جدول جو
جدول جو

معنی نپر - جستجوی لغت در جدول جو

نپر
ازتوابع دهستان پنجکرستاق کجور
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نیر
تصویر نیر
(دخترانه)
روشن، منور
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نور
تصویر نور
(دخترانه)
روشنایی، فروغ، از نامهای خداوند، نام سوره ای در قرآن کریم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نصر
تصویر نصر
(پسرانه)
یاری، مدد، پیروزی، ظفر، نام سوره ای در قرآن کریم، نام یکی از پادشاهان سامانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از چپر
تصویر چپر
پرچین، دیواری که از بوته های خار و شاخه های درخت در گرداگرد باغ یا کشتزار درست کنند، شاخ و برگ درخت و بوته های خار که بر سر دیوار باغ به ردیف بگذارند تا مانع عبور شود، خاربست، خاربند، خارچین، فلغند، کپر، نرده،
کلبۀ کوچکی که از شاخه های درخت و گیاه های خشک درست می کنند، کپر،
گروهی انسان یا حیوان که دایره وار گرد آمده و حلقه زده باشند،
وسیله ای در دستگاه پارچه بافی و نواربافی که سرتارهای نوار را به آن می بندند، چرخ خرمن کوبی
مخفّف واژه چاپار، کسی که نامه های مردم را از شهری به شهر دیگر می برد، پیک، اسکدار، نامه بر، نامه رسان، مأمور پست، برید، غلام پست، قاصد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نمر
تصویر نمر
پلنگ، حیوانی گوشت خوار و قوی جثه از تیرۀ گربه سانان، نظیر شیر و ببر و بسیار چابک و درنده. پوستش سفید و دارای خال های سیاه. در کوه های آسیا و افریقا زندگی می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گپر
تصویر گپر
خفتان، نوعی جامۀ کژآگند که هنگام جنگ بر تن می کردند، کبر، گبر، قزاگند، تجفاف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نکر
تصویر نکر
دها، زیرکی، امر منکر، زشت و بد، کار دشوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کپر
تصویر کپر
پرچین، دیواری که از بوته های خار و شاخه های درخت در گرداگرد باغ یا کشتزار درست کنند، شاخ و برگ درخت و بوته های خار که بر سر دیوار باغ به ردیف بگذارند تا مانع عبور شود، خاربست، خاربند، خارچین، فلغند، چپر،
نرده، کلبۀ کوچکی که از شاخه های درخت و گیاه های خشک درست می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نقر
تصویر نقر
کنده کاری و نقاشی کردن بر روی چیزی، در موسیقی با انگشت بر سازهای موسیقی نواختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نهر
تصویر نهر
مفرد واژۀ انهار، جوی، رودخانه، در علم نجوم از صورت های فلکی نیمکرۀ جنوبی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نسر
تصویر نسر
محلی که پشت به آفتاب باشد و آفتاب به آنجا نرسد یا کمتر برسد، قسمت جنوبی حیاط رو به شمال، خانۀ پشت به آفتاب، بنایی که در سایۀ کوه از چوب و خاشاک درست کنند، نسا، نسار،
سایه بان، برای مثال دور ماند از سرای خویش و تبار / نسری ساخت بر سر کهسار (رودکی - ۵۴۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نور
تصویر نور
شکوفه، غنچه، شکوفۀ سفید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سپر
تصویر سپر
آنچه از فلز به شکل میله، نوار یا تخته درست می کنند و برای مقاومت یا محافظت در جلو چیز دیگر قرار می دهند مثلاً سپر ماشین
آلتی صفحه ای از جنس چرم یا فلز که در جنگ ها برای جلوگیری از ضربه خوردن به سر و سینه استفاده می شود، ترس، مجنّ، اسپر
پسوند متصل به واژه به معنای سپرنده مثلاً ره سپر، پی سپر
سپر آتشین: کنایه از آفتاب، زرین سپر
سپر انداختن: کنایه از سپر افکندن، شکست خوردن و دست از مبارزه برداشتن و تسلیم شدن، برای مثال چند چو پروانه پر انداختن / پیش چراغی سپر انداختن (نظامی۱ - ۴۱) ، نه هر جای مرکب توان تاختن / که جاها سپر باید انداختن (سعدی - ۳۵)
سپر بر آب افکندن: کنایه از زبون شدن، عاجز شدن، از پیش خصم گریختن، تسلیم شدن، برای مثال گر به طوفان می سپارد ور به ساحل می برد / دل به دریا و سپر بر روی آب افکنده ایم (سعدی۲ - ۵۲۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نیر
