دهی است از دهستان ’گله زن’ بخش خمین شهرستان محلات واقع در 18 هزارگزی شمال خاوری خمین محلی سردسیر و در دامنه است و سکنۀ آن در حدود 90 تن و آب آن از قنات و محصول عمده آن غلات و حبوبات و چغندر و جزئی باغهای انگور میباشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1 ص 228)
دهی است از دهستان ’گله زن’ بخش خمین شهرستان محلات واقع در 18 هزارگزی شمال خاوری خمین محلی سردسیر و در دامنه است و سکنۀ آن در حدود 90 تن و آب آن از قنات و محصول عمده آن غلات و حبوبات و چغندر و جزئی باغهای انگور میباشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1 ص 228)
فربه شدن شتر. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). فربه گردیدن ناقه. (آنندراج) (از اقرب الموارد). نی ّ. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). اسم فاعل از آن ناو و ناویه است. (از اقرب الموارد). نیز رجوع به نی ّ شود
فربه شدن شتر. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). فربه گردیدن ناقه. (آنندراج) (از اقرب الموارد). نَی ّ. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). اسم فاعل از آن ناو و ناویه است. (از اقرب الموارد). نیز رجوع به نَی ّ شود
چارلز ناپیه دریادار معروف انگلیسی، در مرچیستون هال بدنیا آمد و در لشکرکشی سال 1840 به سوریه شرکت جست و به شهرت رسید (1860-1786 میلادی). وی در جنگ 1856-1854 میلادی فرمانده ناوگان دریای بالتیک بود (1617-1550 میلادی) ناپیه یا نپه بارون مرچیستن ریاضی دان اکوسی در نزدیک شهر ادیمورگ بدنیا آمده است. وی مخترع لگاریتم است
چارلز ناپیه دریادار معروف انگلیسی، در مرچیستون هال بدنیا آمد و در لشکرکشی سال 1840 به سوریه شرکت جست و به شهرت رسید (1860-1786 میلادی). وی در جنگ 1856-1854 میلادی فرمانده ناوگان دریای بالتیک بود (1617-1550 میلادی) ناپیه یا نپه بارون مرچیستن ریاضی دان اکوسی در نزدیک شهر ادیمورگ بدنیا آمده است. وی مخترع لگاریتم است
مرکب از ((ا)) حرف سلب + ((پیشه)) بمعنی شغل و کار و مجموع بمعنی بیکار: در کوی تو اپیشه همی گردم ای نگار دزدیده تا مگرت ببینم به بام بر. شهید. و در لغت نامۀ اسدی آمده است: ابیشه (با باء موحده) جاسوس بود وهمین بیت شهید را شاهد می آورد. رجوع به ابیشه شود
مرکب از ((اَ)) حرف سلب + ((پیشه)) بمعنی شغل و کار و مجموع بمعنی بیکار: در کوی تو اپیشه همی گردم ای نگار دزدیده تا مگرت ببینم به بام بر. شهید. و در لغت نامۀ اسدی آمده است: ابیشه (با باء موحده) جاسوس بود وهمین بیت شهید را شاهد می آورد. رجوع به ابیشه شود
آنکه پیشۀ او سخا باشد. مرد با کرم و سخاوت. سخی. بسیار جوانمرد: مردیست سخاپیشه و مردیست عطابخش با خلق نکوکار بکردار و بگفتار. فرخی. این زین دین امیر سخاپیشه تا مرا در مجلس تو کدیۀ دستار پیشه شد. سوزنی
آنکه پیشۀ او سخا باشد. مرد با کرم و سخاوت. سخی. بسیار جوانمرد: مردیست سخاپیشه و مردیست عطابخش با خلق نکوکار بکردار و بگفتار. فرخی. این زین دین امیر سخاپیشه تا مرا در مجلس تو کدیۀ دستار پیشه شد. سوزنی