دودله. بی ثبات. متردد. مردد. شکاک. مریب. مذبذب. مرتاب. شاک. مقابل یکدل. (یادداشت مؤلف). کسی را گویند که در امری متردد باشد (برهان). متفکر و سراسیمه، برعکس یکدله. (آنندراج). رجوع به دودله شود. - دودل بودن، تردید. ارتیاب. شک ورزیدن. مردد بودن. تردید داشتن. تذبذب. (یادداشت مؤلف). دودلی: دو دلبر داشتن از یکدلی نیست دودل بودن طریق عاقلی نیست. نظامی. اندرین اندیشه می بود او دودل تا سلیمان گشت شاه مستقل. مولوی. آنکه در یاد کسی چون گل رعنا دودل است مفتی عشق بر این است که خونش بحل است. تأثیر (از آنندراج). - دودل شدن، مردد شدن. به تردید افتادن. دچار شک گردیدن. (از یادداشت مؤلف). - ، به دو معشوق عشق ورزیدن. به دو کس دل دادن. ، کسی را گویند که در دو جا اظهار محبت کند و گرفتار باشد. (برهان) (از لغت محلی شوشتر) : دلارام گفت ای شه نیکدان نه هر زن دودل باشد و ده زبان. اسدی. - دودل شدن، به دو جا اظهار محبت کردن. دودل شوم چو به زلفش مرا نگاه افتد چو رهروی که رهش بر سر دو راه افتد. صائب (از آنندراج). ، مردم منافق. (از برهان) (از لغت محلی شوشتر). فریبنده: دگر آنکه داری ز قیصر پیام مرا خواندی دودل و خویش کام. فردوسی. با هیچ دودل مشو سوی حرب تا سکه درست خیزداز ضرب. نظامی
دودله. بی ثبات. متردد. مردد. شکاک. مریب. مذبذب. مرتاب. شاک. مقابل یکدل. (یادداشت مؤلف). کسی را گویند که در امری متردد باشد (برهان). متفکر و سراسیمه، برعکس یکدله. (آنندراج). رجوع به دودله شود. - دودل بودن، تردید. ارتیاب. شک ورزیدن. مردد بودن. تردید داشتن. تذبذب. (یادداشت مؤلف). دودلی: دو دلبر داشتن از یکدلی نیست دودل بودن طریق عاقلی نیست. نظامی. اندرین اندیشه می بود او دودل تا سلیمان گشت شاه مستقل. مولوی. آنکه در یاد کسی چون گل رعنا دودل است مفتی عشق بر این است که خونش بحل است. تأثیر (از آنندراج). - دودل شدن، مردد شدن. به تردید افتادن. دچار شک گردیدن. (از یادداشت مؤلف). - ، به دو معشوق عشق ورزیدن. به دو کس دل دادن. ، کسی را گویند که در دو جا اظهار محبت کند و گرفتار باشد. (برهان) (از لغت محلی شوشتر) : دلارام گفت ای شه نیکدان نه هر زن دودل باشد و ده زبان. اسدی. - دودل شدن، به دو جا اظهار محبت کردن. دودل شوم چو به زلفش مرا نگاه افتد چو رهروی که رهش بر سر دو راه افتد. صائب (از آنندراج). ، مردم منافق. (از برهان) (از لغت محلی شوشتر). فریبنده: دگر آنکه داری ز قیصر پیام مرا خواندی دودل و خویش کام. فردوسی. با هیچ دودل مشو سوی حرب تا سکه درست خیزداز ضرب. نظامی
مضطرب و لرزان شدن از غایت پیری. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، فروهشته گردیدن هر دو خصیه. (منتهی الارب) (آنندراج) (از متن اللغه). و نعت از آن منودل است. (منتهی الارب) (از متن اللغه)
مضطرب و لرزان شدن از غایت پیری. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، فروهشته گردیدن هر دو خصیه. (منتهی الارب) (آنندراج) (از متن اللغه). و نعت از آن منودل است. (منتهی الارب) (از متن اللغه)
پیر مضطرب لرزان. (آنندراج). نعت است از نودله، و یقال مشی الرجل منودلاً، ای مسترخیاً. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آنکه می لرزد از پیری. (مهذب الأسماء). پیرمرد مضطرب و لرزان: مشی الرجل منودلاً، یعنی فروهشته و مسترخی راه رفت آن مرد. (ناظم الاطباء)
پیر مضطرب لرزان. (آنندراج). نعت است از نودله، و یقال مشی الرجل منودلاً، ای مسترخیاً. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آنکه می لرزد از پیری. (مهذب الأسماء). پیرمرد مضطرب و لرزان: مشی الرجل منودلاً، یعنی فروهشته و مسترخی راه رفت آن مرد. (ناظم الاطباء)
امتلا معده پری معده. توضیح: تنبلی و خستگی عضلات معده یا ضعف اعصاب معده که موجب کندکاری جدار عضلانی آن شود و بالنتیجه سبب دیر گذشتن غذا از معده گردد پری و انباشته بودن معده از پر خوری و بالنتیجه ضعف جدار آن با پری معده امتلا معده ثقل
امتلا معده پری معده. توضیح: تنبلی و خستگی عضلات معده یا ضعف اعصاب معده که موجب کندکاری جدار عضلانی آن شود و بالنتیجه سبب دیر گذشتن غذا از معده گردد پری و انباشته بودن معده از پر خوری و بالنتیجه ضعف جدار آن با پری معده امتلا معده ثقل
فرانسوی زاد شب مهر زاد شب عیسی، ناشتار از گیاهان (درخت نوئل) عید میلاد مسیح (که در 25 ماه دسامبر تثبیت شده) کریسمس. توضیح این جشن در اصل جشن مهر پرستان بوده. یا درخت نوئل. کاجی که در شب نوئل مسیحیان تزیین کنند، ناشتار
فرانسوی زاد شب مهر زاد شب عیسی، ناشتار از گیاهان (درخت نوئل) عید میلاد مسیح (که در 25 ماه دسامبر تثبیت شده) کریسمس. توضیح این جشن در اصل جشن مهر پرستان بوده. یا درخت نوئل. کاجی که در شب نوئل مسیحیان تزیین کنند، ناشتار