تصویر نیر
روشنایی دهنده، درخشان، نور دهنده
ستاره، هر یک از نقطه های درخشان که شب در آسمان دیده می شود، جرم، نجم، تارا، کوکبه، نجمه، کوکب، اختر، ستار، استاره
نیر اعظم: کنایه از خورشید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نار
تصویر نار
انار
آتش، آنچه از سوختن چوب یا زغال یا چیز دیگر به وجود می آید و دارای روشنی و حرارت است، تش، آذر، برزین، انیسه، مخ، ورزم، وراغ، اخگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نفر
تصویر نفر
واحد شمارش انسان، یک شخص، گروه مردم، واحد شمارش شتر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نشر
تصویر نشر
چاپ و انتشار مکتوبات، انتشاراتی مثلاً نشر اشجع، پراکنده ساختن خبر، زنده کردن، زنده کردن مردگان در روز قیامت، وزیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نور
تصویر نور
روشنایی، تابش، فروغ، فروز مثلاً نور چراغ، نور آفتاب
کنایه از توانایی دیدن
کنایه از رونق،
بیست و چهارمین سورۀ قرآن کریم، مدنی، دارای ۶۴ آیه،
نور اسپهبد: فره کیانی، نفس ناطقه، روح انسانی
نور اسفهبد: فره کیانی، نفس ناطقه، روح انسانی، نور اسپهبد
نور بصر: روشنایی چشم، قدرت بینایی، کنایه از فرزند عزیز، کنایه از شخص عزیز، نور دیده
نور چشم: روشنایی چشم، قدرت بینایی، کنایه از فرزند عزیز، کنایه از شخص عزیز، نور دیده
نور دیده: روشنایی چشم، قدرت بینایی، کنایه از فرزند عزیز، کنایه از شخص عزیز
نور رستگاری: چراغ یا مشعلی که قایق ها و کشتی های کوچک هنگام خطر غرق شدن روشن می کنند تا قایق ها و کشتی های دیگر به کمک آن ها بشتابند، برای مثال در جبین این کشتی نور رستگاری نیست / یا بلا از او دور است یا کرانه نزدیک است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نظر
تصویر نظر
عقیده، رای، نگاه کردن، نگریستن، دید، بینایی، فکر، اندیشه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ننر
تصویر ننر
کسی که بی جهت خود را نزد دیگران عزیز کند، لوس
فرهنگ فارسی عمید
(نَ)
بمعنی ذکا باشد، و آن صنعت استخراج نتایج است به آسانی. (برهان قاطع) (آنندراج). ذکاوت. قوه ای که بدان به آسانی میتوان حل معما کرد و از مسائل مشکل نتیجه گرفت. (از ناظم الاطباء). ظاهراً برساختۀ فرقۀ آذر کیوان است و ممکن است تصحیفی در ’نبراس’ عربی بمعنی ’جسور’ باشد. (حاشیۀ معین بر برهان قاطع)
لغت نامه دهخدا
(لَ حَ)
پرداخت نکردن. نکول. مقابل پرداختن، توجه نکردن. التفات ننمودن. اعتنا نکردن. رجوع به پرداختن شود
لغت نامه دهخدا
(نَ پَ تَ)
غیرقابل پرداختن. که قابل تأدیه نیست
لغت نامه دهخدا
(دِ رَ)
پرداخت ناشده. تأدیه نشده. ادانشده. نکول شده. برگشت داده شده، صاف و صیقلی نشده. مقابل پرداخته
لغت نامه دهخدا
(نَ پُ دَ)
که نباید پرسید. مقابل پرسیدنی
لغت نامه دهخدا
(نَ پُ دَ / دِ)
بی آنکه بپرسند. بی آنکه سؤال شود. قبل از سؤال
لغت نامه دهخدا
هندی پر چین، چپیره دیواری که از چوب و علف و شاخه های درخت سازند پر چین، گروهی از مردم یا جانوران که دایره وار گرد هم آیند و حلقه زنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نپرداختن
تصویر نپرداختن
پرداخت نکردن، التفات ننمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سپر
تصویر سپر
آلتی فلزی که بهنگام حمله دشمن آنرا محافظ اعضا بدن قرار میدادند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نور
تصویر نور
فروغ، شید، روشنایی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نثر
تصویر نثر
دیپ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نظر
تصویر نظر
دیدگاه، نگر، نگرش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نفر
تصویر نفر
تن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نگر
تصویر نگر
نظر
فرهنگ واژه فارسی سره