جدول جو
جدول جو

معنی نورالدین - جستجوی لغت در جدول جو

نورالدین
(پسرانه)
روشنایی و فروغ دین، نام شاعر و نویسنده نامدار قرن نهم، عبدالرحمن جامی
تصویری از نورالدین
تصویر نورالدین
فرهنگ نامهای ایرانی
نورالدین
(رُدْ دی)
دهی است از دهستان چناران بخش حومه و ارداک شهرستان مشهد، در 66 هزارگزی شمال غربی مشهد و بر کنار راه مشهد به قوچان در جلگۀ معتدل هوائی واقع است و 300 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات و چغندر، شغل مردمش زراعت و مالداری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
نورالدین
(رُدْ دی)
محمود بن زنگی بن آق سنقر، مکنی به ابوالقاسم و ملقب به الملک العادل. اولین از اتابکان شام است و از 541 تا 569 هجری قمری حکم راند. رجوع به محمد بن زنگی و نیز رجوع به تاریخ الخلفا ص 291 و کامل ابن اثیر ج 11 ص 55 و 180 و نقود ص 59 و حبیب السیر ج 1 ص 394 و 405 شود
ارسلان شاه اول، ملقب به نورالدین. ششمین از اتابکان موصل است و از 589 تا 607 هجری قمری حکم رانده است. (یادداشت مؤلف). و نیز رجوع به الکامل ابن اثیر ج 12 ص 132 و فهرست کتاب خانه مدرسه عالی سپه سالار ج 2 ص 526 شود
عبدالقادر، ملقب به نورالدین و معروف به حکیم. از اعاظم فقها و مشایخ فارس در قرن هفتم هجری است و به سال 698 هجری قمری در شیراز درگذشته است. رجوع به شدالازار ص 394 شود
محمد، فرزند سیدشریف جرجانی، متخلص به نور، از شاعران قرن نهم هجری است و به سال 838 هجری قمری درگذشته، (از فرهنگ سخنوران ص 618 از نسخۀ خطی ریاض الجنه ص 618)
عمر بن علی الرسولی. سرسلسلۀ رسولیان یمن است. به سال 625 هجری قمری پس از مرگ مسعود ایوبی وی در یمن دعوی استقلال کرد. رجوع به ائمۀ رسولی و رسولیان یمن شود
ارسلان شاه ثانی. هشتمین از اتابکان موصل است و از615 تا 616 هجری قمری فرمانروائی کرده است. (یادداشت مؤلف). و رجوع به الکامل ابن اثیر ج 12 ص 135 شود
علی بن عبدالله سفطی مصری، مکنی به ابوالحسن و ملقب به نورالدین و معروف به وراق و ابوالحسن وراق. رجوع به ابوالحسن وراق و نیز رجوع به علی وراق شود
علی بن یوسف (صلاح الدین...) بن ایوب ایوبی، ملقب به نورالدین و مشهور به الملک الافضل. رجوع به علی ایوبی و نیز افضل (ملک...) شود
علی بن صلاح الدین یوسف ایوبی، ملقب به الملک الافضل و معروف به نورالدین افضل. رجوع به علی ایوبی و نیز رجوع به نورالدین افضل شود
علی بن عبدالله بن احمد بن علی سمهودی، مکنی به ابوالحسن و ملقب به نورالدین. رجوع به ابوالحسن و نیز رجوع به علی سمهودی شود
علی بن عبدالله بن الجبار شاذلی ضریر، مکنی به ابوالحسن و ملقب به نورالدین. رجوع به شاذلی و نیز رجوع به علی بن عبدالله شود
علی بن محمد بن غانم مقدسی، ملقب به نورالدین و مشهور به ابن غانم مقدسی. رجوع به ابن غانم و نیز رجوع به علی بن محمد... شود
علی بن محمد بن علی قرشی بسطی اندلسی، مکنی به ابوالحسن و ملقب به نورالدین و مشهور به قلصادی. رجوع به علی قلصادی شود
علی بن ظاهر وتری حسنی مدنی، مکنی به ابوالحسن و ملقب به نورالدین. رجوع به علی مدنی و نیز رجوع به علی بن ظاهر شود
علی بن محمد بن محمد بن محمد بن خلف بن جبریل منوفی، مکنی به ابوالحسن و ملقب به نورالدین. رجوع به علی منوفی شود
