نام پسر منوچهر. (جهانگیری) (غیاث اللغات). پسر منوچهر که به دست افراسیاب گرفتار و کشته شد. (از رشیدی). نوذر آزاده، لقب پور منوچهر، هشتمین ملک پیشدادیان از ملوک عجم. (حبیب السیر چ تهران ج 1 ص 66). و نیز رجوع به تاریخ گزیده ص 90 و تاریخ سیستان ص 20 و 34 و مجمل التواریخ و یشت ها و فرهنگ ایران باستان و نزهه القلوب ص 150 شود
نام پسر منوچهر. (جهانگیری) (غیاث اللغات). پسر منوچهر که به دست افراسیاب گرفتار و کشته شد. (از رشیدی). نوذر آزاده، لقب پور منوچهر، هشتمین ملک پیشدادیان از ملوک عجم. (حبیب السیر چ تهران ج 1 ص 66). و نیز رجوع به تاریخ گزیده ص 90 و تاریخ سیستان ص 20 و 34 و مجمل التواریخ و یشت ها و فرهنگ ایران باستان و نزهه القلوب ص 150 شود
رشتۀ پهن شبیه تسمه که از پشم یا پنبه یا ابریشم می بافند، رشته ای از پارچه که برای تزئین در حاشیۀ آن به کار می رود، رشتۀ باریک و طولانی که با امواج مغناطیسی، صوت وتصویر بر روی آن ضبط شده است و در داخل قاب مخصوص قرار دارد
رشتۀ پهن شبیه تسمه که از پشم یا پنبه یا ابریشم می بافند، رشته ای از پارچه که برای تزئین در حاشیۀ آن به کار می رود، رشتۀ باریک و طولانی که با امواج مغناطیسی، صوت وتصویر بر روی آن ضبط شده است و در داخل قاب مخصوص قرار دارد
نذرکننده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج). آنکه نذری منعقد کرده است، فلان ناذر الی بعینه، اذا شد النظر الیه و اخرج عینه. (المنجد). چون تیز و به خیره در او نگرد. اسم فاعل است از نذر. رجوع به نذر شود
نذرکننده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج). آنکه نذری منعقد کرده است، فلان ناذر الی بعینه، اذا شد النظر الیه و اخرج عینه. (المنجد). چون تیز و به خیره در او نگرد. اسم فاعل است از نذر. رجوع به نذر شود
شهری است به اندلس. (منتهی الارب). شهری است بین غرناطه و جیان در اندلس. (از معجم البلدان). حصنی عظیم به اسپانیا در شرقی جیان و خلاط شوذری منسوب بدانجاست. (یادداشت مؤلف) ، موضعی است به بادیه. (منتهی الارب) شهری بین غرناطه و جیان به اندلس. (معجم البلدان)
شهری است به اندلس. (منتهی الارب). شهری است بین غرناطه و جیان در اندلس. (از معجم البلدان). حصنی عظیم به اسپانیا در شرقی جیان و خلاط شوذری منسوب بدانجاست. (یادداشت مؤلف) ، موضعی است به بادیه. (منتهی الارب) شهری بین غرناطه و جیان به اندلس. (معجم البلدان)
چادر، معرب است. (منتهی الارب). چادر. ج، شواذر. (مهذب الاسماء). (معرب چادر) ملحفه. قال ابوحاتم هو شاذر ثم قال الشوذر الازار و کل ماالتحف به فهو شاذر. (المعرب جوالیقی ص 205) ، شاماکچه و پیراهن زنان. (منتهی الارب). چادر وشاماکچه و پیراهن زنانه. (ناظم الاطباء) ، پیراهن بی آستین. (ناظم الاطباء). کرتۀ بی آستین
چادر، معرب است. (منتهی الارب). چادر. ج، شواذر. (مهذب الاسماء). (معرب چادر) ملحفه. قال ابوحاتم هو شاذر ثم قال الشوذر الازار و کل ماالتحف به فهو شاذر. (المعرب جوالیقی ص 205) ، شاماکچه و پیراهن زنان. (منتهی الارب). چادر وشاماکچه و پیراهن زنانه. (ناظم الاطباء) ، پیراهن بی آستین. (ناظم الاطباء). کرتۀ بی آستین
دهی است از دهستان آختاچی بوکان از بخش بوکان شهرستان مهاباد، در 19 هزارگزی مغرب بوکان در جلگۀ معتدل هوائی واقع است و 422 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات و توتون و حبوبات، شغل اهالیش زراعت و گله داری و جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان آختاچی بوکان از بخش بوکان شهرستان مهاباد، در 19 هزارگزی مغرب بوکان در جلگۀ معتدل هوائی واقع است و 422 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات و توتون و حبوبات، شغل اهالیش زراعت و گله داری و جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
بچه گاو گوساله، بچه گاو کوهی بچه گوزن، پوست گوساله، نوعی غله خودرو که در میان زراعت گندم و جو روید و آنرا جودر و جودره خوانند، مرغی است کوچک از نوع مرغابی که گوشت آن بغایت بد بو میباشد
بچه گاو گوساله، بچه گاو کوهی بچه گوزن، پوست گوساله، نوعی غله خودرو که در میان زراعت گندم و جو روید و آنرا جودر و جودره خوانند، مرغی است کوچک از نوع مرغابی که گوشت آن بغایت بد بو میباشد
رشته ای پهن مانند تسمه که از پشم یا پنبه یا ابریشم می بافند، رشته باریک مغناطیسی شده مانند، نوار ضبط صوت یا ویدئو، ناحیه باریک و دراز از یک سرزمین، هر چیز که به شکل رشته ای باریک درآمده
رشته ای پهن مانند تسمه که از پشم یا پنبه یا ابریشم می بافند، رشته باریک مغناطیسی شده مانند، نوار ضبط صوت یا ویدئو، ناحیه باریک و دراز از یک سرزمین، هر چیز که به شکل رشته ای باریک درآمده