- نمیدن ((نُ دَ))
- ناامید شدن، مأیوس گشتن
معنی نمیدن - جستجوی لغت در جدول جو
- نمیدن ((نَ دَ))
- نم کشیدن، توجه کردن و میل نمودن به سوی کسی یا چیزی
- نمیدن
- نم کشیدن، نم دار شدن، میل کردن و توجه کردن به سوی کسی یا چیزی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
فوت کردن در چبزی پف کردن باد کردن، وزیدن (باد و مانند آن)، سرازخاک درآوردن نبات روییدن رستن، سر زدن طلوع کردن (صبح خورشید ماه و غیره)، کسی را بسخنان چرب و نرم فریفتن
ترسیدن و گریختن رم کردن، احتراز کردت بسبب نفرت و کراهت
راه رفتن با پیچ و خم
کج شدن خم شدن، لنگیدن
ترسیدن، آشفته داشتن
رم کردن، ترسیدن و گریختن، برای مثال نتابد سگ صید روی از پلنگ / ز رو به رمد شیر نادیده جنگ (سعدی۱ - ۷۵)
خم شدن، کج شدن، دولا شدن
نزیدن، بیرون کشیدن، کشیدن
لرزیدن، جنبیدن
زاری کردن، نالیدن،برای مثال کنون زود پیرایه بگشای و رو / به پیش پدر رو به زاری بنو (فردوسی - ۱/۲۲۰)
زاری کردن، نالیدن،
نهادن، گذاشتن، اندیشه کردن، غم خوردن
خواندن کسی یا چیزی به اسم و نام، نام نهادن
ترسیدن، رمیدن، برای مثال گر آهویی بتا و کنار منت حرم / آرام گیر با من و از من چنین مشم (خفاف - شاعران بی دیوان - ۲۹۶) ، بی هوش شدن، برای مثال پیشت بشمند و بی روان گردند / شیران عرین چو شیر شادروان (منجیک - شاعران بی دیوان - ۲۴۵) ، آشفته شدن
بوییدن، بو کردن، شم، تشمیم
بوییدن، بو کردن، شم، تشمیم
لم دادن، تکیه دادن، پشت دادن به بالش و دراز کشیدن
وزیدن باد، پف کردن و باد کردن در چیزی، روییدن و سر از خاک درآوردن گیاه، طلوع کردن، سر زدن آفتاب، پدیدار گشتن، خروشیدن، خود را پرباد کردن
نشان دادن، نمایش دادن، نمایاندن، آشکار کردن، آشکار شدن، نمودار شدن
تکیه دادن
نام نهادن
غریدن غرش کردن: مثل ایشان چون مثل باران است که ازآسمان بیاید... و باران نریدن رعد و جستن آتش بود
بیرون کشیدن
نصب کردن، نشانیدن
عیش و نوش کردن
نماینده نمایان نموده نمونش) نشان دادن نمایش دادنارائه عرضه کردن: صالح و طالح متاع خویش نمودند تا که قبول افتد و که در نظر آید ک (حافظ. 157)، واضح کردنظشکارکردن فاش کردن: چون این گره گشایم ک وین راز چون نمایم ک دردی و سخت دردی کاری و صعب کاری، (حافظ. 310)، انجام دادن عمل کردنکردن: در آبادانی بغداد سعی تمام نموده... توضیح بعض محققان معتقدندکه معنی اخیر در قدیم مستعمل نبوده هرچند در تاریخ بیهقی. فض. ص 1 آمده: ودیعت جان را بجان آفرین تسلیم نمود. ولی این مقدمه را الحافی دانند و در نسخ معتبر بیهقی نیامده (مع هذا این کلمه در بعض موارد دیگربیهقی نیزدیده میشود)، باید دانست که بزرگان آن را استعمال کرده اند: احسان نماید و ننهد منت منت نهاد هر که نمود احسان. (فرخی. عبد. 284) پس سلیمان آن زمان دانست زود که اجل آمدسفر خواهد نمود. (مثنوی. نیک. 359: 4)، جلوه کردن ظاهرشدن ظشکارشدن مشهود گشتن: هیچ همی نماید ترا که نامی و حسی و فکری هر یک نفسی است جدا
ساخته ازنمد
ظاهر کردن، نشان دادن
ناامیدی نومیدی
نصب کردن، نشاندن، گذاشتن
زاری کردن، نالیدن