جدول جو
جدول جو

معنی نهقه - جستجوی لغت در جدول جو

نهقه
(نَ قَ / نَ هََ قَ)
واحد نهق است. (از اقرب الموارد). رجوع به نهق و نهق شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نهیه
تصویر نهیه
منع، بازداشت، پایان چیزی، عقل، خرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نفقه
تصویر نفقه
آنچه صرف و خرج معیشت عیال و اولاد کنند، هزینۀ زندگی عیال و اولاد، آنچه انفاق کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نهره
تصویر نهره
ابزاری که با آن دوغ را بزنند تا مسکه از دوغ جدا شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناقه
تصویر ناقه
شتر ماده، شتر، پستانداری نشخوار کننده و حلال گوشت با گردن دراز و پای بلند و یک یا دو کوهان بر پشت، بعیر، هیون، ابل، اشتر، خالۀ گردن دراز، جمل
ستور، جمع نوق و انواق
در علم نجوم صورت فلکی مشترکی در ذات الکرسی، حامل راس المغول و امراه المسلسله
بیماری که تازه بهبود یافته و هنوز ضعف دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نهبه
تصویر نهبه
غارت، غارتگری
فرهنگ فارسی عمید
(لَ هََ قَ)
تأنیث لهق. (منتهی الارب). ج، لهقات
لغت نامه دهخدا
(قَ قَ)
نام جایی است در ولایت طوس. (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(فَ قَ)
استخوان بر گردن که اول فقار است، یا استخوان قریب پیوند سر و گردن مشرف بر کام. (منتهی الارب). ج، فهاق. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ هََ رْ رُ)
نعره زدن. یقال: شهق شهقهً فمات. (منتهی الارب). صیحه. (تاج المصادر بیهقی). نعره. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(دَ قَ)
اول مال، و یقال لی دهقه من المال، ای اعطانی منه صدراً. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(نَ مَ قَ)
زهومت. انتان. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه). گویا مقلوب قنمه باشد. (از متن اللغه). یقال للشی ٔ المروح فیه نمقه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نَ قَ)
یکی نزق. رجوع به نزق شود، آغاز جهاندن اسب و پایان آن را عقب گویند. (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(نَ زِ قَ)
تأنیث نزق. (از اقرب الموارد). رجوع به نزق شود، ناقه نزقه، صعبهالانقیاد. (اقرب الموارد) (از المنجد). نزاق. (المنجد). سرکش
لغت نامه دهخدا
(نَ قَ)
واحد نبق است. (از اقرب الموارد). یک عدد کنار. (ناظم الاطباء) ، میوۀ کنار. میوۀ سدر. لوکچه. (یادداشت مؤلف). رجوع به نبق شود. عناب بری. عناب وحشی. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(نَ قِ هََ)
زن فهمندۀ سخن و داننده. (ناظم الاطباء). مؤنث نقه. رجوع به نقه شود
لغت نامه دهخدا
(نَ عَ قَ)
جمع واژۀ ناعق. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قِهْ)
از بیماری به شده. (مهذب الاسماء). به شده از بیماری. (منتهی الارب). آن باشد که از بیماری بیرون آمده باشد و هنوز تندرست نگشته و آن حال را نقاهت گویند. (فرهنگ نظام از جواهر اللغه). با ’ها’ی ملفوظ، دارای نقاهت و آنکه ازبیماری برخاسته و به شده باشد، ولی ضعف و ناتوانی دروی باقی بود و جنگلوگ و جنکوک نیز گویند. (ناظم الاطباء). از بیماری برخاسته. از بیماری بهترشده. (زمخشری). که نقاهت دارد. بنوی از بیماری برخاسته. آنکه تازه از بستر بیماری برخاسته است. درواخ:
مرد دین تا به جست دینار است
همچو ناقه درست بیمار است.
سنائی.
تاجهان شد ناقه از سرسام دیماهی برست
چار مادر بر سرش توش و توان افکنده اند.
خاقانی.
، فهمندۀ سخن. دانا. (منتهی الارب). سریع الفطنه و الفهم. (معجم متن اللغه). نقه الحدیث نقهاً، فهمه، فهو ناقه و نقه. (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه). فهمندۀ سخن و دریافت کننده. دانا. (از ناظم الاطباء). تیزفهم. سریعالانتقال. ج، نقّه
لغت نامه دهخدا
(قَ قَهْ)
خنده به آواز بلند. (ناظم الاطباء) (آنندراج).
- قهقه شیشه، کنایه از قلقل شیشه. (آنندراج) :
قهقه شیشه طبل کوچ زند
بر سر هوش خیمه اندازد.
محمد عرفی (از آنندراج).
رجوع به قهقهه شود
لغت نامه دهخدا
(نُ قَ)
گردن بند ستور. حلقۀ رسن که در گردن بهایم افکنند. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). گردن بندی که به گردن ستور می نهند. (ناظم الاطباء). طوق یا ریسمانی که بر گردن اغنام و جز آن افکنند. (از المنجد). ج، نشق
لغت نامه دهخدا
تصویری از شهقه
تصویر شهقه
سیاه سرفه خروسک از بیماری ها، فریاد زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوقه
تصویر نوقه
کاردانی چیره دستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نهره
تصویر نهره
آلتی است که بوسیله آن دوغ را هم زنند تا مسکه از آن جدا شود: (شده است شومله پنگان و ممحضه نهره چنانکه هیطله پاتیله (فرنظا: باتله) مرجل است لوید) (نصاب سلک الجواهر فنظا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نهزه
تصویر نهزه
نهزه و نهزت در فارسی پروا، نخجیر فرصت، صید:جمع نهز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نهضه
تصویر نهضه
نهضت در فارسی خیزش بر خاست، جنبش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نهمه
تصویر نهمه
حاجت، نیاز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نهیه
تصویر نهیه
پایان چیزی، منع
فرهنگ لغت هوشیار
هزینه، آنچه از درم و امثال آن صرف خویشتن یا عیال خود کنند، انفاق کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناقه
تصویر ناقه
شترماده
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته کهگاه نام کلاتی در توس بلند خندی خوشخندی قهقهه: قهقهی زد (بلبل) از سر درد فراق زار نالید از هجوم اشتیاق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نهره
تصویر نهره
((نَ رِ))
ابزاری که با آن دوغ را بزنند تا کره را از دوغ جدا کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نهیه
تصویر نهیه
((نُ یَ یا یِ))
عقل، خرد، جمع نهی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناقه
تصویر ناقه
((قِ))
شتر ماده
ناقه بر بلندی راندن: کنایه از کاری را آشکار کردن، کاری را آشکارانه انجام دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نفقه
تصویر نفقه
((نَ فَ قِ))
هزینه زندگی زن و فرزند، جمع نفقات، آنچه انفاق کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ناقه
تصویر ناقه
((قِ))
آن که از بیماری بیرون آمده و هنوز کاملاً تندرست نشده، از بیماری برخاسته، بیمارخیز، جمع ناقهین
فرهنگ فارسی معین