جدول جو
جدول جو

معنی نکبات - جستجوی لغت در جدول جو

نکبات
نکبت ها، مصیبت ها، رنج ها، سختی ها، خواری ها، بیچارگی ها، جمع واژۀ نکبت
تصویری از نکبات
تصویر نکبات
فرهنگ فارسی عمید
نکبات
(نَ کَ)
جمع واژۀ نکبه. رجوع به نکبه شود، جمع واژۀ نکبت. (یادداشت مؤلف). رجوع به نکبت شود
لغت نامه دهخدا
نکبات
جمع نکبه، رنج ها خواری ها نگو ساری ها پلاسک ها جمع نکبت: مصیبتهارنجها: مردم در ایام دولت از نکبات متاثر نگردد
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نبات
تصویر نبات
(دخترانه)
ماده خوراکی سفت، بلورین، و شیرین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نکبت
تصویر نکبت
مصیبت، رنج، سختی، خواری، بیچارگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نکات
تصویر نکات
نکته ها، مساله های دقیقی که با دقت نظر و امعان فکر به دست آید، جمله های لطیفی که در شخص تاثیر کند و مایه های انبساط شود، جمع واژۀ نکته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نکبا
تصویر نکبا
بادی که از سمت وزش خود برگردد، باد نامساعد برای کشتی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نبات
تصویر نبات
نوعی شیرینی بلورین که از شیرۀ شکر درست می کنند
گیاه، هر رستنی که از زمین بروید، گیا، گیه، گیاغ، علف، نبت، کلأ
فرهنگ فارسی عمید
(نَ)
بادی که از سه طرف وزد و آن به غایت بد است خصوصاً در حق جهاز. (غیاث اللغات از منتخب اللغات). بادی که کج وزد یعنی نه از مشرق بود نه از مغرب و نه از جنوب و نه از شمال، بلکه از یک گوشه از هر چهار گوشهای میان این چهار طرف مذکوره وزد و مثلاً از میان جنوب و مشرق یا از میان مغرب و شمال، علی هذا القیاس. (غیاث اللغات از شرح نصاب). نکباء. باد نامساعد. بادی که از جهت وزش خود منحرف گردد. باد کج. (فرهنگ فارسی معین) :
چه می دارد بدین گونه معلق گوی خاکی را
میان آتش و آب و هوا و تندر و نکبا.
ناصرخسرو.
هر پیل که ران تو برانگیخت به حمله
با تازش صرصر شد و با گردش نکبا.
مسعودسعد.
اندر تک دورتاز چون صرصر
در جولان گردگرد چون نکبا.
مسعودسعد.
همچو نکبا از این و آن مربای
همچو نرگس در این و آن منگر.
سنائی.
یادش آید که به شروان چه بلا برد و چه دید
نکبتی کآن پشه و باشه ز نکبا بینند.
خاقانی.
منجنیق صد حصار است آه من غافل چراست
شمعشان زین منجنیق صدمت نکبای من.
خاقانی.
خصمت ز دولت بی نوا وآنگه درت کرده رها
چشمش به درد و توتیا بر باد نکبا داشته.
خاقانی.
و چون صرصر و نکبا در سبسب و بیدا رفتن ساخت. (سندبادنامه ص 58). اگر در نواحی چین نکباء نکبتی هائج می شود غبار غوغاء آن باز سر و ریش اهل کرمان می آورد. (المضاف الی بدایعالازمان ص 38). و رجوع به نکباء شود
لغت نامه دهخدا
(نَ کَ)
جمع واژۀ نکفه. رجوع به نکفه شود
لغت نامه دهخدا
(نَکْ کا)
سخت عیب کننده مردم را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). طعّان درباره مردم. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
جمع واژۀ نکته، به معنی خجک. (آنندراج). رجوع به نکته شود، نکته ها و اندیشه ها و لطیفه ها و مطالب دقیقه و رموز و علامات پنهانی. (ناظم الاطباء). رجوع به نکته شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
اسم پارسی قند است که آن را فانیذ گویند. (انجمن آرا) (آنندراج). نوعی قند مصفا که بعضی اهل هند آن را مصری گوید. (غیاث اللغات). شکر تبدیل شده به بلورمانند که الفاظ دیگرش قند مکرر و فانیذ است. (فرهنگ نظام). مأخوذ از تازی، شکر مصفای بلوری شده که پرویز نیز گویند (ناظم الاطباء). شکر پختۀ رنگ بگشتۀمتبلورشده. (یادداشت مؤلف). شکر طبرزد: و عمال را بفرمود تا نی شکر بکارند به عمل گاه آمل که سال بیست وپنجهزار من... قند و نبات و شکر سپید حاصل بودی. (تاریخ طبرستان).
سرخ گلی سبزتر از نیشکر
خشک نباتی همه جلاب تر.
