هر یک از قسمت های بیست و یک گانۀ کتاب اوستا که به منزلۀ فصل و باب است و هر قسمت آن نام مخصوصی دارد، برای مثال چه مایه زاهد و پرهیزکار و صومعگی / که نسک خوان شده از عشقش و ایارده گوی (خسروانی - شاعران بی دیوان - ۱۲۲)، از اطاعت با پدر زردشت پیر / خود به نسک آفرنگان گفته است (لبیبی - شاعران بی دیوان - ۴۷۸) عبادت کردن، پرستش کردن
هر یک از قسمت های بیست و یک گانۀ کتاب اوستا که به منزلۀ فصل و باب است و هر قسمت آن نام مخصوصی دارد، برای مِثال چه مایه زاهد و پرهیزکار و صومعگی / که نسک خوان شده از عشقش و ایارده گوی (خسروانی - شاعران بی دیوان - ۱۲۲)، از اطاعت با پدر زردشت پیر / خود به نسک آفرنگان گفته است (لبیبی - شاعران بی دیوان - ۴۷۸) عبادت کردن، پرستش کردن
عدس، گیاهی بوته ای از خانوادۀ باقلا با گل های سفید رنگ و برگ های باریک که دانۀ گرد و محدب این گیاه که مصرف خوراکی دارد، دانچه، انژه، مژو، نسک، نرسنگ، مرجو، مرجمک، بنوسرخ
عَدَس، گیاهی بوته ای از خانوادۀ باقلا با گل های سفید رنگ و برگ های باریک که دانۀ گرد و محدب این گیاه که مصرف خوراکی دارد، دانچِه، اَنژِه، مِژو، نَسک، نَرسنگ، مَرجو، مَرجُمَک، بُنوسُرخ
عدس، گیاهی بوته ای از خانوادۀ باقلا با گل های سفید رنگ و برگ های باریک که دانۀ گرد و محدب این گیاه که مصرف خوراکی دارد، دانچه، انژه، مژو، نرسک، نرسنگ، مرجو، مرجمک، بنوسرخ خارخسک، برای مثال آن کاو ز سنگ خارا آهن برون کشد / نسکی ز کف او نتوان خود برون کشید (منجیک - شاعران بی دیوان - ۲۲۶)
عَدَس، گیاهی بوته ای از خانوادۀ باقلا با گل های سفید رنگ و برگ های باریک که دانۀ گرد و محدب این گیاه که مصرف خوراکی دارد، دانچِه، اَنژِه، مِژو، نَرَسک، نَرسنگ، مَرجو، مَرجُمَک، بُنوسُرخ خارخسک، برای مِثال آن کاو ز سنگ خارا آهن برون کشد / نسکی ز کف او نتوان خود برون کشید (منجیک - شاعران بی دیوان - ۲۲۶)
در اراک (سلطان آباد) : نشک (عدس). این کلمه به صورت نرسک و نرسنگ هم آمده. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). نام غله ای است که به عربی عدس می گویند. (برهان قاطع). عدس. (لغت فرس اسدی) (آنندراج) (جهانگیری) (اوبهی) (دهار) (غیاث اللغات). مرجومک. مرجمک. دانچه. (یادداشت مؤلف) : آنکو ز سنگ خارا آهن برون کشد نسکی ز دست تو نتواند برون کشید. منجیک. گر بخواهم از کسی یک مشت نسک مر مرا گوید خمش کن مرگ و جسک. مولوی (از انجمن آرا). ، خار خسک را هم گفته اند و آن خاری است سه پهلو و سه گوشه. (برهان قاطع). خار و خسک. (جهانگیری) (آنندراج) (انجمن آرا). که به هندی کوکره گویند. (از آنندراج) (انجمن آرا) : همی بینی که چون بر نسک مارم چگونه صعب و آشفته است کارم. فخرالدین اسعد. نسک در چشم آنکه نشناسد از مس سوخته زبرجد را. بدر جاجرمی (از انجمن آرا)
