جدول جو
جدول جو

معنی نوشیدن - جستجوی لغت در جدول جو

نوشیدن
خوردن آب یا مایع دیگر، آشامیدن
تصویری از نوشیدن
تصویر نوشیدن
فرهنگ فارسی عمید
نوشیدن
(تَ)
نیوشیدن. شنیدن. (آنندراج). استماع. شنیدن. شنودن. اطاعت کردن. نیز رجوع به نیوشیدن شود:
ندانند درمان آن را به بند
اگر بد نخواهی تو می نوش پند.
فردوسی.
گوش آن کس نوشد اسرار جلال
کاو چوسوسن ده زبان افتاده لال.
مولوی.
لیک کوته کردم آن گفتار را
تا ننوشد هر خسی اسرار را.
مولوی.
، گرفتن و هضم کردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
نوشیدن
(رَ / رِ دَ)
آشامیدن. (ناظم الاطباء). گساردن. درکشیدن. زدن. آشامیدن با لذتی تمام. (یادداشت مؤلف) :
به شادی زمانی برآریم کام
ز جمشید گوئیم و نوشیم جام.
فردوسی.
دشمن ز دو پستان اجل شیر بنوشد
بگذارد حنجر به دم خنجر پیکار.
منوچهری.
که چوپانانم آنجا شیر دوشند
پرستارانم اینجا شیر نوشند.
نظامی.
چو نوشیدن از دست جانان بود
هر آبی که هست آب حیوان بود.
امیرخسرو.
گاه خوردن دو باده کمتر نوش
تا نباید به دست رفتن و دوش.
اوحدی.
می ده که بنوشیم و بجوشیم و بکوشیم
آنجا که بت ساده بط باده به کار است.
قاآنی.
، خوردن. (آنندراج). تناول کردن. (ناظم الاطباء) :
آنچه می بافی همه روزه بپوش
زآنچه می کاری همه ساله بنوش.
مولوی.
خرقۀ ابرار پوشند و لقمۀ ادرار نوشند. (گلستان) ، چشیدن. (یادداشت مؤلف) :
دوام عیش و تنعم نه شیوۀ عشق است
اگر معاشر مائی بنوش نیش غمی.
حافظ
لغت نامه دهخدا
نوشیدن
((دَ))
آشامیدن
تصویری از نوشیدن
تصویر نوشیدن
فرهنگ فارسی معین
نوشیدن
آشامیدن، خوردن، درکشیدن، گساردن، نوش کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
نوشیدن
نوشیدن آب: ثروت، در یک لیوان: برملا کردن یک راز، در یک ظرف دیگر: رهایی یافتن، نوشیدنی های دیگر: رضایت - لوک اویتنهاو
1ـ اگر زنی خواب ببیند در حین خندیدن چیزی مینوشد، علامت آن است که از اموری لذت میبرد که بعدها ممکن است همین امور لذتبخش موجب بی آبرویی او شود. ، 2ـ اگر خواب ببینید با تمام تلاشی که میکنید، نمیتوانید آبی شفاف بنوشید، علامت آن است که تفننی به طور غیر مستقیم به شما عرضه میشود که قادر به استفاده از آن نیستید.
فرهنگ جامع تعبیر خواب
نوشیدن
شربٌ
تصویری از نوشیدن
تصویر نوشیدن
دیکشنری فارسی به عربی
نوشیدن
Drink
تصویری از نوشیدن
تصویر نوشیدن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
نوشیدن
boire
تصویری از نوشیدن
تصویر نوشیدن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
نوشیدن
beber
تصویری از نوشیدن
تصویر نوشیدن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
نوشیدن
beber
تصویری از نوشیدن
تصویر نوشیدن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
نوشیدن
pić
تصویری از نوشیدن
تصویر نوشیدن
دیکشنری فارسی به لهستانی
نوشیدن
пить
تصویری از نوشیدن
تصویر نوشیدن
دیکشنری فارسی به روسی
نوشیدن
пити
تصویری از نوشیدن
تصویر نوشیدن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
نوشیدن
drinken
تصویری از نوشیدن
تصویر نوشیدن
دیکشنری فارسی به هلندی
نوشیدن
پینا
تصویری از نوشیدن
تصویر نوشیدن
دیکشنری فارسی به اردو
نوشیدن
bere
تصویری از نوشیدن
تصویر نوشیدن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
نوشیدن
ดื่ม
تصویری از نوشیدن
تصویر نوشیدن
دیکشنری فارسی به تایلندی
نوشیدن
minum
تصویری از نوشیدن
تصویر نوشیدن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
نوشیدن
לשתות
تصویری از نوشیدن
تصویر نوشیدن
دیکشنری فارسی به عبری
نوشیدن
飲む
تصویری از نوشیدن
تصویر نوشیدن
دیکشنری فارسی به ژاپنی
نوشیدن
trinken
تصویری از نوشیدن
تصویر نوشیدن
دیکشنری فارسی به آلمانی
نوشیدن
kunywa
تصویری از نوشیدن
تصویر نوشیدن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
نوشیدن
마시다
تصویری از نوشیدن
تصویر نوشیدن
دیکشنری فارسی به کره ای
نوشیدن
içmek
تصویری از نوشیدن
تصویر نوشیدن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
نوشیدن
পান করা
تصویری از نوشیدن
تصویر نوشیدن
دیکشنری فارسی به بنگالی
نوشیدن
पीना
تصویری از نوشیدن
تصویر نوشیدن
دیکشنری فارسی به هندی
نوشیدن
تصویری از نوشیدن
تصویر نوشیدن
دیکشنری فارسی به چینی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(لَس س)
ننیوشیدن. مخفف ننیوشیدن است. (یادداشت مؤلف). رجوع به نیوشیدن شود:
تو چه دانی تا ننوشی قالشان
زآنکه پنهان است بر تو حالشان.
مولوی.
، مقابل نوشیدن. نیاشامیدن
لغت نامه دهخدا
(دَ)
آنچه لایق نوشیدن است. (فرهنگ فارسی معین). که قابل آشامیدن است، آنچه بنوشند. (از فرهنگ فارسی معین). آشامیدنیها اعم از الکلی یا غیرالکلی.
- نوشیدنی سرد، از قبیل شربت ها، مشروب های الکلی.
- نوشیدنی گرم، از قبیل چای، قهوه و مانند آن
نیوشیدنی. رجوع به نیوشیدن و نوشیدن (مدخل دوم) شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از نوشیدنی
تصویر نوشیدنی
آنچه که لایق نوشیدن است، آنچه که بنوشد: (نوشیدنی سرد موجود است)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوشیدن
تصویر پوشیدن
اکتسا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بوشیدن
تصویر بوشیدن
ملاحظه کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کوشیدن
تصویر کوشیدن
سعی کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
آشامیدنی، شربت، نوشابه
فرهنگ واژه مترادف متضاد