نظامی.
تو را رخ چون گل و لب چون نبات است
غلط گفتم لبت آب حیات است.
نظامی.
وقتی به قهر گوی که صد کوزۀ نبات
گه گه چنان به کار نیاید که حنظلی.
سعدی.
بر کوزۀ آب نه دهان را
بردار که کوزۀ نبات است.
سعدی.
این نبات از کدام شهر آرند
تو قلم نیستی که نیشکری.
سعدی.
راست زهری است شکّرین انجام
کج نباتی که تلخ شد زو کام.
اوحدی.
گفتم که لبت گفت لبم آب حیات
گفتم دهنت گفت زهی حب نبات.
حافظ.
بی تعلق شو که قنادی چو میریزد نبات
قالبی امروز می سازد که فردا بشکند.
؟ (از آنندراج).
- امثال:
خر چه داند بهای قند و نبات ؟
لغت نامه دهخدا
(نَ کِ)
جمع واژۀ نکره. رجوع به نکره شود
لغت نامه دهخدا
(عَ کَ)
عنکبوت و تننده. (ناظم الاطباء). رجوع به عنکبوت شود
لغت نامه دهخدا
(فَ)
گزند به دشمن رسانیدن. (غیاث اللغات). و رجوع به نکایت شود: دراین نزدیکی جزیره ای است که نکابت اهل آن در حق ما زیادت از قصد دیگر دشمنان است. (ترجمه اعثم کوفی ص 15). اهل سقلیه عراده ها از حصار روان می کردند، اصلاً کارگر نمی آمد و نکابتی و ضرری از آن به کسی نمی رسید. (ترجمه اعثم کوفی ص 94)
لغت نامه دهخدا
(رُ)
یا رکبات یا رکبات، جمع واژۀ رکبه. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (اقرب الموارد). ج رکبه به معنی زانو یا جای باریکی ساق و ذراع ستور یا آرنج از هر حیوان. (آنندراج). رجوع به رکبه شود
لغت نامه دهخدا
(رُ کُ)
یا رکبات یا رکبات، جمع واژۀ رکبه. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به رکبات و رکبه شود
لغت نامه دهخدا
(رُ کَ)
یا رکبات یا رکبات، جمع واژۀ رکبه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به رکبات و رکبه شود
لغت نامه دهخدا
(نُ خَ)
جمع واژۀ نخبه. رجوع به نخبه شود، جبناء. (المنجد). ترسوها
لغت نامه دهخدا
تصویری از نکبت
تصویر نکبت
آسیب، رنج، بدی، سختی روزگار
فرهنگ لغت هوشیار
جمع نکته، از ریشه پارسی ک نکته ها خجک ها دیل ها جمع نکته. توضیح جمع} نکته {مانند} نقاط {اغلب (در تداول) بضم نون خوانده میشود ولی (در اصل) بکسر آن است. فیو می گوید: النکته فی الشی کالنقطه وال، جمع نکت و نکات مثل برمه و برم و برام و نکات بالضم عامی
فرهنگ لغت هوشیار
باد نا مساعد بادی که از جهت وزش خود منحرف گرددباد گژ. یا نکباء (نکبای) نکبت. (تشبیهی) نکبت مانند نکباء: در آن وقت که نکبای نکبت او وزیدن گرفت
فرهنگ لغت هوشیار
گیاه، هر سبزه و درخت که از زمین بروید، نوعی شیرینی که از شیره شکر درست می کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عنکبات
تصویر عنکبات
مونث عنکبوت تنند ماده
فرهنگ لغت هوشیار
نکبا در فارسی باد کژ باد نا مساعد بادی که از جهت وزش خود منحرف گرددباد گژ. یا نکباء (نکبای) نکبت. (تشبیهی) نکبت مانند نکباء: در آن وقت که نکبای نکبت او وزیدن گرفت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رکبات
تصویر رکبات
جمع رکبه، زانوان، آرنج ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نخبات
تصویر نخبات
جمع نخبه، بر گزیدگان جمع نخبه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نکبت
تصویر نکبت
((نَ یا نِ بَ))
خواری، فلاکت، بدبختی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نکات
تصویر نکات
((نِ))
جمع نکته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نبات
تصویر نبات
((نَ))
شکر بلور شده، قند، روییدنی، گیاه، جمع نباتات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نکباء
تصویر نکباء
((نَ))
باد نامساعد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نکات
تصویر نکات
نکته ها
فرهنگ واژه فارسی سره
رستنی، گیاه، نامی، نبت، قند
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ادبار، بدبختی، تنگی، تیره بختی، تیره روزی، خواری، ذلت، رنج، سیه روزی، ضراء، فلاکت، مصیبت، نحوست، وبال
متضاد: سعادت
فرهنگ واژه مترادف متضاد