جدول جو
جدول جو

معنی نوارپیچ - جستجوی لغت در جدول جو

نوارپیچ(بَ کَ)
نوارپیچیده. طناب پیچ.
- نوارپیچ کردن، بار یا دست و دهان کسی را با نوار بستن
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کارپیچ
تصویر کارپیچ
پارچه ای که دور چیزی می پیچند، لفافه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بارپیچ
تصویر بارپیچ
ریسمان یا تسمه ای که با آن بار را بر سقف اتومبیل می بندند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مارپیچ
تصویر مارپیچ
مسیری که براساس پیچیده شدن جسم به دور یک استوانه ساخته می شود، دارای پیچ و خم، پر پیچ و خم
فرهنگ فارسی عمید
(نَ / نُ)
نوار پیچیدن. نوار بستن
لغت نامه دهخدا
پیچیدگی در اطراف مرکزی، (ناظم الاطباء)، پرچم و ... آنچه مصوران شکلی بوضعی کشندکه گویا چند مار باهم پیچیده اند، (غیاث) (آنندراج)، به شکل مار حلقه زده، حلقه های پیوسته که از بزرگ آغازیده و بتدریج کوچک شود چنان مار که حلقه زده باشد، حلزونی شکل، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
ظفر معاینه در رمح مارپیچ ملک
بود چو معجز موسی در اژدها دیدن،
سوزنی،
، بعضی بمعنی پرچم علم لشکر نوشته اند، (غیاث) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
جامه و پارچه را گویند که کشیده گران و گلابتون دوزان لفافۀ کار خود سازند بجهت محافظت آن، (برهان)، لفافه که زردوزان برای قماش سازند، (انجمن آرای ناصری)، بقچه، دسته و بسته، تنگ، پشتاره، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
بیماریی است در دستگاه گوارش، پیچش در شکم، (فرهنگ فارسی معین)، پیچش، دل پیچه، مغص، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)، ذوسنطاریا، (یادداشت ایضاً)
لغت نامه دهخدا
آنکه بارها پیچد
لغت نامه دهخدا
پیچک:
رسد شانه ای تا به شمشاد پیچ
ز واپیچ و ریحان گیسوی تو،
ملاطغرا (از بهار عجم و آنندراج)،
ز واپیچ یک عشق پیچان او
دگرگون نماید درختان او،
ملاطغرا (در تعریف باغ احمدنگر از بهار عجم و آنندراج)، رجوع به پیچ و پیچ واپیچ شود
لغت نامه دهخدا
ریسمانی که آنرا از جایی آورند و بر آن نشینند و در هوا تاب خورند: تاب ارجوحه
فرهنگ لغت هوشیار
ریسمانی که آنرا از جایی آورند و بر آن نشینند و در هوا تاب خورند: تاب ارجوحه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وا پیچ
تصویر وا پیچ
پیچک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مارپیچ
تصویر مارپیچ
پیچیدگی در اطراف مرکزی، به شکل مار حلقه زده، حلزونی شکل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کارپیچ
تصویر کارپیچ
لفاف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بارپیچ
تصویر بارپیچ
آنچه که بار را بدان پیچند مانند نوار ریسمان و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
شکل منحنی که پیوسته از یک قطب یا از یک نقطه دور یا به آن نزدیک می شود
فرهنگ فارسی معین
پارچه ای که گلابتون دوزان لفافه کار خود سازند به جهت محافظت از آن، دسته و بسته، تنگ
فرهنگ فارسی معین
پرپیچ وخم، پیچاپیچ، حرکت مارگونه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
خواب مارپیچ: روحیه خود را از دست خواهید داد.
مارپیچ راه می روید: کارهای شما رو به زوال میرود
با اسب مارپیچ راه می روید: تغییرات مهم در کارهایتان رخ خواهد داد.
با اتوموبیل مارپیچ رانندگی می کنید: خلق و خوی شما دائم در حال تغییر است.
بچه ها مارپیچی راه می روند:یک دوره خوب شروع می شود.
دوستان مارپیچ راه می روند: در مواقع تصمیم گیری درنگ و شک نکنید. کتاب سرزمین رویاها
فرهنگ جامع تعبیر خواب