. یا میر نوروز (میر)، عیدیی که در جشن نوروز دهند: (در اثنای سخن مه پری بر سبیل مزاح از روح افزا نوروزی طلبید... گفت: ای شاه خوبان بنوروزی از برای تو کنزکی خریده ام و پروده ام) (سمک عیار 50: 1)، مالیات عوارضی که بهنگام نوروز وصول میشد
منسوب به نوروز: مربوط به جشن نوروز یا ایام نوروز باد نوروزی. یا پادشاه نوروزی (میر نوروزی)، یا مرغ نوروزی. مرغ قهقهه (کاکی)، یا میر نوروزی. یا میر نوروز (میر)، عیدیی که در جشن نوروز دهند: (در اثنای سخن مه پری بر سبیل مزاح از روح افزا نوروزی طلبید... گفت: ای شاه خوبان بنوروزی از برای تو کنزکی خریده ام و پروده ام) (سمک عیار 50: 1)، مالیات عوارضی که بهنگام نوروز وصول میشد
طبق آیین بودا هر فرد انسان باید مراحلی را در اخلاق و سلوک بپیماید تا بمرحله کمال و (فنا) - که بودا آنرا نیروانا نامد - برسد، عبارتست از فرو نشاندن آتش نفس یعنی آن جنبه حیوانی معصیت خیز که بحکم (کارما) در سرشت بشر برای ادامه حیات موجود است و همیشه انسان را زمین گیر میکند و این عمل بوسیله پرورش جنبه مخالف آن جنبه حیوانی صورت میگیرد
طبق آیین بودا هر فرد انسان باید مراحلی را در اخلاق و سلوک بپیماید تا بمرحله کمال و (فنا) - که بودا آنرا نیروانا نامد - برسد، عبارتست از فرو نشاندن آتش نفس یعنی آن جنبه حیوانی معصیت خیز که بحکم (کارما) در سرشت بشر برای ادامه حیات موجود است و همیشه انسان را زمین گیر میکند و این عمل بوسیله پرورش جنبه مخالف آن جنبه حیوانی صورت میگیرد
آنکه از پدر و مادری سالخورده زاده و بدین سبب ضعیف و زشت باشد: چرا از سرمای کم متالم میشویکمگر پیر زایی، کسی که با موی سفید و بهیئت پیران ترنجیده پوست و زشت بدنیا آید
آنکه از پدر و مادری سالخورده زاده و بدین سبب ضعیف و زشت باشد: چرا از سرمای کم متالم میشویکمگر پیر زایی، کسی که با موی سفید و بهیئت پیران ترنجیده پوست و زشت بدنیا آید
پارسی تازی گشته پیروز فیروزه یکی از احجار آذرین که ترکیب آن عبارت از فسفات ئیدراته آلومینیوم طبیعی است. وزن مخصوص بین 62، 2 تا 83، 2 است و سختیش برابر شیشه یعنی مساوی با 6 می باشد، فیروزه به مناسبت رنگ آبی درخشانی که دارد بزودی در بین احجار کریمه شناخته می شود. همیشه بی شکل است. و در حالت طبیعی در آن رگه های قهوه یی یا سفید رنگ مشاهده می گردد. شکست فیروز ناصاف است و معمولا رنگش در برابر رطوبت یا خشکی هوا و در ارتفاعات تغییر می کند. مرغوبترین نوع فیروزه رنگ آبی آسمانی خوش رنگ می باشد که مخصوص ایران است و در محلی موسوم به معدن در نزدیک نیشابور وجود دارد. در ترکیه و هند نیز معادن فیروزه موجود است که رنگهای آن غالبا آبی مایل به سبز یا سبز زیتونی و سبز مایل به زرد است پیروزه فیروزج حجرالظفر حجرالغلبه حجرالعین حجرالجاه یا فیروزه بادامی. فیروزه ای که به شکل حباب و یا بادام است. یا فیروزه بو اسحاقی (بوسحاقی)، پیروزه بو اسحاقی فیروزه منسوب بمعدن