جدول جو
جدول جو

معنی نودان - جستجوی لغت در جدول جو

نودان
(فِخْ خی را)
به هر سو خمیدن از خواب. (منتهی الارب). نود. نواد. (متن اللغه) (منتهی الارب). رجوع به نود شود
لغت نامه دهخدا
نودان
(نَ)
دهستانی است از بخش کوهمره نودان از شهرستان کازرون و محدود است از شمال به کوه سورمه، از جنوب به ارتفاعات دوان و کتل دختر، از مشرق به کوه چنگ و دهستان دشت ارژن و از مغرب به تنگ چوگان. این دهستان در منطقه ای کوهستانی واقع شده و قسمت شمالی و غربی و مرکزی بخش را در بر گرفته است. رود خانه شاپور از این دهستان سرچشمه می گیرد. هوای آن در شمال و شمال شرقی معتدل و در مغرب گرم است. آب دهستان ازرود خانه شاپور و چشمه سارهای متعدد تأمین می شود. محصول عمده اش غلات و حبوبات و انگور و انجیر و شغل مردم زراعت و باغداری و قالی بافی و گلیم بافی است. دهستان مشتمل بر 18 آبادی است و جمعاً در حدود 5900 تن سکنه دارد. قراء مهم آن عبارتند از دولیران، سنان، گاوکشک، موردک، جکک. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نوشان
تصویر نوشان
(دخترانه)
نوشنده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نوژان
تصویر نوژان
(دخترانه)
درخت صنوبر و کاج
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نوران
تصویر نوران
(دخترانه)
نور (عربی) + ان (فارسی) ،مرکب از نور (روشنایی) + ان (پسوند اتصاف)، نام روستایی در نزدیکی اردبیل
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جودان
تصویر جودان
چینه دان پرنده، لکه ای سیاه در دندان اسب و الاغ که براساس میزان ساییده شدن آن می توان سن جانور را تخمین زد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نوژان
تصویر نوژان
فوژان، بانگ بلند، نعره، فریاد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نوغان
تصویر نوغان
پیلۀ کرم ابریشم، پردۀ نازکی که کرم ابریشم از لعاب دهن خود به دور خود می تند و در میان آن محصور می شود، پیله ها را به ترتیب مخصوصی گرم می کنند و می ریسند تا ابریشم به دست آید، بادامه، پله، فیلچه، پیله
کرم ابریشم، نوزاد کرمی شکل پروانه با بدنی استوانه ای و دارای حلقه که از برگ درخت توت تغذیه می کند و از پیلۀ آن الیاف ابریشمی تهیه می شود، دیوه، کرم پیله، کناغ، کرم بادامه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نویان
تصویر نویان
شاهزاده، پادشاه زاده، امیر، فرمانده سپاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نودران
تصویر نودران
شاگردانه و انعامی که به شاگرد خیاط بدهند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نوپان
تصویر نوپان
سبدی که از شاخه های بید می بافتند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نادان
تصویر نادان
بی عقل، جاهل، بی سواد
فرهنگ فارسی عمید
(کَ نَوْ / کَ نو)
از: کنو + دان (دانه) = کنودانه. (حاشیۀ برهان چ معین). شاهدانه که تخم بنگ است. (برهان) (آنندراج). شهدانه. (فهرست مخزن الادویه). کنودانه. (ناظم الاطباء). رجوع به کنودانه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از حودان
تصویر حودان
آلاله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوپان
تصویر نوپان
سبدی که از شاخه های بید بافند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوعان
تصویر نوعان
تکان خوردن شاخه
فرهنگ لغت هوشیار
مغولی میر، سردار، شاهزاده ایمر، فرمانده سپاه سردار. توضیح در عنوان سرداران مغول و ترک آید
فرهنگ لغت هوشیار
شکرو جنبانگی نوانش جنبیدن چیزی در جای خود (مانند جنبیدن لنگر ساعت)، پایین و بالا رفتن: (نوسان نرخ ارز)، جنبش چیزی در جای خود:جمع نوسانات
فرهنگ لغت هوشیار
کرم ابریشم. یا اداره نوغان. اداره ای که امور مربوط به تربیت کرم ابریشم و پیله را بعهده دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نودران
تصویر نودران
پولی که بعنوان انعام بشاگردان اصناف دهند، مژدگانی، صله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نشدان
تصویر نشدان
گمشده را جستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کنودان
تصویر کنودان
شاهدانه تخم بنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نادان
تصویر نادان
جاهل، احمق، بی دانش، ابله
فرهنگ لغت هوشیار
جایی که درآن ناو (ممرسفالین آب) گذارند (رشیدی)، ممر آب (اطلاق محل به حال)، ممرخروج آب پشت بام که ازسفال یاآهن سفید سازند: نقل است که یک روز جماعتی آمدندکه یاشیخ باران نمی آید. شیخ سرفروبردگفت: هین ناودانها راست کنیدکه باران آمد، جوی نهر، مجرایی که گندم ازدول بگلوی آسیارود، چوب درازمیان خالی که آب ازآن بچرخ آسیامیریزد و آنرا بگردش درمیاورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جودان
تصویر جودان
چینه دان مرغ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از جودان
تصویر جودان
((جَ یا جُ))
نوعی کافور به غایت خوشبو که آن را خورند، مقابل کافور میت، نوعی از چوب بید که از آن دسته بیل سازند، جودانک، سیاهی ای شبیه به دانه جو در میان دندان اسب و خر و مانند آن که جوانی و پیری آن ها را از آن شناسند، جنسی از انار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نادان
تصویر نادان
جاهل، ابله
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناودان
تصویر ناودان
مجرایی که آب را از بام خانه به پایین هدایت می کند، مجرای آب، نهر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نوسان
تصویر نوسان
((نَ وَ))
جنبش، حرکت، حرکت چیزی در جای خود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نوژان
تصویر نوژان
نعره، فریاد، بانگ بلند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نوپان
تصویر نوپان
((نُ))
سبدی که از شاخه های درخت بید بافند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نویان
تصویر نویان
مأخوذ از مغولی به معنای شاهزاده، امیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نوغان
تصویر نوغان
((نُ))
تخم کرم ابریشم یا خود کرم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نوسان
تصویر نوسان
ارتعاش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نادان
تصویر نادان
احمق، بی شعور، جاهل
فرهنگ واژه فارسی سره