جدول جو
جدول جو

معنی نوسپاس - جستجوی لغت در جدول جو

نوسپاس
(نَ / نُو سِ)
ناسپاس. (ناظم الاطباء) (تفسیر کمبریج چ متینی). حق ناشناس. کفور. (تفسیر کمبریج) : ان الانسان لکفور، هست آدمی نادان که خدای را نشناسد نوسپاس و ناخستون به آیت هائی که آن راهنمای است به توحید او. (تفسیر کمبریج چ بنیاد فرهنگ ایران ج 1 ص 172). مگر نوسپاسی که گفتند فلان ستاره برآمد ما را باران آمد. (تفسیر کمبریج ج 1 ص 286). و پاداش ندهد به چنان عذاب مگر نوسپاس کافرنعمت را. (تفسیر کمبریج ج 1 ص 588)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سوسپانس
تصویر سوسپانس
تعلیق (Suspense) یا سوسپانس در سینما به معنای ایجاد حالتی از تنش و انتظار در مخاطب است، به طوری که او منتظر وقوع یک رویداد مهم یا غیرمنتظره باشد. این تکنیک یکی از مهم ترین ابزارهای کارگردان ها برای جذب و نگه داشتن توجه مخاطب و ایجاد تجربه ای هیجان انگیز است. تعلیق می تواند در انواع ژانرهای سینمایی به کار رود، اما بیشتر در ژانرهای هیجان انگیز، ترسناک و معمایی مشاهده می شود. چند روش رایج برای ایجاد تعلیق در سینما عبارتند از:
1. اطلاعات ناقص
کارگردان می تواند اطلاعات ناقصی به مخاطب ارائه دهد، به طوری که او برای فهمیدن کامل داستان مجبور به دنبال کردن فیلم باشد. این اطلاعات ناقص می تواند شامل جزئیات کلیدی از داستان، هویت شخصیت ها یا انگیزه های آن ها باشد.
2. زمان بندی
استفاده از زمان بندی دقیق برای ایجاد تعلیق بسیار مهم است. این می تواند شامل توقف های ناگهانی در یک صحنه پرتنش، ایجاد فاصله زمانی بین رویدادهای مهم یا نشان دادن گذر زمان به صورت آهسته باشد.
3. موسیقی و صدا
موسیقی و افکت های صوتی می توانند به طور چشمگیری به ایجاد تعلیق کمک کنند. صداهای ناگهانی، موسیقی پرتنش و استفاده از سکوت می توانند تنش را افزایش دهند و مخاطب را در حالت انتظار نگه دارند.
4. تصاویر و زوایای دوربین
استفاده از زوایای دوربین خاص، کلوزآپ ها، حرکت آهسته و تدوین مناسب می توانند به ایجاد تعلیق کمک کنند. مثلاً نشان دادن یک شیء مهم در کلوزآپ و سپس انتقال به صحنه ای دیگر می تواند حس تعلیق را افزایش دهد.
5. پیش بینی و ایجاد انتظارات
کارگردان می تواند با ایجاد انتظارات در مخاطب و سپس بازی با این انتظارات، تعلیق ایجاد کند. این می تواند شامل نشان دادن یک خطر نزدیک شدن و سپس به تعویق انداختن وقوع آن باشد.
مثال های معروف از تعلیق در سینما:
- فیلم های آلفرد هیچکاک : هیچکاک استاد ایجاد تعلیق بود و در فیلم هایی مانند `روانی` (Psycho) و `پنجره عقبی` (Rear Window) از تکنیک های مختلفی برای ایجاد و نگه داشتن تنش استفاده می کرد.
- سری فیلم های `بیگانه` (Alien) : این سری فیلم ها از فضاسازی، صدا و تدوین برای ایجاد تعلیق و ترس در مخاطب استفاده می کنند.
- فیلم های `دهه 1990` دیوید فینچر : فیلم هایی مانند `هفت` (Se7en) و `بازی` (The Game) از داستان پردازی پیچیده و زمان بندی دقیق برای ایجاد تعلیق استفاده می کنند.
