جدول جو
جدول جو

معنی نوارادت - جستجوی لغت در جدول جو

نوارادت
(نَ /نُو اِ دَ)
دوست تازه. یار جدید. که به تازگی ارادت و علاقه به کسی پیدا کرده است:
چون هوادار قدیمم بدهم جان عزیز
نوارادت نه که از پیش غرامت بروم.
سعدی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ناراحت
تصویر ناراحت
غمگین، مضطرب، پریشان، فاقد راحتی و آسایش، خشمگین، عصبانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نوازاده
تصویر نوازاده
نوه زاده، نتیجه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناراست
تصویر ناراست
کج، ناهموار، ناحق، دروغ، خائن، دغل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از واردات
تصویر واردات
آنچه از خارج به کشور وارد می شود، در تصوف وارد، برای مثال گشاید دری بر دل از واردات / فشاند سر دست بر کاینات (سعدی۱ - ۱۱۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مواردت
تصویر مواردت
با هم به یک آبشخور وارد شدن، با هم در یک جا فرود آمدن
فرهنگ فارسی عمید
(پُ اِ دَ)
باخلوص و حسن نیتی بسیار:
بر کوشیار آمد از راه دور
دلی پرارادت سری پرغرور.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(نَ دَ / دِ)
پسرزاده. دخترزاده. (جهانگیری) (انجمن آرا) (برهان قاطع) (آنندراج) (ناظم الاطباء). نبیره. (جهانگیری) (انجمن آرا) (آنندراج). نواسه. (جهانگیری). نبسه. (انجمن آرا) (آنندراج). نواده زاده. (حاشیۀ وحید دستگردی بر شرفنامۀ نظامی ص 80). رجوع به نوا شود:
نوآئین ترین شاه آفاق بود
نوازادۀ عیص اسحاق بود.
نظامی.
نوازادۀ زنگه را بازجست
طلب کرد و زنگار از آئینه شست.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(نَ دَ / دِ)
بلعشده. (ناظم الاطباء). رجوع به نواریدن شود
لغت نامه دهخدا
(گُ تَ)
ناجاویده فروبردن. (جهانگیری)) (رشیدی) (برهان قاطع) (انجمن آرا). بلع. (جهانگیری) (انجمن آرا) (برهان) (آنندراج). بلع کردن. (ناظم الاطباء). آن را اوباریدن نیز گویند. (جهانگیری). نواریدن ظاهراً صورت منفی ’واریدن’ است به معنی ’فاریدن’. امام بیهقی در تاج المصادر لغت ’سرط’ و ’لقف’ عربی را به ’فروواریدن’ ترجمه کرده است و از همین ریشه است ’اوباردن’. سرط و لقف به معنی بلع است. (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین) :
گرفته به چنگال می داردش
بدان تا به یک بار بنواردش.
زراتشت بهرام (از جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
(کُ)
بانصیب. بهره مند. بهره یافته:
که این نانوانانوازاده ای است
که از نور دولت نواداده ای است.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از واردات
تصویر واردات
کالاهائی که از ممالک دیگر به کشور آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تواردات
تصویر تواردات
جمع توارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناراست
تصویر ناراست
کژ، کج، چیز که راست نباشد، ناهموار، ناحق، دروغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناراحت
تصویر ناراحت
بی آرام، فتنه انگیز، طاغی
فرهنگ لغت هوشیار
باهم بیک آبشخور وارد شدن، ورود (بابشخور)، همزبانی همسخنی: . .} و آن اطناب و مبالغت مقرون بلطافت مواردت از داستان شیر و گاو آغاز افتاده است که اصل آنست ) (کلیله. مصحح مینوی. 26- 2 5)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرارادت
تصویر پرارادت
آنکه ارادت بسیار دارد با خلوص و حسن نیت بسیار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناراحت
تصویر ناراحت
((حَ))
آن چه که در آن راحت وآسایش نیست، ناآرام، آشوب طلب، مضطرب، پریشان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از واردات
تصویر واردات
((رِ))
جمع وارده، کالاهایی که از خارج وارد کشور می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناراحت
تصویر ناراحت
آزرده، اندوهگین، ناسوده، نژند
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از واردات
تصویر واردات
درون برد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ناراحت
تصویر ناراحت
Downhearted, Fretful, Huffy, Pettish
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ناراحت
تصویر ناراحت
abattu, agité, contrarié, irritable
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از ناراحت
تصویر ناراحت
üzgün, huzursuz, sinirli, huysuz
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از ناراحت
تصویر ناراحت
হতাশ , চিন্তিত , বিরক্ত , বিরক্ত
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از ناراحت
تصویر ناراحت
उदास , चिंतित , नाराज , चिड़चिड़ा
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از ناراحت
تصویر ناراحت
abbattuto, inquieto, arrabbiato, irritabile
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از ناراحت
تصویر ناراحت
удручённый , беспокойный , обиженный , раздражительный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ناراحت
تصویر ناراحت
niedergeschlagen, unruhig, beleidigt, reizbar
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ناراحت
تصویر ناراحت
ontmoedigd, onrustig, boos, prikkelbaar
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از ناراحت
تصویر ناراحت
пригнічений , тривожний , ображений , дратівливий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ناراحت
تصویر ناراحت
przygnębiony, niespokojny, obrażony, drażliwy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ناراحت
تصویر ناراحت
desanimado, inquieto, molesto, irritable
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ناراحت
تصویر ناراحت
desanimado, inquieto, irritado, irritável
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ناراحت
تصویر ناراحت
낙담한 , 초조한 , 화난 , 짜증나는
دیکشنری فارسی به کره ای