- نژادگان
- آصال
معنی نژادگان - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آزاده، احرار، جوانمردان
پاده، مقابل سوارگان
نظّاره، جمعی از مردم که به طرف چیزی نگاه کنند، گروه بینندگان، تماشاکنندگان، تماشاچیان، نظاره
این رمن ساختگی را به هر دو گونه برخی از سرایندگان در چامه های خود آورده اند بینندگان گروه بیننده تماشاگران: لعبی چند غریب و عجیب بنمود خروش از مردم نظاره بر آمد، بیننده تماشاگر. توضیح در شعر بتخفیف هم آید: آید برکشتگان هزار نظاره پره کشند و بایستند کناره... (منوچهری. د. 134)، جمع نظارگان: آمد بانگ خروس موذن میخوارگان صبح نخستین نمود روی به نظارگان. (منوچهری. چا. کازیمیرسکی ج 1 ص 177) توضیح در شعر بتخفیف هم آید: ماییم نظارگان غمناک زین حقه سبز و مهره خاک. (خاقانی فرنظا)
اصالت
گروهی از سربازان که در مکانی جای گزیده و به حفظ و نگهبانی آن گماشته شده باشند
حافظ و حفظ کننده، خزینه دار، پاسبان گنجینه
نیاکان، اجداد، پدران
ماده ها، کنایه از مرد زن صفت، جمع واژۀ ماده
جانوری که فرزند آورد یا تخم کند انثی مقابل نر فحل: ماده خر ماده گاو: مسعود... شب را بر ماده پیلی تیرزد نشسته بالشکری جریده روی بطوس نهاد، انسانی که فرزند آورد مونث مقابل نر: مذکر. توضیح این کلمه گاه باشیا و جمادات و ستارگان نیز اطلاق شود: مهر بهتر زماه لیک بلفظ ماده آمد یکی و دیگر نر. (سنائی. دیوان. مد. 220) جمع مادگان: مادگان در کده کدو نامند خامشان پخته پخته شان خامند. (هفت پیکر. ارمغان 192)
خبر خوش، نوید و مژده، بشارت
مجموع کشتیهای جنگی یک دولت
((دِ))
فرهنگ فارسی معین
محل اسکان گروهی از سربازان که برای محافظت محلی در آنجا متوقف شوند، سربازخانه، ساخلو، دسته های پیاده نظام عهد ساسانی
جمع دده
کشتی های جنگی، مجموعه ای از ناوها
گروهی از سربازان که در یک محل متوقف و مامور نگهبانی آن محل باشند، ساخلو، محلی که این گروه در آن مستقر می شوند
کشتی های جنگی
احمق، بی شعور، جاهل
بی عقل، جاهل، بی سواد
جاهل، احمق، بی دانش، ابله
جاهل، ابله