- نومنشی
- تجدد
معنی نومنشی - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تکبر، عجب، کبر
تناوری جسامت، فربهی چاقی، پر زوری قوت
خودپسندی، خودستایی، تکبر
یاس، درماندگی بیچارگی
خودپسندی، تکبر، والامنشی
دوره ای پس از عصر حجر قدیم که انسان ابزارهای سنگی تراشیده و صیقلی به کار می برد، عصر حجر جدید، در علم زمین شناسی قسمت اول دورۀ دوم دوران چهارم زمین شناسی، نئولی تیک
تنومند بودن، تناوری
قومینی یونانی تازی گشته بوزه می از جو یا ارزن شرابی که از آرد جو و آرد ارزن و غیره سازند بوزه
در تازی نیامده باور داری گرویدگی مومن بودن ایمان داشتن: ... هر چند که به جهت مومنی فاضلتر است
راهنمایی، نمودار: گفت تا باشد ازنمونش رای گفتن از ما و ساختن زخدای. (نظامی. گنجینه گنجوی. 158)
تازه کندن
نمودار، راهنمایی
کسی که بتواند خوب نامه بنویسد و مطلب را بپروراند، نویسنده، ایجاد کننده
آغاز گر بیناد گذار، دپیر دیپیر دبیر پناغ خلق کننده ایجاد کننده، نویسنده دبیر، خواننده و آورنده شعر از خویشتنمقابل منشد: (بیتی یا قطعه ای - که در بعضی از آن داعی منشد است و بعضی را منشی آورده شد) (جوامع الحکایات 27: 1) یا منشی فلک. عطارد