جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با نیلک

نیلک

نیلک
کبودی اندک، کبودیی که در انگشتها از سرما پدید آید، گرفتن عضوی از بدن بسر دو ناخن انگشت دست چنانکه بدرد آید: تشکنج نشگون
فرهنگ لغت هوشیار

نیلک

نیلک
مصغرِ نیل، کبودی اندک در پوست بدن، مایل به کبودی، کبود رنگ،
وِشگون، عمل گرفتن و فشار دادن پوست و گوشت بدن کسی با دو سر انگشت
نِشگون، نِشگُنج، اِشکُنج، نَخجَل، نَخچَل، نَخجیل
نیلک
فرهنگ فارسی عمید

نیلک

نیلک
دهی است از بخش گواران شهرستان شاه آباد. در 6هزارگزی جنوب گهواره و در منطقۀ کوهستانی سردسیری واقع است و 140 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات، حبوبات، توتون، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا

نیلک

نیلک
مصغر نیل است. (برهان قاطع) (آنندراج). رجوع به نیل شود، گرفتن پوست و گوشت باشد به سر دو ناخن. نشکنج. (از رشیدی) (از جهانگیری). گرفتن اعضا و اندام را به سر دو ناخن انگشت دست چنانکه به درد آید. (برهان قاطع) (آنندراج). نشگون. وشگون، کبودی اندک. کبودرنگ و مایل به کبودی، کبودی که در انگشتها از سرما پدید می آید. (ناظم الاطباء) ، نوعی از جامۀ ابریشمی. (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا

بیلک

بیلک
ترکی نورده (قباله) منشور پادشاهان، قباله خانه و باغ و مانند آن. بیل کوچک، نوعی پیکان شبیه بیل کوچک پیکان شکاری، تیر دو شاخه
فرهنگ لغت هوشیار

سیلک

سیلک
حریر، ابریشم حریر ابریشم. توضیح احتراز از این کلمه بیگانه اولی است
فرهنگ لغت هوشیار