- نمودگار (نُ / نِ)
نمونه. نشان. (فرهنگ فارسی معین) : تن آدمی با مختصری وی مثالی است از همه عالم که از هرچه در عالم آفریده است اندر آدمی نمودگار آن در است. استخوان چون کوه... (کیمیای سعادت). و اینجا برسبیل مثال هر یکی بگوئیم تا آن نمودگاری باشد. (کیمیای سعادت). و این هر سه خاصیت نمودگاری هر کسی را بداد، خواب نمودگار یک خاصیت است و فراست نمودگار دیگری. (کیمیای سعادت)
