از بیماری به شده. (مهذب الاسماء). به شده از بیماری. (منتهی الارب). آن باشد که از بیماری بیرون آمده باشد و هنوز تندرست نگشته و آن حال را نقاهت گویند. (فرهنگ نظام از جواهر اللغه). با ’ها’ی ملفوظ، دارای نقاهت و آنکه ازبیماری برخاسته و به شده باشد، ولی ضعف و ناتوانی دروی باقی بود و جنگلوگ و جنکوک نیز گویند. (ناظم الاطباء). از بیماری برخاسته. از بیماری بهترشده. (زمخشری). که نقاهت دارد. بنوی از بیماری برخاسته. آنکه تازه از بستر بیماری برخاسته است. درواخ: مرد دین تا به جست دینار است همچو ناقه درست بیمار است. سنائی. تاجهان شد ناقه از سرسام دیماهی برست چار مادر بر سرش توش و توان افکنده اند. خاقانی. ، فهمندۀ سخن. دانا. (منتهی الارب). سریع الفطنه و الفهم. (معجم متن اللغه). نقه الحدیث نقهاً، فهمه، فهو ناقه و نقه. (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه). فهمندۀ سخن و دریافت کننده. دانا. (از ناظم الاطباء). تیزفهم. سریعالانتقال. ج، نقّه