جدول جو
جدول جو

معنی نکاب

نکاب((نِ))
نکاب، نکاف، دستکش پوستی که میرشکاران بر دست کنند تا بتوانند باز و شاهین و جز آن ها را در دست گیرند، بهله
تصویری از نکاب
تصویر نکاب
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با نکاب

نکاب

نکاب
بهله، دستکش چرمی که در قدیم شکارچیان به دست می کردند برای نگاه داشتن باز بر روی دست، نکاپ، نکاف
نکاب
فرهنگ فارسی عمید

نکاب

نکاب
آماس بنا گوش در شتر دستکش پوستی که میر شکاران بر دست کنند تا بتوانند بازو شاهین و جز آنها را در دست گیرند بهله
فرهنگ لغت هوشیار

نکاب

نکاب
بهله، و آن پوستی باشد که به اندام پنجۀ دست دوزند و میرشکاران بر دست کشند به جهت برداشتن بازو شاهین و امثال آن و به این معنی با بای فارسی (نکاپ) هم آمده است. (برهان قاطع). نکاف. نکاپ. (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین). دستکش و آستین مانندی که در هواهای سرد دستها را در میان آن گذارند و بهله و دستکش از تیماج که شکارچیان بر دست کشیده باز و شاهین و جز آن را نگاه دارند. (ناظم الاطباء) :
این نکاب از بهر شاهین بر کف دست من است.
شعوری (از حاشیۀ برهان قاطع).
، خبر (؟)، شکل و نقشه ای که با مداد کشند و با سوزن سازند (؟). (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

نکاب

نکاب
ورم و آماس بناگوش شتر. (برهان قاطع) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بدین معنی نکاف است. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). رجوع به نکاف شود
لغت نامه دهخدا

نکاب

نکاب
نک. زاج. (از برهان قاطع) (از آنندراج). زاک. زک. زمه. (ازجهانگیری) زاک. ظاهراً تصحیف زکاب است. (رشیدی) ، بعضی آب زاج را گفته اند، بعضی گویند مخفف نمک آب است. (برهان قاطع) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

رکاب

رکاب
مرد بسیار سواری کننده حلقه فلزی که به زین اسب آویزان می کنند که پا در آن بگذارند و سوار شوند
فرهنگ لغت هوشیار

تکاب

تکاب
زمین آبکند، دره (میان دو کوه)، زمینی که در آن بعضی جا آب فرو رود و از جای دیگر برآید و بعضی جا خشک باشد و در بعضی جاآب ایستاده بود
فرهنگ لغت هوشیار