علی بن عبدالله بن علی نطوبسی، مکنی به ابوالحسن و ملقب به نورالدین و مشهور به سنهوری. رجوع به علی سنهوری شود
علی بن جزار مصری حنفی، مکنی به ابوالحسن و ملقب به نورالدین. رجوع به علی بن جزار و نیز رجوع به علی مصری شود
علی بن حسین بن ابی الحسن موسوی بحرانی، ملقب به نورالدین. رجوع به علی بن حسین و نیز رجوع به علی بحرانی شود
علی بن محمد بن احمد، ملقب به نورالدین و مشهور به ابن صباغ. رجوع به علی بن محمد و نیز رجوع به ابن صباغ شود
علی بن ابی بکر بن خلیفۀ همدانی حسینی یمانی، ملقب به نورالدین و معروف به ابن ازرق. رجوع به علی ازرق شود
علی بن ظهیربن شهاب مصری، مکنی به ابوالحسن و ملقب به نورالدین و مشهور به ابن کفتی. رجوع به علی مصری شود
علی بن محمد بن احمد بن یوسف طبناوی، ملقب به نورالدین. رجوع به علی طبناوی و نیز رجوع به علی بن محمد شود
علی بن عبدالرحمن بن محمد بن اسماعیل قاهری، مکنی به ابوالحسن و ملقب به نورالدین. رجوع به علی قاهری شود
علی بن محمد اشمونی، مکنی به ابوالحسن و مقلب به نورالدین. رجوع به اشمونی و نیز رجوع به علی اشمونی شود
علی بن محمد بن عبدالرحمان اجهوری مصری، مکنی به ابوالارشاد و ملقب به نورالدین. رجوع به علی اجهوری شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ناصرالدین
تصویر ناصرالدین
(پسرانه)
یاری کننده دین، نام پسر محمد شاه قاجار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فخرالدین
تصویر فخرالدین
(پسرانه)
سبب سربلندی و افتخار دین، نام شاعر و داستانسرای ایرانی قرن پنجم، فخرالدین اسعد گرگانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از صدرالدین
تصویر صدرالدین
(پسرانه)
دارای برتری دین، مقدم و پیشوای دین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بدرالدین
تصویر بدرالدین
(پسرانه)
ماه دین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از قمرالدین
تصویر قمرالدین
(پسرانه)
آنکه در دین چون ماه می درخشد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نصیرالدین
تصویر نصیرالدین
(پسرانه)
یاری دهنده دین، نام یکی از علمای بزرگ ریاضی و نجوم و حکمت ایران در قرن هفتم، خواجه نصیرالدین طوسی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خیرالدین
تصویر خیرالدین
(پسرانه)
آنکه در دین بهترین است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نصرالدین
تصویر نصرالدین
(پسرانه)
یاری دادن به دین، از شخصیتهای افسانه ای
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از والدین
تصویر والدین
پدر و مادر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حورالعین
تصویر حورالعین
زنان زیبا و سیاه چشم
فرهنگ فارسی عمید
(قَ مَ رُدْ دی)
شکرپاره در اصطلاح اهل اصفهان. (ابن بطوطه) : و بها (به اصفهان) الفواکه الکثیره و منها المشمش الذی لا نظیر له یسمونه بقمرالدین. (ابن بطوطه)
لغت نامه دهخدا
(لِ دَ)
صیغۀ تثنیه، در حالت نصبی و جری. پدر و مادر. (ناظم الاطباء). ابوین. ابوان. والدان. باب و مام. اب و ام. بابا و ماما:
دو کف کافی او والدین مکرمتند
ازین و آن کرم و جود بی قیاس ولد.
سوزنی.
بهر دل والدین بستۀ شروان شدن
پیش در اهل بیت ماتم عم داشتن.
خاقانی.
