نسپاس نسپاس ناشکرحق ناشناس: (باتفاق خردمندان سگ حق شناس به که آدمی ناسپاس) (گلستان لغ) فرهنگ لغت هوشیار
نسپاس نسپاس ناسپاس. (از ناظم الاطباء). ناشکر. ناحقگزار. کافرنعمت. حق ناشناس: بدین بخششت کرد باید بسند مکن جانْت نسپاس و دل را نژند. فردوسی. کافرنعمت و نسپاس گشت کافرنعمت را شدت جزاست. فرخی. نبوم ناسپاس از او که ستور سوی فرزانه بهتر از نسپاس. ناصرخسرو لغت نامه دهخدا
نسناس نسناس جانوری افسانه ای و موهوم شبیه به انسان که هیکلی مهیب دارد، در علم زیست شناسی نوعی از بوزینه، میمون آدم نما فرهنگ فارسی عمید
نسناس نسناس دیو مردم، غول، آنکه بشکل انسان بود ولی خوی و سرشت انسانی در وی نباشد سیر، رفتار، نشان فرهنگ لغت هوشیار
نسپاسی نسپاسی ناسپاسی: نشانه بندگی شکراست هرگزمردم دانازنسپاسی زحدبندگی اندرنیاجارد. (ناصرخسرو. 138) فرهنگ لغت هوشیار