نبسته، زخمی که آن را نبسته و مرهم بر وی نگذاشته باشند. (ناظم الاطباء) : تن پیلتن را چنان خسته دید همه خستگیهاش نابسته دید. فردوسی. ، آزاد. نامقید. آنکه گرفتار نشده است. مقابل بسته به معنی اسیر و گرفتار: وزان زاری و نالۀ خستگان ببند اندرآیند نابستگان. فردوسی
نبسته، زخمی که آن را نبسته و مرهم بر وی نگذاشته باشند. (ناظم الاطباء) : تن پیلتن را چنان خسته دید همه خستگیهاش نابسته دید. فردوسی. ، آزاد. نامقید. آنکه گرفتار نشده است. مقابل بسته به معنی اسیر و گرفتار: وزان زاری و نالۀ خستگان ببند اندرآیند نابستگان. فردوسی
نروئیده. نبالیده. نموناکرده. (ناظم الاطباء) : بگذر ز شر اگر نبود خیری نارسته به ز خار بود رسته. ناصرخسرو. مرغ پرنارسته چون پران شود لقمۀ هر گربۀ دران شود. مولوی
نروئیده. نبالیده. نموناکرده. (ناظم الاطباء) : بگذر ز شر اگر نبود خیری نارسته به ز خار بود رسته. ناصرخسرو. مرغ پرنارسته چون پران شود لقمۀ هر گربۀ دران شود. مولوی