جدول جو
جدول جو

معنی نواهق - جستجوی لغت در جدول جو

نواهق
(نَ هَِ)
ناهقان. (اقرب الموارد). رجوع به ناهق و ناهقان شود، جمع واژۀ ناهق، به معنی مخرج نهاق از گلوی خر. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). رجوع به ناهق شود، جمع واژۀ ناهقه. رجوع به ناهقه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نواهی
تصویر نواهی
جمع واژۀ ناهیه، نهی کننده، بازدارنده، آنکه یا آنچه کسی را از امری باز می دارد، وازع، حابس، زاجر، معوّق، مناع، رادع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نواهض
تصویر نواهض
جمع واژۀ ناهضه، برادران و نزدیکان و نوکران مرد که برای او قیام کنند، ناهضه الرجل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناهق
تصویر ناهق
بانگ دهنده مانند خر، خر بانگ کننده، جای برآمدن بانگ از گلوی خر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شواهق
تصویر شواهق
شاهقه، شاهق
فرهنگ فارسی عمید
(نَوْ وا هََ)
زن نوحه گر. (منتهی الارب) (آنندراج). نواحه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نَ هِنْ)
جمع واژۀ ناهیه. رجوع به ناهیه شود
لغت نامه دهخدا
(نَ طِ)
جمع واژۀ ناطق. رجوع به ناطق شود
لغت نامه دهخدا
(نَ فِ)
جمع واژۀ نافقاء. رجوع به نافقاء شود
لغت نامه دهخدا
(نَ هَِ)
جمع واژۀ ناهد. رجوع به ناهد شود
لغت نامه دهخدا
(نَ هَِ)
ظاهراً جمع واژۀ ناهسه است، اما در فرهنگهای عربی به دسترس ما چنین جمعی دیده نشد: به ضیافت خانه عقارب نواهس و حیات لواحس بشتافت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 456). و رجوع به نهس شود
لغت نامه دهخدا
(نَ هَِ)
جمع واژۀ ناهض. (ناظم الاطباء). رجوع به ناهض شود، جمع واژۀ ناهضه. رجوع به ناهضه شود، شتران کلان جثه و درشت اندام. (منتهی الارب) (از المنجد) (از اقرب الموارد) (آنندراج) ، داعیه ها. جمع ناهضه است. (فرهنگ فارسی معین) : مدتی دراز نواهض این عزیمت در من می آویخت. (مرزبان نامه، از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(نَ هَِ)
جمع واژۀ ناهله. رجوع به ناهله شود، شتران گرسنه. (از اقرب الموارد). جمع واژۀ ناهل. (منتهی الارب). رجوع به ناهل شود
لغت نامه دهخدا
(شَ هَِ)
جمع واژۀ شاهق. (دهار) (یادداشت مؤلف) ، جمع واژۀ شاهقه. بلندها و بلندی ها و این جمع شاهقه است که مأخوذ از شهوق باشد و شهوق به ضمتین بمعنی بلند شدن است. (غیاث اللغات) (آنندراج). و رجوع به شاهق و شاهقه شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
جمع واژۀ نهی است، یعنی آنچه که در شرع ممنوع باشد. (غیاث اللغات). هر چیزی که شارع از آن نهی فرموده باشد. (ناظم الاطباء). محرمات. مناهی. امور ممنوعه. مقابل اوامر: امتثال اوامر و نواهی الهی... (سندبادنامه ص 4). شکر و سپاس مر موجدی راکه از پیشگاه عقل تا پایگاه طبع هرکه هست در تحت اوامر و نواهی اوست. (جوامع الحکایات، از فرهنگ فارسی معین) ، جمع واژۀ ناهیه. رجوع به ناهیه شود
لغت نامه دهخدا
(عَ هَِ)
جمع واژۀ عوهق. (ناظم الاطباء). رجوع به عوهق شود
لغت نامه دهخدا
(تَ رَتْ تُ)
برابر گردیدن قوم در کردار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، با هم رفتن شتران. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تسایر. و در الاساس: کشیدن گردنها در حرکت و تباری کردن در آن. (از اقرب الموارد) ، تباری و تکایل در کردار. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نَوْ وا)
رائض شتران و درست و نیکو کننده آنها. (منتهی الارب) (آنندراج). آنکه شتران را رام و دستاموز می کند. (ناظم الاطباء) ، اصلاح کننده ورائض امور. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). زیرک و بافراست در کارها و کارآزموده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شواهق
تصویر شواهق
جمع شاهقه، بلند ها بلندی ها جمع شاهقه بلندیها
فرهنگ لغت هوشیار
جمع ناهضه، جاهای بلند جوجه پرندگان جمع ناهضه داعیه ها: مدتی دراز نواهض همت این عزیمت در من میظویخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناهق
تصویر ناهق
بانگ دهنده مانند خر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نواهه
تصویر نواهه
مویه جگر نیوه گر: زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نواهی
تصویر نواهی
محرمات، امور ممنوعه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نواهی
تصویر نواهی
((نَ))
جمع ناهیه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شواهق
تصویر شواهق
((شَ هِ))
جمع شاهقه، بلندی ها
فرهنگ فارسی معین