در اراک (سلطان آباد) : نشک (عدس). این کلمه به صورت نرسک و نرسنگ هم آمده. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). نام غله ای است که به عربی عدس می گویند. (برهان قاطع). عدس. (لغت فرس اسدی) (آنندراج) (جهانگیری) (اوبهی) (دهار) (غیاث اللغات). مرجومک. مرجمک. دانچه. (یادداشت مؤلف) : آنکو ز سنگ خارا آهن برون کشد نسکی ز دست تو نتواند برون کشید. منجیک. گر بخواهم از کسی یک مشت نسک مر مرا گوید خمش کن مرگ و جسک. مولوی (از انجمن آرا). ، خار خسک را هم گفته اند و آن خاری است سه پهلو و سه گوشه. (برهان قاطع). خار و خسک. (جهانگیری) (آنندراج) (انجمن آرا). که به هندی کوکره گویند. (از آنندراج) (انجمن آرا) : همی بینی که چون بر نسک مارم چگونه صعب و آشفته است کارم. فخرالدین اسعد. نسک در چشم آنکه نشناسد از مس سوخته زبرجد را. بدر جاجرمی (از انجمن آرا)
یکی از دهستانهای بخش شهداد شهرستان کرمان است. این دهستان در منطقۀ کوهستانی گرمسیری بین دهستان کشیت و گوک قرار دارد و محدود است از شمال به دهستان گوک و از مشرق به دهستان کشیت و از جنوب به دهستان قهرود و از مغرب به دهستان گوک. محصول عمده اش خرما و غلات، شغل اهالی زراعت است. این دهستان از 13 آبادی با 700 تن جمعیت تشکیل شده و مرکزش قریۀ نسک است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
یکی از دهستانهای بخش شهداد شهرستان کرمان است. این دهستان در منطقۀ کوهستانی گرمسیری بین دهستان کشیت و گوک قرار دارد و محدود است از شمال به دهستان گوک و از مشرق به دهستان کشیت و از جنوب به دهستان قهرود و از مغرب به دهستان گوک. محصول عمده اش خرما و غلات، شغل اهالی زراعت است. این دهستان از 13 آبادی با 700 تن جمعیت تشکیل شده و مرکزش قریۀ نسک است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از دهستان بارمعدن بخش سرولایت شهرستان نیشابور، در 42هزارگزی جنوب غربی چگنۀ بالا دردامنۀ معتدل هوائی واقع است و 137 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات، شغل اهالی زراعت و مالداری وابریشم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان بارمعدن بخش سرولایت شهرستان نیشابور، در 42هزارگزی جنوب غربی چگنۀ بالا دردامنۀ معتدل هوائی واقع است و 137 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات، شغل اهالی زراعت و مالداری وابریشم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
هر دفتر را نام باشد از دفاترپازند. (غیاث اللغات). قسمی باشد از بیست ویک قسم کتاب زند منسوب به زردشت که هر قسم را نسک نام نهاده وهر نسک را به اسمی موسوم ساخته بدین تفصیل: اول ایتا، دوم اهو، سیم دیر، چهارم یوا، پنجم تار، ششم توش، هفتم ناد (که در علوم نجوم و هیأت است) ، هشتم اشتاد، نهم جید، دهم هجا، یازدهم ونکهویش، دوازدهم وزدامنکهو، سیزدهم سیتنا، چهاردهم نام، پانزدهم انکهیش، شانزدهم مزدا، هفدهم خشرمچا، هجدهم اهرا، نوزدهم آیم، بیستم درکوبیو، بیست ویکم واستارم. اکنون چهارده نسک از این جمله تمام است و در میان مجوس یافت شود و هفت نسک ناتمام بوده که در جنگها و فتنه های ایران از میان رفته. (از انجمن آرا) (از آنندراج). قسمی باشد از بیست ویک قسم کتاب زند که زردشت آن را منقسم کرده است و هر نسکی را یعنی هر قسمی را نامی نهاده. (برهان قاطع). محمد معین آرد: به این معنی لغهً به فتح اول است، در اوستا نسک به معنی کتاب و سفینه آمده و هر جا که این لغت به کار رفته از آن اجزای کتاب مقدس اراده گردیده است (از خرده اوستا ص 26) ، اما در یسنا (های 19 بند 22) نسکه به معنی خود اوستا و دورۀ کامل آن (21 نسک) استعمال شده من باب اطلاق جزء به کل. (یسنا ج 1 ص 166). در پهلوی نسک (متن، کتاب) آمده. (تاوادیا ص 163). دینکرت در فصل های هشتم و نهم نویسد: اوستا دارای 21 نسک می باشدو در آن نام هر یک از این 21 بخش جداگانه آمده و خلاصۀ مندرجات آنها تشریح شده است. (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین) : چه مایه زاهد و پرهیزگار صومعگی که نسک خوان شد بر عشقش و ایارده گوی. خسروانی
هر دفتر را نام باشد از دفاترپازند. (غیاث اللغات). قسمی باشد از بیست ویک قسم کتاب زند منسوب به زردشت که هر قسم را نسک نام نهاده وهر نسک را به اسمی موسوم ساخته بدین تفصیل: اول ایتا، دوم اهو، سیم دیر، چهارم یوا، پنجم تار، ششم توش، هفتم ناد (که در علوم نجوم و هیأت است) ، هشتم اشتاد، نهم جید، دهم هجا، یازدهم ونکهویش، دوازدهم وزدامنکهو، سیزدهم سیتنا، چهاردهم نام، پانزدهم انکهیش، شانزدهم مزدا، هفدهم خشرمچا، هجدهم اهرا، نوزدهم آیم، بیستم درکوبیو، بیست ویکم واستارم. اکنون چهارده نسک از این جمله تمام است و در میان مجوس یافت شود و هفت نسک ناتمام بوده که در جنگها و فتنه های ایران از میان رفته. (از انجمن آرا) (از آنندراج). قسمی باشد از بیست ویک قسم کتاب زند که زردشت آن را منقسم کرده است و هر نسکی را یعنی هر قسمی را نامی نهاده. (برهان قاطع). محمد معین آرد: به این معنی لغهً به فتح اول است، در اوستا نَسْک َ به معنی کتاب و سفینه آمده و هر جا که این لغت به کار رفته از آن اجزای کتاب مقدس اراده گردیده است (از خرده اوستا ص 26) ، اما در یسنا (های 19 بند 22) نسکه به معنی خود اوستا و دورۀ کامل آن (21 نسک) استعمال شده من باب اطلاق جزء به کل. (یسنا ج 1 ص 166). در پهلوی نَسْک (متن، کتاب) آمده. (تاوادیا ص 163). دینکرت در فصل های هشتم و نهم نویسد: اوستا دارای 21 نسک می باشدو در آن نام هر یک از این 21 بخش جداگانه آمده و خلاصۀ مندرجات آنها تشریح شده است. (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین) : چه مایه زاهد و پرهیزگار صومعگی که نسک خوان شد بر عشقش و ایارده گوی. خسروانی
غله برافشان را گویند، و آن آلتی باشد که به آن غله به باد دهند تا از کاه جدا شود. (برهان) (جهانگیری). رشیدی هسد با دال ضبط کرده. سروری نویسد: هسک به وزن نمک، همان هید که مرقوم شد یعنی چیزی که غله را بدان به باد دهند تا کاه از دانه جدا شود، و سروری هید را به معنی غله برافشان ضبط کرده و در برهان هم هید به این معنی آمده است و هیچکدام شاهد ندارد و ظاهراً یکی تصحیف دیگری است. (از حاشیۀ برهان چ معین). طبقی باشد پهن که از نی بافند و بدان غله پاک کنند. (برهان)
غله برافشان را گویند، و آن آلتی باشد که به آن غله به باد دهند تا از کاه جدا شود. (برهان) (جهانگیری). رشیدی هسد با دال ضبط کرده. سروری نویسد: هسک به وزن نمک، همان هید که مرقوم شد یعنی چیزی که غله را بدان به باد دهند تا کاه از دانه جدا شود، و سروری هید را به معنی غله برافشان ضبط کرده و در برهان هم هید به این معنی آمده است و هیچکدام شاهد ندارد و ظاهراً یکی تصحیف دیگری است. (از حاشیۀ برهان چ معین). طبقی باشد پهن که از نی بافند و بدان غله پاک کنند. (برهان)
از اجزاء دوک است. معادل صناره است در عربی: این زنی بود از قریش... دوکی بکرده بود مقدار یک ارش و نهکی در سر آن کرده بوده مقدار انگشتی و بادریسۀ بزرگ درخور آن در او افکنده و پشم وموی رشتی به آن. (تفسیر ابوالفتوح رازی ج 3 ص 291)
از اجزاء دوک است. معادل صناره است در عربی: این زنی بود از قریش... دوکی بکرده بود مقدار یک ارش و نهکی در سر آن کرده بوده مقدار انگشتی و بادریسۀ بزرگ درخور آن در او افکنده و پشم وموی رشتی به آن. (تفسیر ابوالفتوح رازی ج 3 ص 291)
کرمی است شبیه کیک که نیش وی به نیش زنبور ماند و آن را حرقوص نیز نامند. (منتهی الارب) (آنندراج). حرقوص. جانورکی است شبیه کیک. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (آنندراج)
کرمی است شبیه کیک که نیش وی به نیش زنبور ماند و آن را حرقوص نیز نامند. (منتهی الارب) (آنندراج). حرقوص. جانورکی است شبیه کیک. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (آنندراج)
نام یکی از صاحب شریعتان کفرۀ هند است و اعتقاد اتباع او آن است که آدمیان همچو گیاه می رویند و خشک می شوند و از هم می ریزند و بحشر و نشر قائل نیستند، نه روحانی و نه جسمانی. (برهان قاطع). یکی از صاحب شریعتان هند بوده و مذهب طبیعیه داشته. (آنندراج). نام بانی مذهب هندوان. (ناظم الاطباء) ، جماعتی را گویند از اهل مغرب که در دین راسخ نیستند. (برهان قاطع). نام کسانی که در دین راسخ نیستند. (ناظم الاطباء) : به مغرب گروهی است صحراخرام مناسک رها کرده ناسک به نام. نظامی
نام یکی از صاحب شریعتان کفرۀ هند است و اعتقاد اتباع او آن است که آدمیان همچو گیاه می رویند و خشک می شوند و از هم می ریزند و بحشر و نشر قائل نیستند، نه روحانی و نه جسمانی. (برهان قاطع). یکی از صاحب شریعتان هند بوده و مذهب طبیعیه داشته. (آنندراج). نام بانی مذهب هندوان. (ناظم الاطباء) ، جماعتی را گویند از اهل مغرب که در دین راسخ نیستند. (برهان قاطع). نام کسانی که در دین راسخ نیستند. (ناظم الاطباء) : به مغرب گروهی است صحراخرام مناسک رها کرده ناسک به نام. نظامی
نرسنگ. نسک. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین از هرمزدنامه). نام غله ای است که به عربی عدس گویند. (برهان قاطع) (آنندراج) (انجمن آرا) (از جهانگیری). عدس. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ نظام) (از محیط اعظم) (از تحفۀ حکیم مؤمن) (از منتهی الارب). آن را نسک و مرجمک نیز گویند. (از جهانگیری)
نرسنگ. نسک. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین از هرمزدنامه). نام غله ای است که به عربی عدس گویند. (برهان قاطع) (آنندراج) (انجمن آرا) (از جهانگیری). عدس. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ نظام) (از محیط اعظم) (از تحفۀ حکیم مؤمن) (از منتهی الارب). آن را نسک و مرجمک نیز گویند. (از جهانگیری)
عبادت کردن بخشی از کتاب، هر جز از کتاب مقدس اوستا، جمع نسیکه، برخیان کرپان ها کرپانیان پرستیدن، شستن پاک گرداندن، پرستش پرستش کردن عبادت کردن زهد ورزیدن، شستن پاک کردن، پرستش عبادت، تطهیر، آنچه حق خدای عزوجل باشد
عبادت کردن بخشی از کتاب، هر جز از کتاب مقدس اوستا، جمع نسیکه، برخیان کرپان ها کرپانیان پرستیدن، شستن پاک گرداندن، پرستش پرستش کردن عبادت کردن زهد ورزیدن، شستن پاک کردن، پرستش عبادت، تطهیر، آنچه حق خدای عزوجل باشد