تعلیق در سینما ابزاری قوی برای درگیر کردن مخاطب و ایجاد تجربه ای هیجان انگیز است که با استفاده از تکنیک های مختلف داستان پردازی، تصویری و صوتی قابل دستیابی است.
تعلیق در انتظار نگهداشتن تماشاگر است برای دریافت آنچه در ادامه روایت خواهد آمد و از عناصر مهم داستان به شمار می رود. یکی از اساتید تعلیق در ادبیات داستان غیر ایرانی جوزف کنراد است.
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
کسی که احسان و نیکویی و خدمتی را که دربارۀ او می کنند منظور نداشته باشد و قدر نداند، حق نشناس، برای مثال گر انصاف خواهی سگ حق شناس / به سیرت به از مردم ناسپاس (سعدی۱ - ۱۲۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناسپاسی
تصویر ناسپاسی
ناشکری، حق ناشناسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بوشپاس
تصویر بوشپاس
خواب، رؤیا، خواب خوش، بوشاسب، بشاسب، گوشاسب
فرهنگ فارسی عمید
(نَ)
ناسپاس. (از ناظم الاطباء). ناشکر. ناحقگزار. کافرنعمت. حق ناشناس:
بدین بخششت کرد باید بسند
مکن جانت نسپاس و دل را نژند.
فردوسی.
کافرنعمت و نسپاس گشت
کافرنعمت را شدت جزاست.
فرخی.
نبوم ناسپاس از او که ستور
سوی فرزانه بهتر از نسپاس.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
(نَ / نُو سِ پا)
ناسپاسی. کفران. حق ناشناسی: پاداش دادیم مر ایشان را به کفر و نوسپاسی ایشان. (تفسیر کمبریج چ متینی ج 1 ص 588). به کافر شدن شما به خدای تعالی نوسپاسی شما نعمتهای خدای را تعالی. (تفسیر کمبریج ج 1 ص 649). و هرکه پوشیده کند یکیی خدای تعالی و ناسپاسی کند نعمت او را، فعلیه کفره، پس بر اوست عقوبت و نوسپاسی او. (تفسیر کمبریج ج 1 ص 625).
- نوسپاسی کردن، کفر. ناسپاسی کردن. حق نعمت به جا نیاوردن: و هرکه نوسپاسی کند نعمت او را. (تفسیر کمبریج چ متینی ج 1 ص 491). و هرکه نوسپاسی کند و به خدای نگرود و به پیغامبری تو... اندوهگین مگرداناد تو را کفر او. (تفسیر کمبریج ج 1 ص 497)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
کافرنعمت. (آنندراج). ناشکر. (انجمن آرا). ناشکر. حق ناشناس. نمک بحرام. بی وفا. ناپسند. بی تمیز. (ناظم الاطباء). کنود. (ترجمان القرآن). کافر. کفور. کفار. کناد. کنود. (منتهی الارب). ناحقگزار. حق ناگزار. نمک نشناس. که سپاسگزار نیست. که سپاسگزاری نکند:
خرد نیست با مردم ناسپاس
نه آن را که او نیست یزدان شناس.
فردوسی.
ستاننده گر ناسپاس است نیز
سزد گر ندارد کس او را بچیز.
فردوسی.
چنین داد پاسخ که ای ناسپاس !
نگوید چنین مرد یزدان شناس.
فردوسی.
ز هرکس پشیمان تر آن را شناس
که نیکی کند با کس ناسپاس.
اسدی.
با ناسپاسان نیکی کردن از خیرگی باشد.
(قابوسنامه).
نبوم ناسپاس ازاو که ستور
سوی فرزانه بهتر از نسپاس.
ناصرخسرو.
ناسپاس را بخود راه مده.
(خواجه عبداﷲ انصاری).
