- نکاب
- بهله، دستکش چرمی که در قدیم شکارچیان به دست می کردند برای نگاه داشتن باز بر روی دست، نکاپ، نکاف
معنی نکاب - جستجوی لغت در جدول جو
- نکاب
- آماس بنا گوش در شتر دستکش پوستی که میر شکاران بر دست کنند تا بتوانند بازو شاهین و جز آنها را در دست گیرند بهله
- نکاب ((نِ))
- نکاب، نکاف، دستکش پوستی که میرشکاران بر دست کنند تا بتوانند باز و شاهین و جز آن ها را در دست گیرند، بهله
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نکته ها
مرد بسیار سواری کننده حلقه فلزی که به زین اسب آویزان می کنند که پا در آن بگذارند و سوار شوند
مرکب سیاه که با آن چیز نویسند محلول راگ (زاج)
زمین آبکند، دره (میان دو کوه)، زمینی که در آن بعضی جا آب فرو رود و از جای دیگر برآید و بعضی جا خشک باشد و در بعضی جاآب ایستاده بود
غارتگر، غنیمت برنده
نقب زننده،، کاوش کننده
به غنیمت بردن، غارت کردن
راکب ها، سواران، جمع واژۀ راکب
عقد زناشویی بستن، عقد ازدواج، زناشویی
بهله، دستکش چرمی که در قدیم شکارچیان به دست می کردند برای نگاه داشتن باز بر روی دست، نکاپ، نکاب
بهله، دستکش چرمی که در قدیم شکارچیان به دست می کردند برای نگاه داشتن باز بر روی دست، نکاف، نکاب
عذاب، عقوبت، سزا، اشتهار به فضیحت و رسوایی
زاک آب، محلول زاک یا زاج، آب سیاه، مرکب سیاه، برای مثال جز تلخ و تیره آب ندیدم در آن زمین / حقا که هیچ باز ندانستم از زکاب (بهرامی - شاعران بی دیوان - ۴۰۴ حاشیه)
نایب ها، وکیل ها، گماشتگان، جمع واژۀ نایب
بانگ کردن کلاغ، بانگ کلاغ که به فال بد بگیرند
حلقۀ فلزی که به زین اسب آویزان می کنند و هنگام سوار شدن پا در آن می گذارند، مفرد واژۀ رکب
پله مانندی در کنار درشکه، اتومبیل یا اتوبوس که مسافران هنگام سوار شدن و پیاده شدن پا بر آن می گذارند، مفرد واژۀ رکائب
کنایه از اسب سواری، مرکب
نوعی پیالۀ هشت پهلوی بلند
پله مانندی در کنار درشکه، اتومبیل یا اتوبوس که مسافران هنگام سوار شدن و پیاده شدن پا بر آن می گذارند، مفرد واژۀ رکائب
کنایه از اسب سواری، مرکب
نوعی پیالۀ هشت پهلوی بلند
عنوانی که به شاهزادگان اطلاق می شد مثلاً نواب والا
بادی که از سمت وزش خود برگردد، باد نامساعد برای کشتی
آب باریک، زمینی که آب کم و باریکی در آن جاری باشد، نخ آب، جایی از رود یا دریا که بسیار گود باشد و پا به قعر آن نرسد، ته آب، غرقاب، برای مثال نه مرا با تکاب او پایاب / نه مرا با گشاد او جوشن (ابوالفرج رونی - ۱۲۳) ، جنگ، نبرد
نقب ها، سوراخ ها و راههای باریک در زیر زمین، جمع واژۀ نقب
دود، گرد خاک، وشم دیگ (وشم بخار) جولاه (عنکبوت)
ستمکار، خوشه خرما
عدول کننده، اعراض کننده
مرد دانا به انساب، عالم به انساب، نسب شناس
برون شامه دل
تیرگر، در آویزنده، تیر انداز تیر ها تیرسازتیرگر، گیرنده وپرتاب کننده تیر. تیرها. واحدآن نشابه، جمع نشاشیب: زغنچه گل وازشاخ بیدبادصبا زمردین پیکان کردوبسدین نشاب. (معزی. 60)
آواز کلاغ آواز دادن کلاغ
آنقدر از مال که زکوه واجب گردد بر روی، حد مقرر
پرده که به رخ آویزند یا بر چیز نفیس اندازند
وکیل ها، نایب ها بسیار نیابت کننده
باد نا مساعد بادی که از جهت وزش خود منحرف گرددباد گژ. یا نکباء (نکبای) نکبت. (تشبیهی) نکبت مانند نکباء: در آن وقت که نکبای نکبت او وزیدن گرفت
عقوبت، سزا، رنج، عذاب