ابر رحمت بر تو باران سال و ماه
روح و راحت بر روان والدین.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(گُ تَ دَ)
نالیدن. زاری کردن. (برهان قاطع) (آنندراج) ، جنبیدن. (برهان قاطع) (آنندراج) (ناظم الاطباء). لرزیدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نَ رُدْ دی)
عبدالله بن حمزه بن حسن، یا حمزه بن عبدالله طوسی مشهدی، مکنی به ابوطالب و مشهور به نصیرالدین طوسی، از اکابر علمای امامیۀ قرن ششم است. وی از شاگردان ابوالفتوح رازی و استاد و ممدوح قطب الدین کیدری و معاصر ابن شهرآشوب است. او راست: 1- ایجاز المطالب فی ابرازالمذاهب، به فارسی. 2- الهادی الی النجات، در اثبات مذهب اثناعشری. 3- الوافی بکلام المثبت و النافی. (از ریحانه الادب ج 4 ص 201). و نیز رجوع به امل الاّمل و الذریه ج 2 ص 487 شود
محمد بیگ بن خلیل، چهارمین از حکام ذوالقدریه است و از 800 تا 846 هجری قمری حکومت کرده است. (یادداشت مؤلف). رجوع به ذوالقدریه شود
عبدالحمید شیرازی، رجوع به مجمعالفصحا چ مصفا ج 3 ص 1447 و نیز رجوع به نصرالله بن محمد بن عبدالحمید منشی شود
لغت نامه دهخدا
(صِ)
از دهات دهستان ژان بخش دورود شهرستان بروجرد است در 3هزارگزی شمال شرقی دورود و یک هزار گزی شمال شرقی دورود و یک هزارگزی شمال راه آهن در جلگۀ معتدل هوائی واقع است و 243 تن سکنه دارد. آبش از رودخانه و قنات، محصولش غلات و پنبه و چغندر، شغل مردمش زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیای ایران ج 6 ص 352)
لغت نامه دهخدا
(صِ رُدْ دی)
عبیدالله. از اشراف سمرقند است. وی در قرن نهم میزیست و به روایت خواندمیر به سال 867 قمری چون سلطان ابوسعید گورکان از سمرقند به ظاهر حصار شهر خیه لشکر کشید وی به شفاعت محصوران نزد ابوسعید رفت و مسؤولش مقبول افتاد. رجوع به حبیب السیر ج 4 ص 82 و 78 و 97 و... شود
عبدالله بن امام الدین عمر بن فخرالدین محمد بن صدرالدین علی، الشافعی البیضاوی، مکنی به ابوسعید. از عالمان قرن هفتم و معاصر با اباقاخان و ارغون خانست. رجوع به بیضاوی در این لغت نامه و نیز رجوع به نزهه القلوب ص 123 و مقالات الشعراء حاشیه ص 245 شود
حسین برادر ملک علاءالدین پادشاه غور است. وی پس از آنکه برادرش به دست سلطان سنجر سلجوقی اسیر گشت خود را پادشاه غور خواند و چون علاءالدین به غور بازآمد وی از شاهی خلع شد. رجوع به تاریخ دیالمه و غزنویان صص 423- 425 شود
شعبان ثانی معروف به اشرف بیست وششمین ممالیک بحری مصر است وی به سال 764هجری قمری به سلطنت رسید و تا سال 778 حکم راند. رجوع به طبقات سلاطین اسلام ص 72 و معجم الانساب ص 163 شود
بغراخان، از بنی بلبان است. وی از سال 681 تا 691 از طرف سلطان دهلی والی بنگاله بود. (از طبقات سلاطین اسلام ص 275) (معجم الانساب ص 426). و نیز رجوع به قاموس الاعلام ج 6 شود
محمودشاه اول، ششمین از خاندان الیاس و سی وهشتمین از سلاطین بنگالۀ هندوستان است. وی از 846 تا864 سلطنت کرد. (طبقات سلاطین اسلام ص 277). و نیز رجوع به معجم الانساب شود