سپاس خدا کن که بر ناسپاس
نگوید ثنا مرد یزدان شناس.
نظامی (از آنندراج).
همه در خرام و خورش ناسپاس
نبینی در ایشان کس ایزدشناس.
نظامی.
قیمت این خاک بواجب شناس
خاک سپاسی بکن ای ناسپاس.
نظامی.
وگر بر دروغ افکنی این اساس
سر و مال بستانم از ناسپاس.
نظامی.
حسن یوسف را حسد بردند مشتی ناسپاس
قول احمد را خطا گفتند جمعی ناسزا.
خاقانی.
عادت آن ناسپاسان در تو رست
نایدت هر بار دلو از چه درست.
مولوی.
گر انصاف خواهی سگ حق شناس
به از آدمیزادۀ ناسپاس.
سعدی.
و باتفاق خردمندان سگ حق شناس به که آدمی ناسپاس. (گلستان سعدی).
که زائل شود نعمت ناسپاس.
سعدی
لغت نامه دهخدا
نوربخش، ستاره نورافشان، چراغ: بهر گام از برای نور پاشی ستاده زنگیی با دور باشی. (نظامی. گنجینه گنجوی. چا. . 2 ص 361)
فرهنگ لغت هوشیار
ناسپاسی: نشانه بندگی شکراست هرگزمردم دانازنسپاسی زحدبندگی اندرنیاجارد. (ناصرخسرو. 138)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناسپال
تصویر ناسپال
هندی نارپوست پوست انارنار پوست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناسپاسی
تصویر ناسپاسی
ناشکری حق ناشناسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هوسپاس
تصویر هوسپاس
نیکو سپاسگرازنده شاکر: خدای عزوجل هوسپاس است و دانا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نسپاس
تصویر نسپاس
ناشکرحق ناشناس: (باتفاق خردمندان سگ حق شناس به که آدمی ناسپاس) (گلستان لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نو سپاس
تصویر نو سپاس
ناسپاس: حق نشناس: (ان الانسان لکفور هست آدمی نادان که خدای را نشناسد و نو سپاس و ناخستون به آیتهایی که آن راه نمایست بتوحید او)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناسپاس
تصویر ناسپاس
حق ناشناش، بی وفا، ناپسند، بی تمیز، کافر، نمک نشناس، نمک بحرام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نسپاس
تصویر نسپاس
((نَ))
ناسپاس، ناشکر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناسپاس
تصویر ناسپاس
((س))
ناشکر، حق ناشناس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناسپاسی
تصویر ناسپاسی
ناشکری، کفران
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نرسپان
تصویر نرسپان
اشتباه
فرهنگ واژه فارسی سره
حق ناشناس، کفور، ناشکر، نمک بحرام، نمک نشناس
متضاد: سپاسگزار
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از ناسپاسی
تصویر ناسپاسی
Ingratitude, Thanklessness, Ungratefulness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ناسپاسی
تصویر ناسپاسی
ingratitude
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از ناسپاسی
تصویر ناسپاسی
nankörlük
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از ناسپاسی
تصویر ناسپاسی
কৃতঘ্নতা , অকৃতজ্ঞতা , অকৃতজ্ঞতা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از ناسپاسی
تصویر ناسپاسی
असम्मान , कृतघ्नता
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از ناسپاسی
تصویر ناسپاسی
ingratitudine
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از ناسپاسی
تصویر ناسپاسی
ingratitud
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ناسپاسی
تصویر ناسپاسی
Undankbarkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ناسپاسی
تصویر ناسپاسی
ondankbaarheid
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از ناسپاسی
تصویر ناسپاسی
невдячність , невдячність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ناسپاسی
تصویر ناسپاسی
неблагодарность , неблагодарность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ناسپاسی
تصویر ناسپاسی
niewdzięczność
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ناسپاسی
تصویر ناسپاسی
ingratidão
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ناسپاسی
تصویر ناسپاسی
배은망덕
دیکشنری فارسی به کره ای