معنی دمیدن - فرهنگ فارسی معین
معنی دمیدن
دمیدن((دَ دَ))
فوت کردن در چیزی، وزیدن، روییدن، سر از خاک درآوردن، طلوع کردن، خروشیدن، خشمگین شدن
تصویر دمیدن
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با دمیدن
دمیدن
دمیدن
فوت کردن در چبزی پف کردن باد کردن، وزیدن (باد و مانند آن)، سرازخاک درآوردن نبات روییدن رستن، سر زدن طلوع کردن (صبح خورشید ماه و غیره)، کسی را بسخنان چرب و نرم فریفتن
فرهنگ لغت هوشیار
دمیدن
دمیدن
وزیدن باد، پف کردن و باد کردن در چیزی، روییدن و سر از خاک درآوردن گیاه، طلوع کردن، سر زدن آفتاب، پدیدار گشتن، خروشیدن، خود را پرباد کردن
فرهنگ فارسی عمید
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.