جدول جو
جدول جو

معنی نهیک - جستجوی لغت در جدول جو

نهیک
(نُ هََ / نَ)
کرمی است شبیه کیک که نیش وی به نیش زنبور ماند و آن را حرقوص نیز نامند. (منتهی الارب) (آنندراج). حرقوص. جانورکی است شبیه کیک. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
نهیک
گزافکار، دلیر، نیکخوی، تیغ بران
تصویری از نهیک
تصویر نهیک
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نهیه
تصویر نهیه
منع، بازداشت، پایان چیزی، عقل، خرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نهیو
تصویر نهیو
نهیب، فریاد بلند برای ترساندن، تشر، ترس، بیم، هراس، تشویش، اضطراب، نگرانی، گزند، آسیب، قهر، تندی، خشم، مهلکه، معرکه، در موسیقی گوشه ای در آواز افشاری و دستگاه های ماهور و نوا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نهیب
تصویر نهیب
فریاد بلند برای ترساندن، تشر، ترس، بیم، هراس، تشویش، اضطراب، نگرانی
گزند، آسیب، قهر
تندی، خشم
مهلکه، معرکه
در موسیقی گوشه ای در آواز افشاری و دستگاه های ماهور و نوا
نهیب زدن: با زبان به کسی حمله کردن و تشر زدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نهیق
تصویر نهیق
بانگ خر
فرهنگ فارسی عمید
(نَ)
بسیار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). فراوان. (ناظم الاطباء). کثیر. (اقرب الموارد). النهیر من الماء، الکثیر. (متن اللغه). گویند شی ٔ نهیر. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نُهْ یَ / یِ)
تسع. تسیع. (از منتهی الارب). یک جزء از نه جزء چیزی. (ناظم الاطباء). یک چیز از نه چیز. یک نهم. یک بخش از نه بخش
لغت نامه دهخدا
(رَ)
سخت سوده و شکسته. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
زر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از المنجد) (از اقرب الموارد). ذهب. طلا، سیم. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (از المنجد). نقره. فضه
لغت نامه دهخدا
(مَ)
گشن که باردار نکند. (منتهی الارب، مادۀ م ه ک)
لغت نامه دهخدا
از دهات دهستان نیکنان در بخش بشرویۀ شهرستان فردوس است، در 35 هزارگزی شمال غربی نیکنان در ناحیۀ کوهستانی گرمسیری واقعاست و 44 تن سکنه دارد، آبش از قنات و محصولش غلات ومیوه ها و ابریشم است، مردمش به زراعت اشتغال دارند، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
خوص. ابلمه. برگ خرما: الابلمه، نهلک خرما یعنی برگ خرما. (یادداشت مؤلف) (از مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(نُ یَ)
زمان و هنگام. نوبت و دور، نی لبک، شاخۀ رز. شاخۀ باریک. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نُ)
دهی است از دهستان شاخنات بخش درمیان شهرستان بیرجند. در 79 هزارگزی شمال غربی درمیان و 10 هزارگزی جنوب غربی شاخن، در منطقۀ کوهستانی معتدل هوایی واقع است و 214 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات و چغندر و میوه ها، شغل اهالی زراعت و کرباس بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
دهی است از دهستان جوزم و دهج بخش شهربابک شهرستان یزد، در 20هزارگزی شمال شهربابک، در ناحیۀ کوهستانی معتدل هوائی واقع است و 479 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات، شغل اهالی زراعت و قالی بافی و کرباس بافی است. معدن مسی در این ده وجود دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(نَ سَ)
گزر دشتی. (ناظم الاطباء). رجوع به دزی ج 2 ص 729 شود
لغت نامه دهخدا
(نِهَْ یَ)
ناقه نهیه، ناقۀ نیک فربه. (منتهی الارب). بغایت فربهی و چاقی رسیده. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد). نهّیه. (متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(نَ هی یَ)
ناقه نهیه،ناقۀ به پایان فربهی رسیده. (منتهی الارب). نهیه. به غایت چاقی رسیده. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) ، جزور نهیه، ضخمه سمینه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). شتر کشتنی ستبر و فربه. (ناظم الاطباء). درشت اندام و فربه
لغت نامه دهخدا
(نِ / نَ هی وْ)
نهیب. ترس. بیم. (رشیدی) (از جهانگیری) (برهان قاطع) (انجمن آرا) (آنندراج). رجوع به نهیب شود:
چو ساربان شه نیمروز سر برکرد
به تختگاه افق خورد شاه شام نهیو.
آذری (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
بانگ خر. (غیاث اللغات) (منتهی الارب) (آنندراج) (از مهذب الاسماء). نهق. نهاق. تنهاق. (متن اللغه). رجوع به نهاق شود.
- نهیق کشیدن، بانگ کردن خر. عرعر کردن
لغت نامه دهخدا
(رَ)
ظاهراً مصغر یا صورتی از رهی است: حسین کردنام از عرب که رهیک اصفهبد بود بر قراجه افتاد. (تاریخ طبرستان). اصفهبد شهریار را که پیش من فرستاده دیده ام و دانسته اما بباید که رهیک از مخدوم بدید باشد، پادشاهی که در حق خدمتکار چندین شفقت و نعمت فرماید... آن هریک به هیچ حال دولت آن مخدوم نخواهد. (تاریخ طبرستان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نهوک
تصویر نهوک
دلاور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نهیب
تصویر نهیب
ترس، بیم، خوف، هراس، هول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نهیر
تصویر نهیر
آب بسیار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نهیق
تصویر نهیق
بانگ خر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نهیم
تصویر نهیم
بانگ شیر، بانگ پیل، گرسنه چشم سیری ناپذیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نهیو
تصویر نهیو
نهیب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نهیه
تصویر نهیه
پایان چیزی، منع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نه یک
تصویر نه یک
یک نهم تسع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نسیک
تصویر نسیک
زر و سیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رهیک
تصویر رهیک
سوده، شکسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نهیق
تصویر نهیق
((نَ))
بانگ خر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نهیه
تصویر نهیه
((نُ یَ یا یِ))
عقل، خرد، جمع نهی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نهیب
تصویر نهیب
((نَ یا نِ))
ترس، بیم، هیبت، عظمت، آواز مهیب، تشر
فرهنگ فارسی معین