جدول جو
جدول جو

معنی نوز - جستجوی لغت در جدول جو

نوز
هنوز، برای مثال سپهری که پشت مرا کرد کوز / نشد پست گردان به جای است نوز (فردوسی - ۱/۱۱۳)
تصویری از نوز
تصویر نوز
فرهنگ فارسی عمید
نوز
(نَ / نُو)
به لغت خوارزمیان، نو. جدید. (یادداشت مؤلف از مراصد الاطلاع و یاقوت)
لغت نامه دهخدا
نوز
(بُ دَ)
مخفف هنوز، (جهانگیری) (انجمن آرا) (غیاث اللغات) (برهان قاطع)، نس، نز، (یادداشت مؤلف)، هنوز، تاکنون، تا حال، تا به اکنون، تا به حال:
نوز نامرده ای شگفتی کار
راست با مردگان یگونه شدیم،
کسائی (از یادداشت مؤلف)،
مر آن هر سه را نوز ناکرده نام
چو بشنیدم این، شد دلم شادکام،
فردوسی،
بدو گفت منذر که ای سرفراز
به فرهنگ نوزت نیامد نیاز،
فردوسی،
مکن در خورش خویشتن چارسو
چنان خور که نوزت بود آرزو،
فردوسی،
ای دریغا که من از دست شدم
نوز ناخورده تمام از دل بر،
فرخی،
نوز جوان است و کار فردا دارد
فردادارد دگر نهاد و دگرگون،
فرخی،
نوزتان مادر شش روز نباشد که بزاد
نوزتان ناف نبرّید و ز زه درنگشاد
نوزتان سینه و پستان به دهان در ننهاد
نوزتان روی نشست و نوزتان شیر نداد،
منوچهری،
نوز گل اندر گلابدان نرسیده
قطره بر آن چیست چون گلاب مصعد؟
منوچهری،
بدو گفت کای پشت بخت تو کوز
کسی از شما زنده مانده ست نوز،
اسدی (از یادداشت مؤلف)،
چندین غم تو خوردم و ناز تو کشیدم
از عشق من و ناز خود آگاه نه ای نوز،
سوزنی،
،
درخت صنوبر، (رشیدی) (برهان قاطع) (انجمن آرا) (آنندراج)، درخت کاج، (جهانگیری) (برهان قاطع)، نشک، نازو، (فرهنگ اسدی نخجوانی)، نوژ، (رشیدی) (جهانگیری) (انجمن آرا)، ناژ، (انجمن آرا) (آنندراج)، و نیز رجوع به ناژ و ناز و نازو شود:
جامۀ باغ سوخت بی آتش
جامۀ گرم خواه و آتش سوز
زال شد باغ تا نه دیر از برف
چون سر زال زر شود سر نوز،
ازرقی
لغت نامه دهخدا
نوز
مخفف هنوز
تصویری از نوز
تصویر نوز
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نوزدهم
تصویر نوزدهم
عدد ترتیبی برای نوزده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نوزاد
تصویر نوزاد
طفلی که تازه به دنیا آمده، تازه زاییده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نوزده
تصویر نوزده
عدد نوزده، نه به علاوۀ ده، «۱۹»
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نوزدهمی
تصویر نوزدهمی
آنچه در مرتبۀ نوزده واقع شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تنوز
تصویر تنوز
چاک، شکاف
فرهنگ فارسی عمید
(زُ)
یکی از بخش های سه گانه شهرستان مرند است که در شمال شهرستان مزبور واقع است و از دو دهستان، حومه با 6903 تن سکنه و هرزنداب با 11116 تن سکنه تشکیل یافته. راه آهن و شوسۀ تبریز به جلفا از این بخش می گذرد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4). رجوع به مادۀ بعد شود
مرکز بخش و دهستان حومه بخش زنوز است که 359 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4). رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(نَ لَ)
دهی است از دهستان پائین رخ بخش کدکن شهرستان تربت حیدریه، در 23 هزارگزی شمال شرقی کدکن و 2 هزارگزی مشرق کال چوقکی، در جلگۀ معتدل هوائی واقع است و 232 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات و بنشن، شغل مردمش زراعت و گله داری و کرباس بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نُو)
کرّه ای که تازه بر آن زین نهاده باشند. (یادداشت مؤلف) :
بسا حصن بلندا که می گشاد
بسا کرۀ نوزین که بشکنید.
رودکی
لغت نامه دهخدا
(عَ)
دچارشده به داهیه و سختی. (از اقرب الموارد). عنیز. رجوع به عنیز شود
لغت نامه دهخدا
(عُ)
جمع واژۀ عنز. رجوع به عنز شود
لغت نامه دهخدا
(زَ / زِ)
گریبان جامه. (جهانگیری) (رشیدی). رجوع به نوژه شود، نوج. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به ناژ و نوژ و نازو شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
چاک و شکاف باشد. (برهان) (فرهنگ رشیدی) (آنندراج) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). تنوزه. (انجمن آرا) (آنندراج). رجوع به تنوزه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
بو گرفتن گوشت. متعفن شدن. خنز. (از منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(خَنْ نو)
کفتار، صف اخیر در جنگ. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نوز خمه
تصویر نوز خمه
کسی که تازه وارد کاری شود مبتدی: (آدم نوزخمه در آمد به پیش تا برد آن گوی بچوگان خویش) (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوزاد
تصویر نوزاد
نوزاده: (نه پیر است و نه نوزاد میان این و آن)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوزاده
تصویر نوزاده
کودکی که تازه بدنیا آمده تازه زاییده شده:جمع نوزادگان: (دوش ز نوازدگان مجلس نو ساخت باغ مجلسشان آب زد ابریسیم مذاب) (خاقانی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوزده
تصویر نوزده
عدد نه بعلاوه ده عدد اصلی بین هیجده و بیست (19)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوزدهم
تصویر نوزدهم
عدد ترتیبی برای نوزده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوزدهمین
تصویر نوزدهمین
عدد ترتیبی برای نوزده در مرحله نوزدهم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوزوت
تصویر نوزوت
در جشن کستی بندی کودک در آیین زردشتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوزود
تصویر نوزود
در جشن کستی بندی کودک در آیین زردشتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوزه
تصویر نوزه
کاج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خنوز
تصویر خنوز
بویناکی گوشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنوز
تصویر تنوز
چاک و شکاف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عنوز
تصویر عنوز
جمع عنز، بنگیرید به عنز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنوز
تصویر تنوز
((تَ نُ))
شکاف، چاک، تنوزه هم گویند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نوزده
تصویر نوزده
((دَ))
عدد نه به علاوه ده، عدد اصلی بین هیجده و بیست، (19)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نوزاد
تصویر نوزاد
((نُ))
کودکی که تازه به دنیا آنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نوزند
تصویر نوزند
اثر، نشانه
فرهنگ واژه فارسی سره
نام آبشاری در روستای زنگت واقع در هزارجریب بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی