مصغر نیل، کبودی اندک در پوست بدن، مایل به کبودی، کبود رنگ، وشگون، عمل گرفتن و فشار دادن پوست و گوشت بدن کسی با دو سر انگشت نشگون، نشگنج، اشکنج، نخجل، نخچل، نخجیل
مصغرِ نیل، کبودی اندک در پوست بدن، مایل به کبودی، کبود رنگ، وِشگون، عمل گرفتن و فشار دادن پوست و گوشت بدن کسی با دو سر انگشت نِشگون، نِشگُنج، اِشکُنج، نَخجَل، نَخچَل، نَخجیل
کشنده. ممیت. میراننده و هلاک کننده. (آنندراج). قاتل. متبر: به علتهای مزمن و دردهای مهلک گرفتار گشته. (کلیله و دمنه). بعد از آن ملاحدۀ مخاذیل برکیارق را کارد زدند مهلک نبود و اثر نکرد. (سلجوقنامۀ ظهیری ص 36) ، نیست کننده. تباه کننده. متلف. ج، مهلکات. مقابل محیی. مقابل منجی
کشنده. ممیت. میراننده و هلاک کننده. (آنندراج). قاتل. متبر: به علتهای مزمن و دردهای مهلک گرفتار گشته. (کلیله و دمنه). بعد از آن ملاحدۀ مخاذیل برکیارق را کارد زدند مهلک نبود و اثر نکرد. (سلجوقنامۀ ظهیری ص 36) ، نیست کننده. تباه کننده. متلف. ج، مهلکات. مقابل محیی. مقابل منجی
مصغر نیل است. (برهان قاطع) (آنندراج). رجوع به نیل شود، گرفتن پوست و گوشت باشد به سر دو ناخن. نشکنج. (از رشیدی) (از جهانگیری). گرفتن اعضا و اندام را به سر دو ناخن انگشت دست چنانکه به درد آید. (برهان قاطع) (آنندراج). نشگون. وشگون، کبودی اندک. کبودرنگ و مایل به کبودی، کبودی که در انگشتها از سرما پدید می آید. (ناظم الاطباء) ، نوعی از جامۀ ابریشمی. (غیاث اللغات)
مصغر نیل است. (برهان قاطع) (آنندراج). رجوع به نیل شود، گرفتن پوست و گوشت باشد به سر دو ناخن. نشکنج. (از رشیدی) (از جهانگیری). گرفتن اعضا و اندام را به سر دو ناخن انگشت دست چنانکه به درد آید. (برهان قاطع) (آنندراج). نشگون. وشگون، کبودی اندک. کبودرنگ و مایل به کبودی، کبودی که در انگشتها از سرما پدید می آید. (ناظم الاطباء) ، نوعی از جامۀ ابریشمی. (غیاث اللغات)
دهی است از بخش گواران شهرستان شاه آباد. در 6هزارگزی جنوب گهواره و در منطقۀ کوهستانی سردسیری واقع است و 140 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات، حبوبات، توتون، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
دهی است از بخش گواران شهرستان شاه آباد. در 6هزارگزی جنوب گهواره و در منطقۀ کوهستانی سردسیری واقع است و 140 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات، حبوبات، توتون، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
کرمی است شبیه کیک که نیش وی به نیش زنبور ماند و آن را حرقوص نیز نامند. (منتهی الارب) (آنندراج). حرقوص. جانورکی است شبیه کیک. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (آنندراج)
کرمی است شبیه کیک که نیش وی به نیش زنبور ماند و آن را حرقوص نیز نامند. (منتهی الارب) (آنندراج). حرقوص. جانورکی است شبیه کیک. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (آنندراج)
نوعی از رکاب است. (برهان قاطع) (آنندراج) .و آن را نعلکی هم گویند. (برهان قاطع). و آن را نعل هم گویند. (آنندراج). رکابی باشد که نعلکی نیز گویند. (از جهانگیری). مؤلف فرهنگ نظام به نقل از سراج اللغات آرد: ’نوعی از رکابی (دوری) باشد که نعلبکی نیز گویند و معنی ترکیبی نعلبکی به بای موحده بر مؤلف ظاهر نیست’ نعلک در جهانگیری و رشیدی و سروری معادل رکابی است. (از حاشیۀ دکتر معین بر برهان قاطع). آوند پهن و گردی که در زیر پیاله می گذارند و نعلکی و نعلبکی نیز گویند. (از ناظم الاطباء) : هزاران بزرگان خسروپرست رکاب بلورین و نعلک به دست. اسدی (جهانگیری). ، نعلک گوش، گوشواره. (هفت پیکر چ وحید ص 174) : نعلک گوش را چو کردی ساز نعل در آتشم فکندی باز. نظامی. ز نعلک های گوش گوهرآویز فکندی لعل ها در نعل شبدیز. نظامی
نوعی از رکاب است. (برهان قاطع) (آنندراج) .و آن را نعلکی هم گویند. (برهان قاطع). و آن را نعل هم گویند. (آنندراج). رکابی باشد که نعلکی نیز گویند. (از جهانگیری). مؤلف فرهنگ نظام به نقل از سراج اللغات آرد: ’نوعی از رکابی (دوری) باشد که نعلبکی نیز گویند و معنی ترکیبی نعلبکی به بای موحده بر مؤلف ظاهر نیست’ نعلک در جهانگیری و رشیدی و سروری معادل رکابی است. (از حاشیۀ دکتر معین بر برهان قاطع). آوند پهن و گردی که در زیر پیاله می گذارند و نعلکی و نعلبکی نیز گویند. (از ناظم الاطباء) : هزاران بزرگان خسروپرست رکاب بلورین و نعلک به دست. اسدی (جهانگیری). ، نعلک گوش، گوشواره. (هفت پیکر چ وحید ص 174) : نعلک گوش را چو کردی ساز نعل در آتشم فکندی باز. نظامی. ز نعلک های گوش گوهرآویز فکندی لعل ها در نعل شبدیز. نظامی
جزیره ای در دریای احمر مابین یمن و حبشه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). جزیره ای است میان برّ یمن و و برّ حبشه (قاموس). و بدانجا مغاص لؤلؤ است. (نخب سنجاری ص 32). جزیره ای است در دریای یمن و آن لنگرگاه کشتیهاست برای بلاد یمن و حبشه. شهری است کوچک و گرم که در زمان بنی امیه تبعیدگاه مقصران بوده است. (از معجم البلدان)
جزیره ای در دریای احمر مابین یمن و حبشه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). جزیره ای است میان برّ یمن و و برّ حبشه (قاموس). و بدانجا مغاص لؤلؤ است. (نخب سنجاری ص 32). جزیره ای است در دریای یمن و آن لنگرگاه کشتیهاست برای بلاد یمن و حبشه. شهری است کوچک و گرم که در زمان بنی امیه تبعیدگاه مقصران بوده است. (از معجم البلدان)
قاتل، کشنده، میراننده و هلاک کننده کشنده میراننده مردات مرداد هلاک کننده کشنده: (بعد از آن ملاحده مخاذیل برکیارق را کار دزدند مهلک نبود و اثر نکرد)، جمع مهلکین
قاتل، کشنده، میراننده و هلاک کننده کشنده میراننده مردات مرداد هلاک کننده کشنده: (بعد از آن ملاحده مخاذیل برکیارق را کار دزدند مهلک نبود و اثر نکرد)، جمع مهلکین