جدول جو
جدول جو

معنی باسواد

باسواد
آنکه بتواند بخواند و بنویسد، عالم، دانشمند
تصویری از باسواد
تصویر باسواد
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با باسواد

باسواد

باسواد
کسی که باخواندن و نوشتن آشنا باشد. سواددار. بزبان فرانسوی، لتره. آشنا به مقدمات خواندن و نوشتن، قدیم. (ناظم الاطباء). و رجوع به باس شود. شاید تحریفی از باس و باستان است
لغت نامه دهخدا

باسوادی

باسوادی
آشنایی به خواندن و نوشتن. توانایی در قرائت و کتابت بطور مختصر
لغت نامه دهخدا

بالواد

بالواد
مرغی است کلان جثه که شوات و به تازی حباری گویند، (ناظم الاطباء)، اما در کتب دیگر که در دسترس بود دیده نشد
لغت نامه دهخدا

اسواد

اسواد
فرزند مهتر زادن. (منتهی الارب). مهتر زادن. (تاج المصادر بیهقی). فرزند سید زادن.
لغت نامه دهخدا