جدول جو
جدول جو

معنی نوچیده - جستجوی لغت در جدول جو

نوچیده(زِ کُ)
که به تازگی آن را از درخت یا بته باز کرده اند: خیار نوچیده. (یادداشت مؤلف). میوه و سبزی و گلی که تازه از درخت چیده باشند و هنوز باطراوت و شاداب و تر و تازه است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نادیده
تصویر نادیده
دیده نشده، آنچه به چشم دیده نشده، کسی که چیزی را ندیده، برای مثال تو چه دانی قدر آب دیدگان / عاشق نانی تو چون نادیدگان (مولوی - ۱۰۲)، کنایه از بخیل، خسیس، ممسک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شوریده
تصویر شوریده
آشفته، منقلب، پریشان حال، در تصوف ویژگی کسی که نور حق در دلش جلوه گر گشته و از خود بی خود شده باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لوغیده
تصویر لوغیده
دوشیده، گاو یا گوسفند که شیرش را دوشیده باشند، شیر بیرون کشیده از پستان گاو یا گوسفند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از روییده
تصویر روییده
رسته، گیاهی که از زمین سر درآورده و سبز شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آوریده
تصویر آوریده
آورده، ابداع شده، پدیدکرده شده، حاصل کرده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دوسیده
تصویر دوسیده
چسبیده، چیزی که به چیز دیگر چسبیده باشد، برای مثال چو الماس دوسیده شد بر کباب / به جنبش درآمد ز هر سو عقاب (نظامی۶ - ۱۱۱۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دوشیده
تصویر دوشیده
گاو یا گوسفند که شیرش را دوشیده باشند، شیر بیرون کشیده از پستان گاو یا گوسفند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برچیده
تصویر برچیده
گردآورده شده، کنایه از منحل شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شولیده
تصویر شولیده
ژولیده، شوریده، درهم و پریشان، برای مثال همی گفت شولیده دستاروموی / کف دست شکرانه مالان به روی (سعدی۱ - ۱۱۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیچیده
تصویر سیچیده
ساخته و آراسته و آماده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جوشیده
تصویر جوشیده
به جوش آمده، جوش داده شده
فرهنگ فارسی عمید
(نَ دَ / دِ)
نالیده و زاری کرده، جنبیده، لرزیده. (برهان قاطع). نعت مفعولی است از نویدن. در تمام معانی رجوع به نویدن شود
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
کوچ کرده. رحلت کرده. نقل مکان کرده. رجوع به کوچیدن و کوچ کردن شود
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
نعت مفعولی از لوچیدن. به صورتی بد غیر صورت خود مصورشده
لغت نامه دهخدا
(لُ فَ / فِ)
چیده ناشده و فراهم نشده. (ناظم الاطباء). ناگسترده. گسترده نشده. نامرتب. نامنظم. نابسامان. که چیده و آراسته نشده است، که از درخت چیده نشده است. نچیده. گل و میوه ای که از شاخه و درخت چیده و جدا نشده باشد
لغت نامه دهخدا
(تَ)
تازه به دوران رسیده. (یادداشت مؤلف). ندیدبدید: عجاج، مردم نودیده و فرومایه. رعاع، مردم نودیدۀ فرومایۀ ناکس. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
آشامیده شده. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
ناچیده. چیده ناشده:
اندوه گل نچیده میداشت
پاس در ناخریده میداشت.
نظامی
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان حومه بخش کوچصفهان شهرستان رشت در 4 هزارگزی جنوب غربی کوچصفهان در جلگۀ معتدل هوای مرطوبی واقع است و 950 تن سکنه دارد. آبش از نورود شعبه سفیدرود، محصولش برنج و محصولات صیفی، شغل مردمش زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دوسیده
تصویر دوسیده
چسبیده، ملصق برای مکیدن، وابسته (بدیگری)، لغزیده، معقد لخته شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوشیده
تصویر نوشیده
آشامیده شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نویده
تصویر نویده
جنبیده حرکت کرده، لرزیده. ناله کرده زاری کرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شوریده
تصویر شوریده
درهم، آشفته، منقلب، دگرگون، ژولیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شولیده
تصویر شولیده
شوریده ژولیده در هم پریشان، درمانده حیران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوشیده
تصویر خوشیده
خشک شده خشکیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جولیده
تصویر جولیده
ژولیده و پریشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جوشیده
تصویر جوشیده
بجوش آمده غلیان یافته، حرارت یافته، فوران کرده، سر برآورده (کشت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روبیده
تصویر روبیده
جاروب شده روفته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لوچیده
تصویر لوچیده
بصورتی بد و غیر صورت اصلی خود درآمده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوشیده
تصویر دوشیده
شیر بیرون کشیده (پستان زن گاو و گوسفند و غیره)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برچیده
تصویر برچیده
منحل شده وتعطیل شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بوسیده
تصویر بوسیده
کسی که او را بوسیده باشند مقبل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شوریده
تصویر شوریده
آشفته حال
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نامیده
تصویر نامیده
موسوم
فرهنگ واژه فارسی سره