جدول جو
جدول جو

معنی نوسواد - جستجوی لغت در جدول جو

نوسواد
(نَ / نُو سَ)
کسی که تازه خواندن و نوشتن فراگرفته است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نوشزاد
تصویر نوشزاد
(دخترانه)
زاده جاوید، بشادی زائیده شده، از شخصیتهای شاهنامه، نام همسر انوشیروان پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از باسواد
تصویر باسواد
آنکه بتواند بخواند و بنویسد، عالم، دانشمند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نونوار
تصویر نونوار
کسی که تازه سر و وضع خوب پیدا کرده، آنکه تازه به نوایی رسیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اوستاد
تصویر اوستاد
استاد، آنکه علم یا هنری را به دیگران تعلیم می دهد، آموزگار، آموزنده، دانا و توانا در علم یا هنری، معلم عالی رتبۀ دانشگاه، بالاتر از دانشیار، سرکارگر یا کارفرما در کارگاه صنعتی، رئیس در برخی از بازی های کودکان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نوجوان
تصویر نوجوان
کسی که تازه به سن جوانی رسیده، تازه جوان
فرهنگ فارسی عمید
(نَ / نُو سَ)
آنکه تازه شروع به سواری کرده باشد. (آنندراج) :
همی نوسواریش پنداشتند
چو خود از سر شاه برداشتند.
فردوسی.
دیگری دارد عنانت همچو طفل نوسوار
گرچه در ظاهر عنان اختیارت داده اند.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
قصبه ای است از دهستان اورامان لهون از بخش پاوۀ شهرستان سنندج، در 48 هزارگزی شمال غربی پاوه و 3 هزارگزی خط مرزی ایران و عراق، در منطقۀ کوهستانی سردسیری واقع است و 756 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش میوه ها و لبنیات و مختصری غلات، شغل اهالیش زراعت و گله داری و کرایه کشی است. در نزدیکی این قصبه آثار قلعۀ خرابۀسموکه باقی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نو سواد
تصویر نو سواد
نو نویس نو خوان کسی که تازه خواندن و نوشتن آموخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوجوان
تصویر نوجوان
پسری که تازه پا بمرحله جوانی گذاشته باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوستاد
تصویر اوستاد
استاد یا اوستاد صفا. مرد کامل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باسواد
تصویر باسواد
فرهیخته
فرهنگ لغت هوشیار
((نُ. نَ))
کسی که تازه به مالی رسیده و به آراستن سر و وضع ظاهر خود پرداخته باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نو داد
تصویر نو داد
خبر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نوجوان
تصویر نوجوان
Adolescent, Juvenile, Teenager
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نوجوان
تصویر نوجوان
adolescent, juvénile
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از نوجوان
تصویر نوجوان
remaja
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از نوجوان
تصویر نوجوان
วัยรุ่น , เยาวชน , วัยรุ่น
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از نوجوان
تصویر نوجوان
מתבגר , צעיר , נַעַר
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از نوجوان
تصویر نوجوان
青少年 , 若々しい , ティーンエイジャー
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از نوجوان
تصویر نوجوان
青少年 , 青少年的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از نوجوان
تصویر نوجوان
kijana
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از نوجوان
تصویر نوجوان
청소년 , 젊은 , 십대
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از نوجوان
تصویر نوجوان
ergen, genç
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از نوجوان
تصویر نوجوان
nastolatek, młodzieńczy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از نوجوان
تصویر نوجوان
কিশোর
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از نوجوان
تصویر نوجوان
किशोर , किशोर
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از نوجوان
تصویر نوجوان
adolescente, giovanile
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از نوجوان
تصویر نوجوان
Jugendlicher, jugendlich, Teenager
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از نوجوان
تصویر نوجوان
tiener, jeugdig
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از نوجوان
تصویر نوجوان
підліток , юний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نوجوان
تصویر نوجوان
подросток , юношеский
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نوجوان
تصویر نوجوان
adolescente, juvenil
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از نوجوان
تصویر نوجوان
adolescente, juvenil
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نوجوان
تصویر نوجوان
نوجوان , نوجوان , نوعمر
دیکشنری فارسی به اردو