جدول جو
جدول جو

معنی نظارگان

نظارگان
نظّاره، جمعی از مردم که به طرف چیزی نگاه کنند، گروه بینندگان، تماشاکنندگان، تماشاچیان، نظاره
تصویری از نظارگان
تصویر نظارگان
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با نظارگان

نظارگان

نظارگان
این رمن ساختگی را به هر دو گونه برخی از سرایندگان در چامه های خود آورده اند بینندگان گروه بیننده تماشاگران: لعبی چند غریب و عجیب بنمود خروش از مردم نظاره بر آمد، بیننده تماشاگر. توضیح در شعر بتخفیف هم آید: آید برکشتگان هزار نظاره پره کشند و بایستند کناره... (منوچهری. د. 134)، جمع نظارگان: آمد بانگ خروس موذن میخوارگان صبح نخستین نمود روی به نظارگان. (منوچهری. چا. کازیمیرسکی ج 1 ص 177) توضیح در شعر بتخفیف هم آید: ماییم نظارگان غمناک زین حقه سبز و مهره خاک. (خاقانی فرنظا)
فرهنگ لغت هوشیار

نظارگان

نظارگان
تماشاچیان. نظارگیان. جَمعِ واژۀ نظاره به معنی تماشاچی و بیننده و تماشاگر است:
به خلوتگه خسروش تاختند
ز نظارگان پرده پرداختند.
نظامی (از آنندراج).
در گوشۀامید چو نظارگان ماه
چشم طلب بر آن خم ابرو نهاده ایم.
حافظ.
دلها به یک نظاره ز نظارگان گرفت
از یک گشاد تیر بلا صد نشان گرفت.
کلیم (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

نظارگان

نظارگان
تماشائیان. تماشاگران. نظارگان (ن َظْ ظا رَ / رِ) . نظارگیان:
مائیم نظارگان غمناک
زین حقۀسبز و مهرۀ خاک.
خاقانی (از آنندراج).
جمع کرد از خلایق انبوهی
برکشید از نظارگان کوهی.
نظامی
لغت نامه دهخدا

نظارگیان

نظارگیان
این رمن ساختگی نیز در فارسی آمده بینندگان نگرندگان
نظارگیان
فرهنگ لغت هوشیار

نارگان

نارگان
ده کوچکی است از دهستان حومه بخش بافق شهرستان یزد، 20 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10 ص 194)
لغت نامه دهخدا

ستارگان

ستارگان
جمع ستاره، عبارتند از زحل، مریخ، زهره، عطارد، مشتری و غیره
ستارگان
فرهنگ لغت هوشیار