جدول جو
جدول جو

معنی نواستن - جستجوی لغت در جدول جو

نواستن
(گَ دَ)
ستیزه کردن. نزاع نمودن (؟). (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
نواستن
بی میل بودن در خوراک (گویش گیلکی)
تصویری از نواستن
تصویر نواستن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نشاستن
تصویر نشاستن
نشاختن، نشاندن، برای مثال هم از تخم شه پادشاهی نشاست / براو رسم باژ آنچه بد کرد راست (اسدی - ۳۹۳)، گر بشایستی که دینی گستریدی هر خسی / کردگار اندر جهان پیغمبری ننشاستی (ناصرخسرو - ۲۲۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نواختن
تصویر نواختن
نوازیدن، نوازش کردن، دلجویی کردن
ساز زدن
بر زمین زدن چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خواستن
تصویر خواستن
درخواست کردن، طلب کردن، طلبیدن
میل داشتن، قصد داشتن،
دوست داشتن
فراخواندن، لازم داشتن مثلاً یک فروشندۀ خوب برای مغازه می خواهم
انتظار داشتن، آرزو داشتن
اراده کردن
خواه ناخواه: خواه و ناخواه، خواهی نخواهی، به ناچار
خواهی نخواهی: خواه و ناخواه، خواهی نخواهی، به ناچار، خواه ناخواه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خواستن
تصویر خواستن
طلب کردن، طلبیدن
فرهنگ لغت هوشیار
نشاندن نشانیدن: سرهفته شه خواندوبنشاستش اباخلعت وباره آراستن، (شا. فرنظا)، کاشتن کشتن: دردل ماشاخ مهربانی بنشاست دل نه ببازی زمهرخواسته برکند. (رودکی. چا. نف. ج 3 ص 990)، نصب کردن تعیین کردن: وربشایستی که دینی گستریدی هرخسی کردگاراین جهان پیغمبری ننشاستی. (ناصرخسرو. 440)
فرهنگ لغت هوشیار
دست کشیدن بسر و روی کسی برای دلجویی، نوازش کردن تفقدکردن ملاطفت کردن: بنده حلقه بگوش ار ننوازی برود لطف کن لطف که بیگانه شود حلقه بگوش. (گلستان. چا. فروغی. بخ. 21)، خواهش کسی را برآوردن بمرادرسانیدن، آلت موسیقی را بصدا درآوردن ساززدن، آوازخواندن سرودن، بر زمین زدن
فرهنگ لغت هوشیار
دیواری که از خشت و آجر برآورده باشند. توضیح مهذب الاسما والسامی در معنی} سمیط {عربی این کلمه را آورده اند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نکاستن
تصویر نکاستن
کم نکردن، ناکاستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نواختن
تصویر نواختن
((نَ تَ))
نوازش کردن، دلجویی کردن، ساز زدن، زدن، کتک زدن، نواخت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نواسته
تصویر نواسته
((نُ تَ یا تِ))
نواشته، دیواری که از خشت و آجر برآورده باشند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نشاستن
تصویر نشاستن
((نِ تَ))
نشانیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خواستن
تصویر خواستن
((خا تَ))
خواهش کردن، آرزو داشتن، طلبیدن، اراده کردن، قصد داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خواستن
تصویر خواستن
طلب کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خواستن
تصویر خواستن
Desire, Want
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خواستن
تصویر خواستن
désirer, vouloir
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از خواستن
تصویر خواستن
ปรารถนา , อยาก
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از خواستن
تصویر خواستن
kutaka
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از خواستن
تصویر خواستن
arzu etmek, istemek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از خواستن
تصویر خواستن
원하다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از خواستن
تصویر خواستن
欲する , 欲しい
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از خواستن
تصویر خواستن
לרצות
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از خواستن
تصویر خواستن
इच्छा करना , चाहना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از خواستن
تصویر خواستن
menginginkan, ingin
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از خواستن
تصویر خواستن
wünschen, wollen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خواستن
تصویر خواستن
verlangen, willen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از خواستن
تصویر خواستن
desear, querer
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از خواستن
تصویر خواستن
desiderare, volere
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از خواستن
تصویر خواستن
desejar, querer
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از خواستن
تصویر خواستن
渴望 , 想要
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از خواستن
تصویر خواستن
pragnąć, chcieć
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از خواستن
تصویر خواستن
бажати , хотіти
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خواستن
تصویر خواستن
желать , хотеть
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خواستن
تصویر خواستن
ইচ্ছা করা , চাই
دیکشنری فارسی به بنگالی