احمد بن محمد بن منصور، مکنی به ابن منیر. رجوع به احمد بن محمد بن منصور در این لغت نامه و نیز رجوع به ریحانه الادب ج 1 و تاریخ الخلفاء ص 321 و غزالی نامه ص 368 شود
امیر ناصرالدین، عمربیک ترکمان، ملقب به امیر. ناصرالدین از سرداران سلطان حسین میرزا بایقرا است. رجوع به عمربیک و نیز رجوع به تاریخ حبیب السیر ج 4 ص 299 شود
محمود، چهارمین سلاجقۀ بزرگ است. وی پس از جلال الدین ملکشاه سلجوقی به سال 485 به سلطنت رسید و تا سال 487پادشاهی کرد. رجوع به طبقات سلاطین اسلام ص 135 شود
ابن ابراهیم، معروف به سقمان ثانی، چهارمین ملوک ارمنیه است. وی از سال 522 تا 579 هجری قمری بر ارمنستان حکومت کرد. رجوع به طبقات سلاطین اسلام ص 152 شود
تکسین بیگ، مکنی به ابوبکر. از ممدوحان شمس الدین محمد بن عبدالکریم معروف به شمس طبسی شاعر است. رجوع به تاریخ ادبیات در ایران دکتر صفا ج 2 ص 837 شود
امیر ناصرالدین، عبدالخالق بن امیر نظام الدین احمد بن امیر فیروزشاه از سرداران سلطان حسین میرزا بایغراست. رجوع به حبیب السیر ج 4 ص 139 ببعد شود
محمود، هفتمین امرای ارتقیۀ کیفاست. وی به سال 597 هجری قمری به سلطنت رسید و تا سال 619حکمرانی کرد. رجوع به طبقات سلاطین اسلام ص 150 شود
ملک ناصرالدین، محمد بن برهان غوری. بعد از برافتادن قراختائیان، سلطان اولجایتو حکومت کرمان را به وی داد. رجوع به تاریخ مغول ص 416 شود
مسعود غزنوی. لقب سلطان مسعود بن سلطان محمود غزنوی است. رجوع به مسعود غزنوی در این لغت نامه و نیز رجوع به تاریخ بیهقی شود
محمد، نوزدهمین پادشاهان مغول هند است. وی از 1131 تا 1161 در هندوستان سلطنت کرد. رجوع به طبقات سلاطین اسلام ص 297 شود
محمد بن صالح، ملقب به نظام الملک. وزیر محمد خوارزمشاه و مادرش ترکان خاتون است. رجوع به تاریخ جهانگشا ج 2 ص 199 شود
محمود، نهمین اتابکان زنگی موصل است. وی از سال 616 تا 631 هجری قمری حکومت کرد. رجوع به طبقات سلاطین اسلام ص 145 شود
برکه خان سعید، از ممالیک بحری مصر است. وی از 676 تا 678 ه. ق. سلطنت کرد. رجوع به طبقات سلاطین اسلام ص 71 شود
لقب ملکشاه بن تکش خوارزمشاه است. رجوع به ملکشاه بن تکش در این لغت نامه و نیز رجوع به حبیب السیر ج 1 ص 423 شود
خسروشاه، آخرین و ششمین سلاطین خلجی هند است وی به سال 720 به سلطنت رسید. رجوع به طبقات سلاطین اسلام ص 268 شود
محمد، مشهور به صالح. نهمین ممالیک برجی مصر (824-825هجری قمری) است. رجوع به طبقات سلاطین اسلام ص 74 شود
محمود، از حکام بنگالۀ هندوستان. وی از سال 924 تا 927حکمرانی کرد. رجوع به طبقات سلاطین اسلام ص 275 شود
سبکتکین. لقبی است که ملک نوح پس از شکستن ابوعلی سیمجور به سبکتکین داد. رجوع به سبکتکین ناصرالدین شود
لقب همایون پادشاه هند است. رجوع به همایون در این لغت نامه و نیز رجوع به طبقات سلاطین اسلام ص 297 شود
لغت نامه دهخدا
(رُلْ حَ سَ)
خان قنوجی (سید...). از پارسی گویان و ادبای قرن سیزدهم هجری هندوستان است. وی مدتی نور و زمانی کلیم تخلص میکرده، تذکرۀ نگارستان سخن و کتاب النهج المقبول من شرایع الرسول از تألیفات اوست. او راست:
چه کنی رنجه قدم بهر تماشای چمن
داغهای جگرم بین که گلستان اینجاست.
(از روز روشن ص 577) (صبح گلشن ص 341).
و نیز رجوع به نگارستان سخن ص 486 و شمع انجمن ص 130 شود
لغت نامه دهخدا
(صَ رُدْ دی)
تبریزی بن محمدرضا نایب الصدر. او راست: کتاب لغتی که به سال 1225 هجری قمری برای عباس میرزا نایب السلطنه بنام فرهنگ عباسی تألیف کرده است. رجوع به فهرست کتاب خانه مدرسه عالی سپهسالار و رجوع به دانشمندان آذربایجان شود
شیخ صدرالدین، ابن شیخ صفی الدین. پدر وی هنگام ارتحال منصب ارشاد بوی عنایت فرمود و صاحب حبیب السیر در کرامت و مقام او داستانها آورده است. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 4 صص 420- 423 شود
لغت نامه دهخدا
(خَ رُدْ دی)
دهی است جزء دهستان اوزومدل بخش ورزقان شهرستان اهر، واقع در 4 هزارگزی جنوب ورزقان و 4 هزارگزی ارابه رو تبریز به اهر این دهکده در جلگه قرار دارد با آب و هوای معتدل و 477 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری و از صنایع دستی گلیم بافی وراه ارابه رو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(فَ رُدْ دی)
دهراجی. خاندان او به فضایل در خراسان مثل بوده اند. از خیالات اوست:
مهترانی که در جهان هستند
همه از جام بخل سرمستند
پای احسان خویش نگشادند
دست امکان ما فروبستند.
(از مجمع الفصحاء ج 1 ص 374)
سلمانی. نام این شخص در شرح جنگ شاه شیخ ابواسحاق و امیر یاغی باستی چوپانی، در شمار اکابر شیراز و همراهان ابواسحاق آمده است. رجوع به تاریخ عصر حافظ تألیف غنی ص 56 شود
پیرک. وزیر شاه محمود اینجو بود و به دست غیاث الدین کیخسرو برادر شاه مسعود در سال 738 هجری قمری در فارس به قتل رسید. رجوع به تاریخ عصر حافظ تألیف غنی ص 34 شود
اخلاطی (یا فخر اخلاطی). یکی از کسانی است که درتأسیس زیج خانی، در زمان هلاکو، با خواجه نصیر طوسی همکاری داشته است. رجوع به تاریخ گزیده ص 581 شود
کرمانی، نامش ملک مسعود بن بهمن بود. روزگاری در کرمان سلطنت و حکمرانی داشته. امیری فاضل و صاحب نظم عربی و فارسی بوده است. (مجمع الفصحاء ج 1 ص 41)
محمد بن علامه الحلی. نزد پدرش به فخرالدین و در موارد و مراصد دیگر به فخرالمحققین ملقب است. (از روضات الجنات ص 614). رجوع به فخرالمحققین شود
حروفی، خواجه فخرالدین. یکی ازکسانی است که در جاویدان کبیر نام ایشان برده شده واز پیروان فرقۀ حروفی است. رجوع به حروفیان شود
مراغی. یکی از کسانی است که در ساختن رصدخانه مراغه با خواجه نصیر طوسی همکاری کرده است. رجوع به سبک شناسی ج 3 ص 160 شود
قلانسی. ازحکما و فضلای زمان خود بوده، صاحب تألیف و تصنیف است و گاهی شعری هم گفته. (از مجمعالفصحاء ج 1 ص 377)
لغت نامه دهخدا
(خَ رُدْ دی)
بتلیسی. از اوست: شرح ایساغوجی ابهری. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خَرُدْ دی)
ابن احمد بن علی علیمی فاروق رملی حنفی ملقب به علامه متوفی بسال 1089 هجری قمری او راست: فتاوی الخیریه. و رجوع به اعلام زرکلی ج 1 ص 301 شود
لغت نامه دهخدا
(رُلْ)
به معنی زنان سپیدپوست فراخ چشم، چه حورجمع حوراء است و حوراء به معنی زن سپیدپوست که موی سر و سیاهی چشمش بغایت سیاه و پوست بدنش بغایت سپید باشد و عین جمع عیناء است و لفظ عیناء به معنی زن فراخ چشم. (غیاث) (آنندراج). حور به تنهایی یا بصورت مرکب در فارسی بصیغۀ مفرد استعمال میشود:
کوهسار خشینه را به بهار
که فرستد لباس حورالعین.
کسایی.
نه در قبیلۀ آدم که در بهشت خدای
بدین کمال نباشد جمال حورالعین.
سعدی.
شب رحلت هم از بستر روم در قصر حورالعین
اگروقت جان دادن تو باشی شمع بالینم.
حافظ.
از پی آنکه بدین خدمت نزدیکترند
بر غلامانش همی رشک برد حورالعین.
؟
رجوع به حور شود
لغت نامه دهخدا
(بَ رُدْ دی)
لؤلؤ فرمانروای مستقل و از اتابکان موصل بود. بعد از ناصرالدین محمودی، وی در امارت استقلال یافت. بدرالدین لؤلؤ پنجاه سال سلطنت کرد و بسال 657 یا 659 هجری قمری درگذشت. و رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 و جهانگشای جوینی ج 1 و قاموس الاعلام ترکی ج 2 شود
مؤلف فرهنگ زفان گویا و جهان پویا مشهور به هفت بخشی است. این فرهنگ از جملۀ مآخذ فرهنگ جهانگیری بوده است. (از فهرست کتاب خانه مدرسه عالی سپهسالار ج 2 ص 213)
حسن بن علی بن محمد العوضی البدری. از مردم دمشق و شاعر و دانشمند بود. دیوان شعر و تألیفات و رسائلی در فنون مختلف دارد. (از اعلام زرکلی ج 1 ص 234)
امیر قوامی رازی. از شاعران دورۀ سلجوقیان است. رجوع به لباب الالباب ج 2 ص 236 و فرهنگ سخنوران و قوامی رازی شود
آق سنقر. ششمین تن از شاهان ارمنیه بود و تا سال 589 هجری قمری حکومت کرد. (از طبقات سلاطین اسلام ص 152)
لغت نامه دهخدا
(رُدْ دی)
محمد بن عبدالله بن محمد بن عبدالله الحسینی المکرانی الایلی. از محدثان قرن هشتم هجری است. از علی بن مبارک شاه در شیراز استماع حدیث کرد و به جنید بلیانی اجازت روایت داد و به سال 796 هجری قمری درگذشت. (از حاشیۀ ص 455 شدالازار از دررالکامنه ج 3 ص 482). علم حدیث یکی از مهم ترین شاخه های علوم اسلامی است که بدون تلاش محدثان، دوام نمی آورد. آنان با گردآوری احادیث، تطبیق نسخه ها و بررسی روایت ها، چراغ راهی برای مسلمانان شدند. محدث نه تنها حافظ حدیث، بلکه تفسیرگر و نقاد آن بود و می دانست کدام روایت قابل اعتماد است و کدام باید کنار گذاشته شود. همین دقت علمی، حدیث را به منبعی محکم در دین تبدیل کرد.
معین بن سید صفی الدین (متوفی در 894 هجری قمری). او راست: جامع التبیان فی تفسیر القرآن. (یادداشت مؤلف)
محمد. پنجمین از امرای ارتقیۀ کیفا است. از سال 570 تا 581 هجری قمری امارت کرد. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نورالهی
تصویر نورالهی
ورچک خره خوره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوالیدن
تصویر نوالیدن
نالیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قمرالدین
تصویر قمرالدین
لواشک زردآلو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از والدین
تصویر والدین
جمع والد، زاینیتاران، زی آوران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حورالعین
تصویر حورالعین
زنان سپید پوست فراخ چشم، چه حور جمع حورا است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از والدین
تصویر والدین
((ل دَ))
تثنیه والد، پدر و مادر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از والدین
تصویر والدین
پدر و مادر
فرهنگ واژه فارسی سره