نیشابور: راستی خاتم فیروزه بو اسحاقی خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود. (حافظ 141) توضیح بعضی تصور کرده اند که فیروزه بواسحاقی وجود خارجی نداشته و ماخوذ از همین بیت حافظ است که اشاره بممدوح وی شیخ ابواسحاق اینجوست ولی باید دانست که قرنها پیش از حافظ فیروزه بوسحاقی را می شناختند در بیت حافظ هم ایهام است بدو معنی: الف - خاتم شیخ ابواسحاق ب - فیروزه مخصوص بواسحاقی که نامبردار بوده. یا فیروزه رگدار. قسمی فیروزه ناصاف و قیمتی: قدر می خواهی ز مردم چون فلک ناصاف باش هست از آن فیروزه رگدار را قیمت گران. یا فیروزه زنده. فیروزه خوش رنگ مقابل فیروزه مرده. یا فیروزه کهن (کهنه)، فیروزه قدیمی که خوشرنگ و گرانبها تر است. یا فیروزه مرده. فیروزه بد رنگ مقابل فیروزه زنده، برنگ فیروزه کبود. یا خیمه فیروزه. سرا پرده نیلی، آسمان: بالای هفت خیمه فیروزه دان ز قدر میدانگهی که هست در آن عسکر سخاش
پارسی تازی گشته پیروز فیروزه یکی از احجار آذرین که ترکیب آن عبارت از فسفات ئیدراته آلومینیوم طبیعی است. وزن مخصوص بین 62، 2 تا 83، 2 است و سختیش برابر شیشه یعنی مساوی با 6 می باشد، فیروزه به مناسبت رنگ آبی درخشانی که دارد بزودی در بین احجار کریمه شناخته می شود. همیشه بی شکل است. و در حالت طبیعی در آن رگه های قهوه یی یا سفید رنگ مشاهده می گردد. شکست فیروز ناصاف است و معمولا رنگش در برابر رطوبت یا خشکی هوا و در ارتفاعات تغییر می کند. مرغوبترین نوع فیروزه رنگ آبی آسمانی خوش رنگ می باشد که مخصوص ایران است و در محلی موسوم به معدن در نزدیک نیشابور وجود دارد. در ترکیه و هند نیز معادن فیروزه موجود است که رنگهای آن غالبا آبی مایل به سبز یا سبز زیتونی و سبز مایل به زرد است پیروزه فیروزج حجرالظفر حجرالغلبه حجرالعین حجرالجاه یا فیروزه بادامی. فیروزه ای که به شکل حباب و یا بادام است. یا فیروزه بو اسحاقی (بوسحاقی)، پیروزه بو اسحاقی فیروزه منسوب بمعدن نیشابور: راستی خاتم فیروزه بو اسحاقی خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود. (حافظ 141) توضیح بعضی تصور کرده اند که فیروزه بواسحاقی وجود خارجی نداشته و ماخوذ از همین بیت حافظ است که اشاره بممدوح وی شیخ ابواسحاق اینجوست ولی باید دانست که قرنها پیش از حافظ فیروزه بوسحاقی را می شناختند در بیت حافظ هم ایهام است بدو معنی: الف - خاتم شیخ ابواسحاق ب - فیروزه مخصوص بواسحاقی که نامبردار بوده. یا فیروزه رگدار. قسمی فیروزه ناصاف و قیمتی: قدر می خواهی ز مردم چون فلک ناصاف باش هست از آن فیروزه رگدار را قیمت گران. یا فیروزه زنده. فیروزه خوش رنگ مقابل فیروزه مرده. یا فیروزه کهن (کهنه)، فیروزه قدیمی که خوشرنگ و گرانبها تر است. یا فیروزه مرده. فیروزه بد رنگ مقابل فیروزه زنده، برنگ فیروزه کبود. یا خیمه فیروزه. سرا پرده نیلی، آسمان: بالای هفت خیمه فیروزه دان ز قدر میدانگهی که هست در آن عسکر سخاش