جدول جو
جدول جو

معنی ننو - جستجوی لغت در جدول جو

ننو
نوعی گهواره که از چرم یا پارچۀ ضخیم می دوزند و دو سر ریسمان آن را به دو درخت یا دو دیوار مقابل، به هم می بندند، بانوج، بانوچ
فرهنگ فارسی عمید
ننو
(نَ)
نام زنی دلاله و مشهور به طهران. وی اول کسی است که در تهران در سلطنت محمدشاه و ناصرالدین شاه قاجار خانه عمومی کرد. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
ننو
(نَ / نَنْ نُ)
ننی. بانوج. دوداه. (یادداشت مؤلف). قسمی گهواره که از پارچه یا چرم دوزند و از دو طرف آن را با طناب به دودرخت یا دو دیوار متصل کنند. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
ننو
قسمی گهواره که از پارچه یا چرم دوزند و از دو طرف آنرا با طناب بدو درخت یادو دیوار متصل کنند
فرهنگ لغت هوشیار
ننو
((نَ))
نوعی گهواره ساخته شده از پارچه یا چرم که دو طرف آن را با طناب به دو درخت یا دیوار متصل کنند
فرهنگ فارسی معین
ننو
گهواره، مهاد، مهد
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ننو
محل استراحت و خواب کودکان متشکل از ریسمان و پارچه
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آنو
تصویر آنو
(دخترانه)
در دین بابلی، نام خدای آسمان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شنو
تصویر شنو
شنیدن، پسوند متصل به واژه به معنای شنونده مثلاً پند شنو، نصیحت شنو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دنو
تصویر دنو
نزدیک شدن، نزدیک بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نسو
تصویر نسو
هموار، صاف، ساده، برای مثال نسو بود از آن گونه دیوار او / که مانند آیینه بنمود رو (لبیبی - شاعران بی دیوان - ۴۸۸)، لطیف و نازک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بنو
تصویر بنو
خرمن، خرمن گندم یا جو، تودۀ چیزی، غله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نشو
تصویر نشو
روییدن، نمو کردن، بالیدن، پرورش یافتن، رشد، بالیدگی، یازش، وخش
نو پیدا شدن
نشو و نما: روییدگی، بالیدگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نمو
تصویر نمو
رشد کردن، بزرگ شدن، گوالیدن، افزون شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ننگ
تصویر ننگ
احساس حقارت از انجام عملی ناشایست، شرمساری، موجب شرمساری و سرافکندگی، کنایه از زشتی، رسوایی، بی آبرویی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ننر
تصویر ننر
کسی که بی جهت خود را نزد دیگران عزیز کند، لوس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صنو
تصویر صنو
هر یک از دو یا چند تنۀ درختی که از یک ریشه روییده اند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نانو
تصویر نانو
گاهواره، گهواره، بانوج، آوازی که مادر هنگام گهواره جنباندن و خواباندن فرزند می خواند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غنو
تصویر غنو
غنودن، مقابل بیداری، خواب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناو
تصویر ناو
کشتی به ویژه کشتی جنگی
مجرایی که از آن گندم، جو و امثال آن وارد آسیا می شود، برای مثال از برای دوسیر روغن گاو / معده چون آسیا، گلو چون ناو (سنائی۱ - ۲۶۰)
چوب دراز میان تهی که در مجرای عبور آب قرار دهند، ناودان
هر چیز دراز میان تهی، دره، جوی
ناویدن، خم شدن، مانده شدن، خسته شدن، رفتار از روی ناز، خرامیدن، به چپ و راست حرکت کردن
فرهنگ فارسی عمید
(نَ نِ)
دهی از دهستان رابر بخش بافت شهرستان سیرجان. 251 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش غلات و حبوبات، شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
کرانه آسمان، گروه مردمان بندی گردیدن، فروتنی، خواری نمودن، آشکار کردن، دشوار گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
خواب مقابل بیداری: چون یقینم که نگیردت همی خواب غنو من بی طاعت در طاعت تو چون غنوم. (ناصر خسرو)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فنو
تصویر فنو
ناشناس: مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنو
تصویر تنو
قوت و توانائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شنو
تصویر شنو
شنونده و دریابنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خنو
تصویر خنو
دشنامگویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حنو
تصویر حنو
کج، خمیده، خمدار، کوهه زین، کژی، هم آوای سرو، جانب، کژی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انو
تصویر انو
پاسی از شب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رنو
تصویر رنو
شاد، یکسان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دنو
تصویر دنو
نزدیک شدن نزدیک بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنو
تصویر بنو
غله درو کرده توده ساخته خرمن گندم و جو و کاه و مانند آن، غله
فرهنگ لغت هوشیار
چوب دراز که میان آنرا خالی کنند و در مجرای آب قرار دهند تا آب از آن عبور کند کشتی جنگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ننگ
تصویر ننگ
عار
فرهنگ واژه فارسی سره
نام آبشاری در روستای زنگت واقع در هزارجریب بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی