جدول جو
جدول جو

معنی نموسه - جستجوی لغت در جدول جو

نموسه
(نُ سَ)
چربی با بوی عرق که در سر پیدا شود. (یادداشت مؤلف). دسومه سهکه تظهر فی الرأس. (بحر الجواهر). در تحفۀ حکیم مؤمن ذیل ’نموس’ جمع نمس که ’حیوانی است به قدر شغال... و سر او کم موی و بسیار چرب و مظنۀ آن می شود که تدهیم کرده باشند’ آرد: ’و نموسه که علتی است در سر بنابر شرکت این صفت مسمی به این اسم است’
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نموسک
تصویر نموسک
تیهو، پرنده ای شبیه کبک اما کوچک تر از آن با گوشتی لذیذ و پرهای خاکستری مایل به زرد و خال های سیاه رنگ در زیر سینه
شوشک، شارشک، شاشنگ، شیشو، شیشیک، شاشک، طیهوج، فرفور، نموشک، سرخ بال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نمونه
تصویر نمونه
مثل، مانند، نمودار، مقدار کمی از چیزی که به کسی نشان بدهند، دارای ویژگی های برجسته، ممتاز مثلاً معلم نمونه، از کارافتاده، کنایه از زشت، کنایه از ناتمام، ناقص
فرهنگ فارسی عمید
(سَ سَ / سِ)
سنبوسه. دلمه. (ناظم الاطباء) ، دستمال یا شالی که بطور مثلث تاکرده بروی شانه ها افکنند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(لَ سَ)
راه، بدان جهت که گم شده به دست بساید آن را تا نشان سفر دریابد پس بشناسد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نغوسه
تصویر نغوسه
گوش فرا دادن بسخن دو کس نیوشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نموده
تصویر نموده
نشان داده، هویدا کرده شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نمونه
تصویر نمونه
مانند، جز کوچک از هر چیز را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
نحوست در فارسی مرخشگی بد شگونی شوم بودن نامبارک بودن، شومی نامبارکی نحسی: لشکر اسلام بدست ادبارونحوست خاک برسرکفار پاشیدند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نموسک
تصویر نموسک
تیهو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نمونه
تصویر نمونه
((نَ یا نُ نِ))
مثل، مانند، مقدار کمی از چیزی که به کسی نشان دهند، سرمشق، الگو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نموده
تصویر نموده
((نُ دِ))
نشان داده، آشکار کرده، فاش شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نمونه
تصویر نمونه
مثل، مثال
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نمونه
تصویر نمونه
عينةً
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از نمونه
تصویر نمونه
Example, Instance
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نمونه
تصویر نمونه
exemple
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از نمونه
تصویر نمونه
示例 , 实例
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از نمونه
تصویر نمونه
مثال
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از نمونه
تصویر نمونه
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از نمونه
تصویر نمونه
דוגמה , דּוּגְמָה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از نمونه
تصویر نمونه
ตัวอย่าง , ตัวอย่าง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از نمونه
تصویر نمونه
예 , 사례
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از نمونه
تصویر نمونه
mfano
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از نمونه
تصویر نمونه
esempio
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از نمونه
تصویر نمونه
contoh
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از نمونه
تصویر نمونه
উদাহরণ , উদাহরণ
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از نمونه
تصویر نمونه
उदाहरण , उदाहरण
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از نمونه
تصویر نمونه
Beispiel
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از نمونه
تصویر نمونه
приклад
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نمونه
تصویر نمونه
пример
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نمونه
تصویر نمونه
przykład
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از نمونه
تصویر نمونه
ejemplo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از نمونه
تصویر نمونه
exemplo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نمونه
تصویر نمونه
voorbeeld
دیکشنری فارسی به هلندی