جدول جو
جدول جو

معنی نیرم - جستجوی لغت در جدول جو

نیرم
دلیر، پهلوان، نریمان
تصویری از نیرم
تصویر نیرم
فرهنگ فارسی عمید
نیرم(نَ رَ)
نریمان. پدر سام. (جهانگیری) (رشیدی) (برهان قاطع). جد رستم. (برهان قاطع). رجوع به نریمان شود:
ز ما باد برسام نیرم درود
خداوند شمشیر و کوپال و خود.
فردوسی.
تو پور گو پیلتن رستمی
ز دستان سامی و از نیرمی.
فردوسی.
توگفتی گو پیلتن رستم است
و یا سام شیر است و یا نیرم است.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
نیرم
کنار گذاشته شده، بی اعتنا، گاوی که از قبول گوساله اش سرباز زند
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نیره
تصویر نیره
(دخترانه)
مؤنث نیر، روشن و منور
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سیرم
تصویر سیرم
دوال از پوست شکار که از آن بند شمشیر و خنجر درست کنند، تسمه، برای مثال برای مصلحت کار دوستان تو هردم / زمانه برکشد از پشت دشمنان تو سیرم (ابن یمین - ۱۳۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نیرو
تصویر نیرو
زور، قوه، قدرت، توانایی، در علم فیزیک عمل یک جسم بر جسم دیگر که باعث ایجاد کار در جسم دوم می شود، قابلیت، استعداد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیرم
تصویر بیرم
دیلم، میلۀ آهنی ضخیم برای سوراخ کردن یا حرکت دادن چیزهای سنگین، بارم
نوعی پارچۀ نخی نازک، برای مثال به تیر با سپر کرگ و مغفر پولاد / همان کند که به سوزن کنند با بیرم (فرخی - ۲۳۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تیرم
تصویر تیرم
بانوی بزرگ حرم پادشاه، خاتون، برای مثال اندر این عهد از بزرگی کشور خوارزم را / ستر عالی مهد اعظم تیرم ترکان تویی (؟- مجمع الفرس - تیرم)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نیام
تصویر نیام
غلاف شمشیر و خنجر، در علم زیست شناسی غلاف برگ یا گل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نیام
تصویر نیام
غلاف شمشیر، کارد خنجر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیرو
تصویر نیرو
زور، قوت، توان، پهلوانی
فرهنگ لغت هوشیار
نیره در فارسی مونث نیر شید بخش و نامی برای زنان مونث نیر، نامی است از نامهای زنان
فرهنگ لغت هوشیار
موضعی که درآنجاآفتاب هرگز نتابدیاکم بتابدمحلی که روبشمال قرار دارد، خانه ای که درسایه کوه ازچوب و خاشاک سازند، سایه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیرک
تصویر نیرک
جادو، حیله، مکر، طلسم، افسون
فرهنگ لغت هوشیار
اول شخص مفرد مضارع از گرفتن، در مورد فرض و انگارش استعمال شود: گیرم که مارچوبه کند تن بشکل مار کوزهر بهر دشمن و کو مهره بهر دوست ک (خاقانی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیرم
تصویر تیرم
بانوی بزرگ خاتون ارجمند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیرم
تصویر بیرم
پارچه نخی نازک
فرهنگ لغت هوشیار
چرمی نازک و سفید که از آن بند شمشیر کارد خنجر و مانند آن سازند تسمه دوال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیام
تصویر نیام
غلاف، غلاف شمشیر و خنجر و غیره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بیرم
تصویر بیرم
((بِ یا بَ یا رَ))
پارچه نخی نازک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تیرم
تصویر تیرم
((تِ رَ))
بانوی بزرگ حرم پادشاه، خاتون
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سیرم
تصویر سیرم
((رُ))
تسمه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نیرو
تصویر نیرو
زور، قوت، توانایی، قدرت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نیرو
تصویر نیرو
قوت، قدرت، انرژی، قوه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نیرو
تصویر نیرو
Force
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نیرو
تصویر نیرو
force
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از نیرو
تصویر نیرو
força
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نیرو
تصویر نیرو
fuerza
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از نیرو
تصویر نیرو
siła
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از نیرو
تصویر نیرو
сила
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نیرو
تصویر نیرو
сила
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نیرو
تصویر نیرو
kracht
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از نیرو
تصویر نیرو
Kraft
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از نیرو
تصویر نیرو
forza
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از نیرو
تصویر نیرو
बल
دیکشنری فارسی به هندی