بلند گردیدن نبات و جز آن. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). بزرگ شدن نبات. (تاج المصادر بیهقی). مرتفع وبلند گردیدن. نیه . (از متن اللغه) ، سر برداشته بانگ کردن خزنده. (آنندراج). سر برداشتن پس بانگ کردن خزنده. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، فربه و بالیده گردانیدن گیاه ستور را. (از منتهی الارب) ، بازایستان از چیزی. (منتهی الارب). بازماندن و انکار کردن و گذاشتن نفس از چیزی. (از منتهی الارب) ، قوی گردیدن. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب). قوی شدن تن. (تاج المصادر بیهقی) ، بزرگوار شدن. (از تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) ، بلند کردن ذکر چیزی را و بزرگ کردن آن را. (از ناظم الاطباء) (از متن اللغه). از نیه . (متن اللغه). رجوع به تنویه شود
بلند گردیدن نبات و جز آن. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). بزرگ شدن نبات. (تاج المصادر بیهقی). مرتفع وبلند گردیدن. نَیْه ْ. (از متن اللغه) ، سر برداشته بانگ کردن خزنده. (آنندراج). سر برداشتن پس بانگ کردن خزنده. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، فربه و بالیده گردانیدن گیاه ستور را. (از منتهی الارب) ، بازایستان از چیزی. (منتهی الارب). بازماندن و انکار کردن و گذاشتن نفس از چیزی. (از منتهی الارب) ، قوی گردیدن. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب). قوی شدن تن. (تاج المصادر بیهقی) ، بزرگوار شدن. (از تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) ، بلند کردن ذکر چیزی را و بزرگ کردن آن را. (از ناظم الاطباء) (از متن اللغه). از نَیْه ْ. (متن اللغه). رجوع به تنویه شود
نه ، (حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی) (اوبهی)، به وزن کوه، نه، تسعه، (از برهان) (ازفرهنگ خطی از تحفه)، رجوع به نه شود: ترا نوه و نود بیش است و من بیچاره را یکّی نتابستی یکی با من ربودی آن یک از دستم، عنصری (یادداشت مؤلف)
نُه ْ، (حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی) (اوبهی)، به وزن کوه، نه، تسعه، (از برهان) (ازفرهنگ خطی از تحفه)، رجوع به نُه ْ شود: ترا نوه و نود بیش است و من بیچاره را یکّی نتابستی یکی با من ربودی آن یک از دستم، عنصری (یادداشت مؤلف)
نبیره. (رشیدی) (برهان قاطع). فرزندزاده. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). نبه. نواسه. پشت دوم. (یادداشت مؤلف) ، به هندی، هرچیز نو، حادث. مقابل قدیم. (برهان قاطع). از مجعولات دساتیر است. رجوع به فرهنگ دساتیر ص 271 و رجوع به معنی قبلی شود
نبیره. (رشیدی) (برهان قاطع). فرزندزاده. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). نبه. نواسه. پشت دوم. (یادداشت مؤلف) ، به هندی، هرچیز نو، حادث. مقابل قدیم. (برهان قاطع). از مجعولات دساتیر است. رجوع به فرهنگ دساتیر ص 271 و رجوع به معنی قبلی شود
برآورش. اسم مصدر است. (منتهی الارب) (آنندراج). اخراج و برآوردگی و برآورش. (ناظم الاطباء). اسم است از ’عنا الشی ٔ’، یعنی ظاهرکردن. (از اقرب الموارد) ، غلبه و قهر و چیرگی. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). گویند: فتحت مکه عنوهً، فتح کرده شد مکه بطور قهر و غلبه. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) ، مودت و دوستی، از اضداد است. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). گویند: فتح البلد عنوهً، یعنی شهر به اجبار و قهر یا به صلح فتح شد. (از اقرب الموارد)
برآورش. اسم مصدر است. (منتهی الارب) (آنندراج). اخراج و برآوردگی و برآورش. (ناظم الاطباء). اسم است از ’عنا الشی ٔ’، یعنی ظاهرکردن. (از اقرب الموارد) ، غلبه و قهر و چیرگی. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). گویند: فتحت مکه عنوهً، فتح کرده شد مکه بطور قهر و غلبه. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) ، مودت و دوستی، از اضداد است. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). گویند: فتح البلد عنوهً، یعنی شهر به اجبار و قهر یا به صلح فتح شد. (از اقرب الموارد)
به معنی منیه است که ایام ناقه باشد. (منتهی الارب) (آنندراج). چند روزی پس از لقاح، یعنی ده پانزده روز که در آن ایام آبستنی ماده شتر معین نباشد که آیا باردار شده و یا نشده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط)
به معنی منیه است که ایام ناقه باشد. (منتهی الارب) (آنندراج). چند روزی پس از لقاح، یعنی ده پانزده روز که در آن ایام آبستنی ماده شتر معین نباشد که آیا باردار شده و یا نشده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط)