دهی است از دهستان بالارخ بخش کدکن شهرستان تربت حیدریه، در 5 هزارگزی مشرق جادۀ مشهد به زاهدان در دامنۀ معتدل هوائی واقع است و 133 تن سکنه دارد، آبش از قنات، محصولش غلات و خشکبار، شغل مردمش زراعت و گله داری و کرباس بافی است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان بالارخ بخش کدکن شهرستان تربت حیدریه، در 5 هزارگزی مشرق جادۀ مشهد به زاهدان در دامنۀ معتدل هوائی واقع است و 133 تن سکنه دارد، آبش از قنات، محصولش غلات و خشکبار، شغل مردمش زراعت و گله داری و کرباس بافی است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
نوعی از زردآلوی، (ناظم الاطباء) (از غیاث اللغات)، قسمی زردآلوی درشت و بسیار شیرین و آبدار و هسته شیرین، مقابل زردآلو انک، (یادداشت مؤلف) : از نوری آن به وجه احسن شد ذائقه را چراغ روشن، تأثیر (از آنندراج)، ، مأخوذ از هندی، قسمی از طوطی سرخ، (ناظم الاطباء)، طوطی سفید، (غیاث اللغات از چراغ هدایت)، جانوری است قرمزرنگ براق که تمام تنش چون منقار طوطی سرخ باشدلیکن ورای طوطی است، (از غیاث اللغات از مصطلحات شعرا) (آنندراج)، غایتش می گویند که مثل طوطی حرف قالبی می زند و آن در هندوستان می باشد، (آنندراج) : از نوری شه گویم و از گفتارش در حیرتم از زبان شکّربارش، ظهوری (از آنندراج)، ناکرده فلک بادۀ وحدت به ایاغم چون شعله به یک بال پرد نوری باغم، تأثیر (از آنندراج)، ، منسوب به نور: سال های نوری، (یادداشت مؤلف)، منسوب به شهر نور، از ولایت مازندران، رجوع به نور شود، قسمی برنج که محصول نور مازندران است، (یادداشت مؤلف)، منسوب است به نور که شهری است بین بخارا و سمرقند، (از انساب سمعانی)، منسوب به نور که دهی است در بخارا، از آن است حافظ ابوموسی عمران نوری و حسین بن علی نوری، و اما ابوالحسن نوری واعظ منسوب است به نوری که در وعظ وی ظاهر می شد نه به سوی آن ده، (منتهی الارب)
نوعی از زردآلوی، (ناظم الاطباء) (از غیاث اللغات)، قسمی زردآلوی درشت و بسیار شیرین و آبدار و هسته شیرین، مقابل زردآلو انک، (یادداشت مؤلف) : از نوری آن به وجه احسن شد ذائقه را چراغ روشن، تأثیر (از آنندراج)، ، مأخوذ از هندی، قسمی از طوطی سرخ، (ناظم الاطباء)، طوطی سفید، (غیاث اللغات از چراغ هدایت)، جانوری است قرمزرنگ براق که تمام تنش چون منقار طوطی سرخ باشدلیکن ورای طوطی است، (از غیاث اللغات از مصطلحات شعرا) (آنندراج)، غایتش می گویند که مثل طوطی حرف قالبی می زند و آن در هندوستان می باشد، (آنندراج) : از نوری شه گویم و از گفتارش در حیرتم از زبان شکّربارش، ظهوری (از آنندراج)، ناکرده فلک بادۀ وحدت به ایاغم چون شعله به یک بال پرد نوری باغم، تأثیر (از آنندراج)، ، منسوب به نور: سال های نوری، (یادداشت مؤلف)، منسوب به شهر نور، از ولایت مازندران، رجوع به نور شود، قسمی برنج که محصول نور مازندران است، (یادداشت مؤلف)، منسوب است به نور که شهری است بین بخارا و سمرقند، (از انساب سمعانی)، منسوب به نور که دهی است در بخارا، از آن است حافظ ابوموسی عمران نوری و حسین بن علی نوری، و اما ابوالحسن نوری واعظ منسوب است به نوری که در وعظ وی ظاهر می شد نه به سوی آن ده، (منتهی الارب)
نام پسر منوچهر. (جهانگیری) (غیاث اللغات). پسر منوچهر که به دست افراسیاب گرفتار و کشته شد. (از رشیدی). نوذر آزاده، لقب پور منوچهر، هشتمین ملک پیشدادیان از ملوک عجم. (حبیب السیر چ تهران ج 1 ص 66). و نیز رجوع به تاریخ گزیده ص 90 و تاریخ سیستان ص 20 و 34 و مجمل التواریخ و یشت ها و فرهنگ ایران باستان و نزهه القلوب ص 150 شود
نام پسر منوچهر. (جهانگیری) (غیاث اللغات). پسر منوچهر که به دست افراسیاب گرفتار و کشته شد. (از رشیدی). نوذر آزاده، لقب پور منوچهر، هشتمین ملک پیشدادیان از ملوک عجم. (حبیب السیر چ تهران ج 1 ص 66). و نیز رجوع به تاریخ گزیده ص 90 و تاریخ سیستان ص 20 و 34 و مجمل التواریخ و یشت ها و فرهنگ ایران باستان و نزهه القلوب ص 150 شود
نذری کاشی یا نذری شاملو. از طایفۀ شاملو و از شعرای قرن یازدهم است. به روایت مؤلف مجمعالخواص که با وی معاصر بوده نذری ’شخصی کوتاه قد و ضعیف اندام، با این حال فوق العاده جنگجو و بی حیاست. با حسن بیگ عجزی زدوخورد کرد، حسن بیگ سر او را شکست، او گریبان حسن بیگ را چاک زد. از اینجابلندی و کوتاهی قد هر یک معلوم می گردد’! او راست: به کنج هجر تو آن بی کسم که گر میرم کسی به پرسش من جز بلا نمی آید. تازه عاشق گشته ام چشم ترحم وامگیر نومسلمان گشته را یک چند عزتها بود. نمی دانم چه بی دردی است یارب ناصح ما را که چاک سینه را از چاک پیراهن نمی داند. صبا تاری که از زلف تو بگشود برهمن زینت زنار خود کرد دو روزی یار با ما سرگران بود ولی آخر محبت کار خودکرد. دلت آزرده می گردد خدا را در دلم مگذر که ویران گشته پر تنگ است و در وی درد بسیار است. رجوع به مجمع الخواص ص 212 و صبح گلشن ص 514 وقاموس الاعلام ج 6 و آتشکدۀ آذر ص 27 و ریاض الجنه ص 931و شمع انجمن ص 458 و فرهنگ سخنوران ص 599 شود
نذری کاشی یا نذری شاملو. از طایفۀ شاملو و از شعرای قرن یازدهم است. به روایت مؤلف مجمعالخواص که با وی معاصر بوده نذری ’شخصی کوتاه قد و ضعیف اندام، با این حال فوق العاده جنگجو و بی حیاست. با حسن بیگ عجزی زدوخورد کرد، حسن بیگ سر او را شکست، او گریبان حسن بیگ را چاک زد. از اینجابلندی و کوتاهی قد هر یک معلوم می گردد’! او راست: به کنج هجر تو آن بی کسم که گر میرم کسی به پرسش من جز بلا نمی آید. تازه عاشق گشته ام چشم ترحم وامگیر نومسلمان گشته را یک چند عزتها بود. نمی دانم چه بی دردی است یارب ناصح ما را که چاک سینه را از چاک پیراهن نمی داند. صبا تاری که از زلف تو بگشود برهمن زینت زنار خود کرد دو روزی یار با ما سرگران بود ولی آخر محبت کار خودکرد. دلت آزرده می گردد خدا را در دلم مگذر که ویران گشته پر تنگ است و در وی درد بسیار است. رجوع به مجمع الخواص ص 212 و صبح گلشن ص 514 وقاموس الاعلام ج 6 و آتشکدۀ آذر ص 27 و ریاض الجنه ص 931و شمع انجمن ص 458 و فرهنگ سخنوران ص 599 شود
جواد (حاجی میرزا نوری) بن حاجی ملا محمدعلی نوری، از فقهای امامیه و از مراجعتقلید شیعیان است، وی گذشته از رسالۀ علمیه و رسالۀ استدلالی نماز شب، رسالاتی در طهارت و صلوه و نکاح و تجارت تصنیف کرده است و به سال 1323 هجری قمری در اصفهان وفات یافته است، (از ریحانه الادب ج 4 ص 249) از شاعران قرن یازدهم هجری و از معاصران شاه عباس اول صفوی است، او راست: بر دور رخت خط بود آن هاله کشیده یا دود دل ماست به خورشید رسیده، (از صبح گلشن ص 560) (از دانشمندان آذربایجان ص 389) (از فرهنگ سخنوران) نوری بیگ خان لاهوری، از پارسی گویان قرن دهم هجری هندوستان و از معاصران تقی اوحدی است، او راست: اظهار مهر بی حد من کرد سرکشش خود بر میان قاتل خود تیغ بسته ام، (از صبح گلشن ص 560) (از فرهنگ سخنوران) احمد بن محمد نوری، مکنی به ابوالحسن یا ابوالحسین، از کبار مشایخ صوفیان است، رجوع به ابوالحسن نوری و نیز رجوع به تذکره الاولیاء چ استعلامی ص 862 و 464 شود
جواد (حاجی میرزا نوری) بن حاجی ملا محمدعلی نوری، از فقهای امامیه و از مراجعتقلید شیعیان است، وی گذشته از رسالۀ علمیه و رسالۀ استدلالی نماز شب، رسالاتی در طهارت و صلوه و نکاح و تجارت تصنیف کرده است و به سال 1323 هجری قمری در اصفهان وفات یافته است، (از ریحانه الادب ج 4 ص 249) از شاعران قرن یازدهم هجری و از معاصران شاه عباس اول صفوی است، او راست: بر دور رخت خط بود آن هاله کشیده یا دود دل ماست به خورشید رسیده، (از صبح گلشن ص 560) (از دانشمندان آذربایجان ص 389) (از فرهنگ سخنوران) نوری بیگ خان لاهوری، از پارسی گویان قرن دهم هجری هندوستان و از معاصران تقی اوحدی است، او راست: اظهار مهرِ بی حد من کرد سرکشش خود بر میان قاتل خود تیغ بسته ام، (از صبح گلشن ص 560) (از فرهنگ سخنوران) احمد بن محمد نوری، مکنی به ابوالحسن یا ابوالحسین، از کبار مشایخ صوفیان است، رجوع به ابوالحسن نوری و نیز رجوع به تذکره الاولیاء چ استعلامی ص 862 و 464 شود
چاکری. ملازمت. خدمت. فرمانبرداری. (ناظم الاطباء). خدمتکاری. (فرهنگ فارسی معین). عمل نوکر. رجوع به نوکر شود، فروتنی. (ناظم الاطباء) ، مشاور بودن. (فرهنگ فارسی معین) ، عضویت ادارۀ دولتی. استخدام دولت. (فرهنگ فارسی معین). - نوکری پیشه، آنکه به خدمت و چاکری کسی زندگانی می کند. خدمتکار. (ناظم الاطباء). - نوکری دولت، خدمت دولت کردن. در خدمت دولت بودن. کارمندی. - نوکری کردن، خدمت کردن. اطاعت و فرمانبرداری نمودن. - ، در خدمت دستگاه دولتی بودن
چاکری. ملازمت. خدمت. فرمانبرداری. (ناظم الاطباء). خدمتکاری. (فرهنگ فارسی معین). عمل نوکر. رجوع به نوکر شود، فروتنی. (ناظم الاطباء) ، مشاور بودن. (فرهنگ فارسی معین) ، عضویت ادارۀ دولتی. استخدام دولت. (فرهنگ فارسی معین). - نوکری پیشه، آنکه به خدمت و چاکری کسی زندگانی می کند. خدمتکار. (ناظم الاطباء). - نوکری دولت، خدمت دولت کردن. در خدمت دولت بودن. کارمندی. - نوکری کردن، خدمت کردن. اطاعت و فرمانبرداری نمودن. - ، در خدمت دستگاه دولتی بودن
احمد بن عبدالوهاب بن محمد بن عبدالدائم بن منجی بکری قرشی کندی، ملقب به شهاب الدین و معروف به نویری کندی، از علما و مورخان و خطاطان برجستۀ مصر است. به سال 677 هجری قمری در قریۀ نویره از قراء صعید ادنی در مصر تولد یافت و به سال 732 یا 733 درگذشت. از تألیفات اوست: کتاب نهایهالارب فی فنون الادب در 30 جلد. (از ریحانه الادب ج 4 ص 253). و رجوع به الدررالکامنهج 1 ص 197 و کشف الظنون و قاموس الاعلام ج 6 ص 6424 شود
احمد بن عبدالوهاب بن محمد بن عبدالدائم بن منجی بکری قرشی کندی، ملقب به شهاب الدین و معروف به نویری کندی، از علما و مورخان و خطاطان برجستۀ مصر است. به سال 677 هجری قمری در قریۀ نویره از قراء صعید ادنی در مصر تولد یافت و به سال 732 یا 733 درگذشت. از تألیفات اوست: کتاب نهایهالارب فی فنون الادب در 30 جلد. (از ریحانه الادب ج 4 ص 253). و رجوع به الدررالکامنهج 1 ص 197 و کشف الظنون و قاموس الاعلام ج 6 ص 6424 شود
در تازی نیامده پتیست، در راه خدا، رایگان مفت آنچه که بعنوان نذردرراه خدادهند: میرزای مخدوم تصدیق اذعان ایشان کرده وجوه نذری راکه قریب بدویست تومان بوده بان جماعت دادند، مجانی مفت مفت مسلم: یک اتومبیل رسیدومارانذری سوار کردوبه شمیران رساند
در تازی نیامده پتیست، در راه خدا، رایگان مفت آنچه که بعنوان نذردرراه خدادهند: میرزای مخدوم تصدیق اذعان ایشان کرده وجوه نذری راکه قریب بدویست تومان بوده بان جماعت دادند، مجانی مفت مفت مسلم: یک اتومبیل رسیدومارانذری سوار کردوبه شمیران رساند