نُه ْ، (حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی) (اوبهی)، به وزن کوه، نه، تسعه، (از برهان) (ازفرهنگ خطی از تحفه)، رجوع به نُه ْ شود: ترا نوه و نود بیش است و من بیچاره را یکّی نتابستی یکی با من ربودی آن یک از دستم، عنصری (یادداشت مؤلف)
نبیره. (رشیدی) (برهان قاطع). فرزندزاده. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). نبه. نواسه. پشت دوم. (یادداشت مؤلف) ، به هندی، هرچیز نو، حادث. مقابل قدیم. (برهان قاطع). از مجعولات دساتیر است. رجوع به فرهنگ دساتیر ص 271 و رجوع به معنی قبلی شود
بلند گردیدن نبات و جز آن. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). بزرگ شدن نبات. (تاج المصادر بیهقی). مرتفع وبلند گردیدن. نَیْه ْ. (از متن اللغه) ، سر برداشته بانگ کردن خزنده. (آنندراج). سر برداشتن پس بانگ کردن خزنده. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، فربه و بالیده گردانیدن گیاه ستور را. (از منتهی الارب) ، بازایستان از چیزی. (منتهی الارب). بازماندن و انکار کردن و گذاشتن نفس از چیزی. (از منتهی الارب) ، قوی گردیدن. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب). قوی شدن تن. (تاج المصادر بیهقی) ، بزرگوار شدن. (از تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) ، بلند کردن ذکر چیزی را و بزرگ کردن آن را. (از ناظم الاطباء) (از متن اللغه). از نَیْه ْ. (متن اللغه). رجوع به تنویه شود