جدول جو
جدول جو

معنی نهوب - جستجوی لغت در جدول جو

نهوب(نُ)
جمع واژۀ نهب. رجوع به نهب شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از منهوب
تصویر منهوب
غارت شده، چپاول شده، تاراج شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نهاب
تصویر نهاب
به غنیمت بردن، غارت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نهور
تصویر نهور
چشم، نگاه، رویت، برای مثال کوردل همچو کور می باشد / سبک و بدنهور می باشد (سنائی - لغت نامه - نهور)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ذهوب
تصویر ذهوب
رفتن، گذشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نهوض
تصویر نهوض
حرکت کردن، کوچ کردن، جنبش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نهیب
تصویر نهیب
فریاد بلند برای ترساندن، تشر، ترس، بیم، هراس، تشویش، اضطراب، نگرانی
گزند، آسیب، قهر
تندی، خشم
مهلکه، معرکه
در موسیقی گوشه ای در آواز افشاری و دستگاه های ماهور و نوا
نهیب زدن: با زبان به کسی حمله کردن و تشر زدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نهاب
تصویر نهاب
غارتگر، غنیمت برنده
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
بشدن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). رفتن. برفتن. ذهاب، بردن، دور کردن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(لُ)
جمع واژۀ لهب و لهب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(نُ)
جمع ناب است. رجوع به ناب شود
لغت نامه دهخدا
(ذَ)
نامی از نامهای زنان. (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(ذَ)
رونده. شونده، درگذرنده
لغت نامه دهخدا
(ذُ)
جمع واژۀ ذهب . زرها
لغت نامه دهخدا
(تَ لَمْ مُ)
ترسیدن. (تاج المصادر بیهقی). رجوع به رهب شود
لغت نامه دهخدا
(سُ)
جمع واژۀ سهب، زمین هموار و برابر با نرمی و سهولت. (آنندراج) : سهوب الفلاه، نواحی دشت که در آن راه نباشد. (منتهی الارب) : چون برق خاطف و ریح عاصف سهول و ضراب و سهوب و شعاب آن مسافت درنوردید. (ترجمه تاریخ یمینی). اگرچه طناب اطناب کشیده شود و سهوب اسهاب پیموده گردد آخرالامر قلم تحریر بشکنند. (المضاف الی بدایع الازمان ص 23)
لغت نامه دهخدا
(حَ دَ)
پس ماندن، ضعیف و سست گردیدن، مانا بمردان نشدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(نَیْ یو)
ناقۀ کلانسال. (منتهی الارب). ماده شتر کلانسال. (ناظم الاطباء) ، پیشوای مردمان. سردار قوم. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
بخشنده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
خواستۀ شتاب. (منتهی الارب) (آنندراج). مطلوب معجل. (از اقرب الموارد) ، تاراج شده و به غارت برده شده. (ناظم الاطباء). مال غارتی. غارت شده. تاراج شده. بغارتیده. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نهوس
تصویر نهوس
شیر بیشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نهوض
تصویر نهوض
حرکت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نهوک
تصویر نهوک
دلاور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نهیب
تصویر نهیب
ترس، بیم، خوف، هراس، هول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نهاب
تصویر نهاب
تاراج تاراجگر، جمع نهب، پروه ها (غنائم) غارت کردن (غیاث)، غارت: (... همه در معرض قتل و اسر و در نهاب نهب و فتک) (جومع الحکایات 2: 1)، جمع نهب: الف - غنیمتها. ب - حمله ها. توضیح بنظر می آید که در فارسی گاه بصورت مفرد آید: (زین نکویان یکی زروی عتاب پشت غم را خمی دهد زنهاب) (حدیقه. مد. 357)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نشوب
تصویر نشوب
بسته شدن، در آویختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نتوب
تصویر نتوب
بر آمدن پستان، بلند گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذهوب
تصویر ذهوب
زرها، جمع ذهب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منهوب
تصویر منهوب
چپاول و تاراج شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نهور
تصویر نهور
نگاه بچشم، منظر: (بدنهور)، چشم: (تو آن سری که شمارند خاک پای ترا سران محتشمان توتیای نور نهور) (سوزنی. انجمن)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نهوض
تصویر نهوض
((نُ))
برخاستن، حرکت کردن، کوچ کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نهور
تصویر نهور
((نُ))
چشم، نگاه، منظر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نهاب
تصویر نهاب
((نِ))
غارت کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نهیب
تصویر نهیب
((نَ یا نِ))
ترس، بیم، هیبت، عظمت، آواز مهیب، تشر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منهوب
تصویر منهوب
((مَ))
غارت شده، چپاول شده
فرهنگ فارسی معین