نمونش نمونش راهنمایی، نمودار: گفت تا باشد ازنمونش رای گفتن از ما و ساختن زخدای. (نظامی. گنجینه گنجوی. 158) فرهنگ لغت هوشیار
نمونه نمونه مثل، مانند، نمودار، مقدار کمی از چیزی که به کسی نشان بدهند، دارای ویژگی های برجسته، ممتاز مثلاً معلمِ نمونه، از کارافتاده، کنایه از زشت، کنایه از ناتمام، ناقص فرهنگ فارسی عمید